11:𝒽𝒾𝒹𝒹ℯ𝓃 𝓁ℴ𝓋ℯ❧ 𝔭
11:𝒽𝒾𝒹𝒹ℯ𝓃 𝓁ℴ𝓋ℯ❧ 𝔭
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک:اروم دستاش رو برداشتم که یهو چشمامش باز شد
ا.ت:اومم(چشماشو میماله و دور و برش رو نگاه میکنه)جیغغغغ ،من چرا پایینم مرتیکه بیشعور (یه خورده عصبانی)
کوک:فک کنم زیادی غلتیدی(نمیدونم چجوری مینویسنش 😅) افتادی رو من بعدم خودت بیشعوری اومدی روی من افتادی
ا.ت: من افتادم ?(اخم)
کوک:بله پشو دیرمون میشه(رفت بیرون)
ا.ت:مرتیکه ....ایشش ،رفتم دست و صورتم و شستم و فرم مدرسم رو پوشیدم و مثل همیشه موهای صافم رو باز گذاشتم و رفتم پایین دیدم داره صبحونه میخوره رفتم پیشش نشستم و منم شروع کردم خوردن
کوک:زیادی میغَلتی اره؟
ا.ت:به تو چه
کوک:پررو خودت افتادی رو من بعدم دستات دور گردنم بود زورت میاد بگی ببخشید افتادم هواسم نبود حالا زبون درازی هم میکنی
ا.ت:(با پررویی صبحونشو میخوره و دوتاشون میرن توی حیاط)
کوک:نمیخوای بیای سوار شی؟😐
ا.ت:خودم میرم(کوک دستشو میگیره و مینشوندش داخل ماشین)
کوک:کم حرف بزنی بهتره
ا.ت:ایشش خودم میرم
کوک:لجباز
ا.ت:خودتی(اخم و زیرلب)
کوک:شنیدم
ا.ت:خب که چی؟
کوک:پیاده شو دیگه
ا.ت:باش بابا اومدم ،رفتیم با کوک داخل حیاط بزرگ مدرسه که همه داشتن به ما نگاه میکردن انگار دوس دخترشم اینجوری نگاه میکنن یا انگار دستاشو گرفتم اخه من چرا باید از این خوشم بیاد و بهش بگم دوسش دارم
کوک:مورچه بیا
ا.ت:مورچه عمته
کوک:خیلی زبون درازی نکنا مورچه😐
ا.ت:همممم(عصبانی و رفت سر کلاسش)
[پرش زنگ خونه]
ا.ت:مدرسه تموم شد رفتم توی حیاط دنبال اون مرتیکه مغرور میگشتم که لونا جلوم ظاهر شد
ا.ت:میفرمایین؟😐
لونا:تو چرا با ددی من اومدی مدرسه هانن(داد)
ا.ت:داشتم جررر میخوردم از خنده ددی واییی ،این دیگه چه کلمه سمیه (داره پاره میشه از خنده که کوک میاد)
کوک:چیکار میکنی دارم دنبالت میگردم یه بار دیگه ببینم نیای ولت میکنم میرم
ا.ت:(این هم هنوز در حال جرر خوردن است)
کوک:چته الان میمیری
ا.ت:وایییی خخخ میگه چرا با ددی من اومدی مدرسه(داره پارههه میشه بهتره بگم از خنده)
کوک:مگه نگفتی تا 1 ماه پیشم نمیای
لونا:من که پیش این اومدم
کوک:ولی باز درمورد من داشتی میگفتی به تو ربطی نداره با کی میام و گفتم دیگه اینجوری صدام نکن
لونا:ولی....ایششش باش(عصبانی و رفت)
کوک:بیا بریم الان تا نمردی
ا.ت:واییی خدا اخه به ددی بودن میاد خدا شفاش بده (خنده) ،که یهو کوک اومد طرفم و صورتشو نزدیک صورتم کرد
کوک:دیگه این کلمه رو نگو
ا.ت:اگ بگم چی میشه
کوک:رو مخم نرو بیا بریم
[پرش به خونه درحال میوه خوردن]
ا.ت:نمیخوایی غذایی سفارش بدی
کوک:نه برای دختر اسکلی مثل تو نه
ا.ت:یااا اگ یه بار دیگه بهم گفتی اسکل خودت میدونی
کوک:چون اسکلی دیگه(که ا.ت میپره رو پای کوک و یقشو میگیره)
ا.ت:اسکل خودتی(شروع میکنه چنگ زدن)
کوک:اییی وحشی بسه
ا.ت:تا تو باشی دیگه به من نگی اسکل ،خوبش کردم ولی دیدم صورتشو جمع کرده تازه فهمیدم کجا نشستم دقیقا دقیقا هم....مال...من...روش...بود...واییی
کوک:پاشو میدونی کجا نشستی
ا.ت:اااا...ب...بخشید....(سعی کرد با خوردن میوه هواس خودشو پرت کنه)
کوک:اه لنتی اخه از دست این
ا.ت:میگم....دردت...گرفت
کوک:نه...به..جای...درد(که ا.ت جلوی دهنشو میگیرع)
ا.ا:ن...نگو
کوک:(دست ا.ت رو ور میداره از رو دهنش)مگه خواستم چی بگم میخواستم بگم به جای درد نابودم کردی منحرف بدبخت(خنده)
ا.ت:(نمیدونه چی بگه)
کوک:برو بخواب ساعت 1 شبه مورچه
ا.ت:امم...میشه...بند....لباسم....رو باز....کنی؟
کوک:باش (که یهو لباس ا.ت میاد تا پایین سینش و ا.ت هم سوتـ*ین نپوشیده بوده و سریع لباس رو میده بالا و گونه هاش سرخ میشن)
ا.ت:دیدی؟(خجالت)
کوک:ب...برو....با...بالا....ب..خواب(ا.ت رفت سریع توی اتاقش و کوک همونجا خشکش زده بود و رفت بخوابه ولی تا ساعت 2 شب خوابش نبرد و با چشای گرد و متعجب که دست و پاش هم سست شده بودن سعی کرد بخوابه)
لایک کردی؟:/
هاها...😈....نگید شرایط زیاده یه عالمه نوشتم مراعات کنید دیگه کامنت الکی یا ایموجی خالی نذارید نظرتون رو بنویسید......باییی:)
شرایط پارت بعد : ↓
لایک : 45 3>
کامنت : 20 †
فالوور : 256 ★
#کوک
#فیک
#jk
#سناریو
#اسمات
#وانشات
#bts
#تهکوک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جی_کی
#جونگ_کوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک:اروم دستاش رو برداشتم که یهو چشمامش باز شد
ا.ت:اومم(چشماشو میماله و دور و برش رو نگاه میکنه)جیغغغغ ،من چرا پایینم مرتیکه بیشعور (یه خورده عصبانی)
کوک:فک کنم زیادی غلتیدی(نمیدونم چجوری مینویسنش 😅) افتادی رو من بعدم خودت بیشعوری اومدی روی من افتادی
ا.ت: من افتادم ?(اخم)
کوک:بله پشو دیرمون میشه(رفت بیرون)
ا.ت:مرتیکه ....ایشش ،رفتم دست و صورتم و شستم و فرم مدرسم رو پوشیدم و مثل همیشه موهای صافم رو باز گذاشتم و رفتم پایین دیدم داره صبحونه میخوره رفتم پیشش نشستم و منم شروع کردم خوردن
کوک:زیادی میغَلتی اره؟
ا.ت:به تو چه
کوک:پررو خودت افتادی رو من بعدم دستات دور گردنم بود زورت میاد بگی ببخشید افتادم هواسم نبود حالا زبون درازی هم میکنی
ا.ت:(با پررویی صبحونشو میخوره و دوتاشون میرن توی حیاط)
کوک:نمیخوای بیای سوار شی؟😐
ا.ت:خودم میرم(کوک دستشو میگیره و مینشوندش داخل ماشین)
کوک:کم حرف بزنی بهتره
ا.ت:ایشش خودم میرم
کوک:لجباز
ا.ت:خودتی(اخم و زیرلب)
کوک:شنیدم
ا.ت:خب که چی؟
کوک:پیاده شو دیگه
ا.ت:باش بابا اومدم ،رفتیم با کوک داخل حیاط بزرگ مدرسه که همه داشتن به ما نگاه میکردن انگار دوس دخترشم اینجوری نگاه میکنن یا انگار دستاشو گرفتم اخه من چرا باید از این خوشم بیاد و بهش بگم دوسش دارم
کوک:مورچه بیا
ا.ت:مورچه عمته
کوک:خیلی زبون درازی نکنا مورچه😐
ا.ت:همممم(عصبانی و رفت سر کلاسش)
[پرش زنگ خونه]
ا.ت:مدرسه تموم شد رفتم توی حیاط دنبال اون مرتیکه مغرور میگشتم که لونا جلوم ظاهر شد
ا.ت:میفرمایین؟😐
لونا:تو چرا با ددی من اومدی مدرسه هانن(داد)
ا.ت:داشتم جررر میخوردم از خنده ددی واییی ،این دیگه چه کلمه سمیه (داره پاره میشه از خنده که کوک میاد)
کوک:چیکار میکنی دارم دنبالت میگردم یه بار دیگه ببینم نیای ولت میکنم میرم
ا.ت:(این هم هنوز در حال جرر خوردن است)
کوک:چته الان میمیری
ا.ت:وایییی خخخ میگه چرا با ددی من اومدی مدرسه(داره پارههه میشه بهتره بگم از خنده)
کوک:مگه نگفتی تا 1 ماه پیشم نمیای
لونا:من که پیش این اومدم
کوک:ولی باز درمورد من داشتی میگفتی به تو ربطی نداره با کی میام و گفتم دیگه اینجوری صدام نکن
لونا:ولی....ایششش باش(عصبانی و رفت)
کوک:بیا بریم الان تا نمردی
ا.ت:واییی خدا اخه به ددی بودن میاد خدا شفاش بده (خنده) ،که یهو کوک اومد طرفم و صورتشو نزدیک صورتم کرد
کوک:دیگه این کلمه رو نگو
ا.ت:اگ بگم چی میشه
کوک:رو مخم نرو بیا بریم
[پرش به خونه درحال میوه خوردن]
ا.ت:نمیخوایی غذایی سفارش بدی
کوک:نه برای دختر اسکلی مثل تو نه
ا.ت:یااا اگ یه بار دیگه بهم گفتی اسکل خودت میدونی
کوک:چون اسکلی دیگه(که ا.ت میپره رو پای کوک و یقشو میگیره)
ا.ت:اسکل خودتی(شروع میکنه چنگ زدن)
کوک:اییی وحشی بسه
ا.ت:تا تو باشی دیگه به من نگی اسکل ،خوبش کردم ولی دیدم صورتشو جمع کرده تازه فهمیدم کجا نشستم دقیقا دقیقا هم....مال...من...روش...بود...واییی
کوک:پاشو میدونی کجا نشستی
ا.ت:اااا...ب...بخشید....(سعی کرد با خوردن میوه هواس خودشو پرت کنه)
کوک:اه لنتی اخه از دست این
ا.ت:میگم....دردت...گرفت
کوک:نه...به..جای...درد(که ا.ت جلوی دهنشو میگیرع)
ا.ا:ن...نگو
کوک:(دست ا.ت رو ور میداره از رو دهنش)مگه خواستم چی بگم میخواستم بگم به جای درد نابودم کردی منحرف بدبخت(خنده)
ا.ت:(نمیدونه چی بگه)
کوک:برو بخواب ساعت 1 شبه مورچه
ا.ت:امم...میشه...بند....لباسم....رو باز....کنی؟
کوک:باش (که یهو لباس ا.ت میاد تا پایین سینش و ا.ت هم سوتـ*ین نپوشیده بوده و سریع لباس رو میده بالا و گونه هاش سرخ میشن)
ا.ت:دیدی؟(خجالت)
کوک:ب...برو....با...بالا....ب..خواب(ا.ت رفت سریع توی اتاقش و کوک همونجا خشکش زده بود و رفت بخوابه ولی تا ساعت 2 شب خوابش نبرد و با چشای گرد و متعجب که دست و پاش هم سست شده بودن سعی کرد بخوابه)
لایک کردی؟:/
هاها...😈....نگید شرایط زیاده یه عالمه نوشتم مراعات کنید دیگه کامنت الکی یا ایموجی خالی نذارید نظرتون رو بنویسید......باییی:)
شرایط پارت بعد : ↓
لایک : 45 3>
کامنت : 20 †
فالوور : 256 ★
#کوک
#فیک
#jk
#سناریو
#اسمات
#وانشات
#bts
#تهکوک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جی_کی
#جونگ_کوک
۲۲.۰k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.