چند پارتی°
چند پارتی°
مربی والیبال من
پارت:4
_بالاخره که میگیرمت.
+همینجوری میدویدم.
ا...اون یه من گفت هرزه....متنفرم از خودم.
میدونستم که اگه برم خونه خودم خیلی سریع پیدام میکنه.
پس تصمیم گرفتم برم خونه پدر مادرم که همینجوری مونده.
رفتم اونجا.
بزرگ بود...خیلی بزرگ.
چون پدرم مافیا بود عمارت بزرگی داشتیم.
هعی....در رو باز کردم و رفتم داخل ...کلیپس همیشه تو جیبم بود.
رفتم داخل...هنوز...خون برادر ۷سالم رو زمین بود....الان دیگه خیلی از اون سال میگذشت.....وای خدا...هنوز اون صحنه یادمه که.....اون رقیب حروم زاده پدرم چجوری یه برادرم تیر زد.
اسم برادرم مونبین بود.
عاشق اسمش بودم .اسمش زیبایی داشت مخصوصا صورت زیبایی.....اون فقط هفت سالش بود این حقش نبود.
دوباره اون صحنه اومد جلوی چشمم......
با دوتا زانوهام افتادم رو زمین.
وای نه.....دلم براش تنگ شده.
همینجوری به گریه کردن ادامه دادم.
داداش کوچولوم.
بلند شدم و نشستم رو مبل.
وای خدا اینجا هیچیش عوض نشده.
البته انتظاری هم نیست چون کسی توش زندگی نمیکنه.
همینجوری یه فکر کردن ادامهههههه دادم تا خوابم برد روی مبل.
ویو کوک:
خوب خوب خوب
ا/ت خانم حالا از دست من فرار میکنی.
درسته من بهشفام هرزه چون عصبی بودم اما دلیل نمیشد که از اینجا بره.
_الو سلام یون.
#الو سلام قربان بفرمایید امری داشتید؟
_زبون به دهن بگیر بزار حرفمو بزنم
#چشم
_خوب ببین یه شماره تلفن بهت میدم ردش رو بزن ببین کجاس.
#چشم قربان
_برات میفرستم و بعد تلفونو قطع کردم.
چند ساعت بعد:
دیدم تلفنم داره زنگ میخوره.
_بله
#پیداش کردم.
_خوب
#آدرس رو میفرستم قربان.
_اوهوم
تلفونو قطع کردم.
یه لباس پوشیدم و راه افتادم سمت اون آدرسی که فرستاده بود.
(لباسشو میزارم)
رسیدم.
اوممم چه خونه بزرگی بود.
هه....به عمارت من نمیرسه.
یه پوزخند زدم و رفتم و زنگ زدم
+بفرمایید.
_در رو باز کن.
+جونگ کو...کوک
_باز کن.
+در رو باز کردم و داشت میومد داخل
+حرفتو بگو زود کار دارم.
_بزار بیام تو.
+گمشو..
اوپن در رو ببندم که پاشو گذاشت لای در در رو هل داد و من رفتم عقب.
اومد داخل و در رو بست و قفلش کرد.
_چ...چیکار میکنی.
اومد نزدیکم و هولم داد سمت دیوار.
+برو از خونه من بیرون.
_ساکت شو.
چسبوندم به دیوار و دوتا دستشو گذاشت دوطرفه سرم.
_ب...برو بیرون و..چیکار م..میکنی؟
سرشو کرد بای گردنم
_اوممم....بوی خیلی خوبی داری بیبی.
+به من نگو بیبی من هرزه ولم کن از خونه من برو بیرون.
_هیششش.
لباشو گذاشت روی گردنم و شروع کرد به مک زدن.
_ولم کن.عهههه
+گفتم صدات در نیاد(جدی )
دوباره شروع کرد به کار خودشو کردن.
+خواهش میکنم دردم میاد.
محکم تر مک زدن که یه جیغ زدم.
+آخخخخخ...مرتیکه ولم کن چی از جونم میخوای....چرا نمیفهمی میگم ولم کن.... بفهم دیگه نمیخوام ببینمت....مرتیکه احمق به من گفتی هرزه بعد توقع داری بیام برات بمالم....ولم کن....ولم کن...ولم کنننن(جیغ)
همون یه دونه حرف نیاز بود تا ولت کنم.
تو به من گفتی هرزه کلمه ای که پدرم بهم گفت و همون روز هم خودش وهم مادرم و هم برادر هفت سالم مردن....از این کلمه متنفرم بفهم....یه کلمه میتونه هزاران باز تو مغز یه نفر تکرار شع....پس همینجوری به دیگران بی احترامی نکن.
(گریه)
_ا....ا/ت من متاسفم.
+هزاران باررررر این کلمه رو از دهن بقیه شنیدم اما بعدش دوباره هر غلطی خواستن کردن....هر کاری خواستن کردن.
هر بلایی خواستن سرم آوردن....تو دیگه اینجوری نباش نزار از عشق هم متنفر بشم...خواهش میکنم جونگ کوک(گریه شدید)
_ا/ت آروم باش خواهش میکنم...من غلط کردم و بیجا کردم...ببخشید از دهنم در رفت...معذرت میخوام...من دیوونتم دختر فقط چون عصبی بودم گفتم...بی خاطر همین اون حرف رو زدم لطفاً منو ببخش.
رفت جلو و ا/ت رو کشید تو بغلش
_دختر من آروم باش...دخمل قشنگم....
+من دخمل تو ام.
_آره تو دخمل ناز منی...بازم ببخشید.
+باج....تو هم ددی منی.
_عهههه(نگاه شیطون)
+آره............
.. . . . . . . . . . . . . . .. . . . . . . . . . .
خلاصه پارت بعد:
_انگار هوس کردی رو تخت به فاک بری
+اممم....آره شاید
_ببین تحریکم نکن بد میبینی ها
+اممم...مثال چی میشه هان؟
_الان میفهمی چی میشه.
ا/ت رو بلند کرد و به سمت اتاق رفت.
+امممم...میشه سخت نگیری
_سعیمو میکنم.
و.............
مربی والیبال من
پارت:4
_بالاخره که میگیرمت.
+همینجوری میدویدم.
ا...اون یه من گفت هرزه....متنفرم از خودم.
میدونستم که اگه برم خونه خودم خیلی سریع پیدام میکنه.
پس تصمیم گرفتم برم خونه پدر مادرم که همینجوری مونده.
رفتم اونجا.
بزرگ بود...خیلی بزرگ.
چون پدرم مافیا بود عمارت بزرگی داشتیم.
هعی....در رو باز کردم و رفتم داخل ...کلیپس همیشه تو جیبم بود.
رفتم داخل...هنوز...خون برادر ۷سالم رو زمین بود....الان دیگه خیلی از اون سال میگذشت.....وای خدا...هنوز اون صحنه یادمه که.....اون رقیب حروم زاده پدرم چجوری یه برادرم تیر زد.
اسم برادرم مونبین بود.
عاشق اسمش بودم .اسمش زیبایی داشت مخصوصا صورت زیبایی.....اون فقط هفت سالش بود این حقش نبود.
دوباره اون صحنه اومد جلوی چشمم......
با دوتا زانوهام افتادم رو زمین.
وای نه.....دلم براش تنگ شده.
همینجوری به گریه کردن ادامه دادم.
داداش کوچولوم.
بلند شدم و نشستم رو مبل.
وای خدا اینجا هیچیش عوض نشده.
البته انتظاری هم نیست چون کسی توش زندگی نمیکنه.
همینجوری یه فکر کردن ادامهههههه دادم تا خوابم برد روی مبل.
ویو کوک:
خوب خوب خوب
ا/ت خانم حالا از دست من فرار میکنی.
درسته من بهشفام هرزه چون عصبی بودم اما دلیل نمیشد که از اینجا بره.
_الو سلام یون.
#الو سلام قربان بفرمایید امری داشتید؟
_زبون به دهن بگیر بزار حرفمو بزنم
#چشم
_خوب ببین یه شماره تلفن بهت میدم ردش رو بزن ببین کجاس.
#چشم قربان
_برات میفرستم و بعد تلفونو قطع کردم.
چند ساعت بعد:
دیدم تلفنم داره زنگ میخوره.
_بله
#پیداش کردم.
_خوب
#آدرس رو میفرستم قربان.
_اوهوم
تلفونو قطع کردم.
یه لباس پوشیدم و راه افتادم سمت اون آدرسی که فرستاده بود.
(لباسشو میزارم)
رسیدم.
اوممم چه خونه بزرگی بود.
هه....به عمارت من نمیرسه.
یه پوزخند زدم و رفتم و زنگ زدم
+بفرمایید.
_در رو باز کن.
+جونگ کو...کوک
_باز کن.
+در رو باز کردم و داشت میومد داخل
+حرفتو بگو زود کار دارم.
_بزار بیام تو.
+گمشو..
اوپن در رو ببندم که پاشو گذاشت لای در در رو هل داد و من رفتم عقب.
اومد داخل و در رو بست و قفلش کرد.
_چ...چیکار میکنی.
اومد نزدیکم و هولم داد سمت دیوار.
+برو از خونه من بیرون.
_ساکت شو.
چسبوندم به دیوار و دوتا دستشو گذاشت دوطرفه سرم.
_ب...برو بیرون و..چیکار م..میکنی؟
سرشو کرد بای گردنم
_اوممم....بوی خیلی خوبی داری بیبی.
+به من نگو بیبی من هرزه ولم کن از خونه من برو بیرون.
_هیششش.
لباشو گذاشت روی گردنم و شروع کرد به مک زدن.
_ولم کن.عهههه
+گفتم صدات در نیاد(جدی )
دوباره شروع کرد به کار خودشو کردن.
+خواهش میکنم دردم میاد.
محکم تر مک زدن که یه جیغ زدم.
+آخخخخخ...مرتیکه ولم کن چی از جونم میخوای....چرا نمیفهمی میگم ولم کن.... بفهم دیگه نمیخوام ببینمت....مرتیکه احمق به من گفتی هرزه بعد توقع داری بیام برات بمالم....ولم کن....ولم کن...ولم کنننن(جیغ)
همون یه دونه حرف نیاز بود تا ولت کنم.
تو به من گفتی هرزه کلمه ای که پدرم بهم گفت و همون روز هم خودش وهم مادرم و هم برادر هفت سالم مردن....از این کلمه متنفرم بفهم....یه کلمه میتونه هزاران باز تو مغز یه نفر تکرار شع....پس همینجوری به دیگران بی احترامی نکن.
(گریه)
_ا....ا/ت من متاسفم.
+هزاران باررررر این کلمه رو از دهن بقیه شنیدم اما بعدش دوباره هر غلطی خواستن کردن....هر کاری خواستن کردن.
هر بلایی خواستن سرم آوردن....تو دیگه اینجوری نباش نزار از عشق هم متنفر بشم...خواهش میکنم جونگ کوک(گریه شدید)
_ا/ت آروم باش خواهش میکنم...من غلط کردم و بیجا کردم...ببخشید از دهنم در رفت...معذرت میخوام...من دیوونتم دختر فقط چون عصبی بودم گفتم...بی خاطر همین اون حرف رو زدم لطفاً منو ببخش.
رفت جلو و ا/ت رو کشید تو بغلش
_دختر من آروم باش...دخمل قشنگم....
+من دخمل تو ام.
_آره تو دخمل ناز منی...بازم ببخشید.
+باج....تو هم ددی منی.
_عهههه(نگاه شیطون)
+آره............
.. . . . . . . . . . . . . . .. . . . . . . . . . .
خلاصه پارت بعد:
_انگار هوس کردی رو تخت به فاک بری
+اممم....آره شاید
_ببین تحریکم نکن بد میبینی ها
+اممم...مثال چی میشه هان؟
_الان میفهمی چی میشه.
ا/ت رو بلند کرد و به سمت اتاق رفت.
+امممم...میشه سخت نگیری
_سعیمو میکنم.
و.............
۳.۲k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.