وقتی پدرته و..
وقتی پدرته و..
#جیسونگ
نویسنده:Eli.kim
جیسونگ با ناراحتی به صندلی تکیه داده بود
فلیکس کنارش نشست و لیوان پر از آب رو بهش داد
اعضا همشون بخاطر حال جیسونگ ناراحت بودن
جیسونگ عاشق دختر زن مورد علاقشه اما مشکل اینجاست که اون دختر زیادم با جیسونگ صمیمی یا راحت نیست یا بهتره بگم اصلا از جیسونگ خوشش نمیاد
جیسونگ چشماشو بست و به سر صندلی تکیش داد
لینو: هی پسر..بهتره فراموشش کنی..
قطره اشکی از چشم جیسونگ فرود اومد هیونجین دستشو گذاشت روی شونش
هیونجین: .. اون حتی نخواست باهات زندگی کنه..اگ حتی بهش اعتراف هم بکنی ردت میکنه..و بیشتر آسیب میبینی ازش..
پسرا درست میگفتن ولی قلبش ،قلب بزرگ و پر از محبتش نمیتوانست ازش دست بکشه..هرچقدم ازش دور میشد یا نمیدیدش بیشتر دلتنگش میشد
جیسونگ : ممنونم..بابت دلداری دادناتون..پسرا..
از جاش بلند شد و به سمت در خروجی رفت
چان:هی کجا میری؟
جیسونگ برگشت و به پسرا نگاه کرد
لبخند کمرنگی زد
جیسونگ : میخوام..برم پیشش...
#جیسونگ
نویسنده:Eli.kim
جیسونگ با ناراحتی به صندلی تکیه داده بود
فلیکس کنارش نشست و لیوان پر از آب رو بهش داد
اعضا همشون بخاطر حال جیسونگ ناراحت بودن
جیسونگ عاشق دختر زن مورد علاقشه اما مشکل اینجاست که اون دختر زیادم با جیسونگ صمیمی یا راحت نیست یا بهتره بگم اصلا از جیسونگ خوشش نمیاد
جیسونگ چشماشو بست و به سر صندلی تکیش داد
لینو: هی پسر..بهتره فراموشش کنی..
قطره اشکی از چشم جیسونگ فرود اومد هیونجین دستشو گذاشت روی شونش
هیونجین: .. اون حتی نخواست باهات زندگی کنه..اگ حتی بهش اعتراف هم بکنی ردت میکنه..و بیشتر آسیب میبینی ازش..
پسرا درست میگفتن ولی قلبش ،قلب بزرگ و پر از محبتش نمیتوانست ازش دست بکشه..هرچقدم ازش دور میشد یا نمیدیدش بیشتر دلتنگش میشد
جیسونگ : ممنونم..بابت دلداری دادناتون..پسرا..
از جاش بلند شد و به سمت در خروجی رفت
چان:هی کجا میری؟
جیسونگ برگشت و به پسرا نگاه کرد
لبخند کمرنگی زد
جیسونگ : میخوام..برم پیشش...
۱۳.۶k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.