رمان اتفاقی دیدمت
p²
یونجون : خوبه (پوزخند)
همه : تعجب. چون اصلا حرف نمیزد همه تعجب کردند
یوری : هی تو بیا اینجا
یونجون : امرتون؟!؟
یوری : تو قدم اول. رو برداشتی منتظر قدم دوم باش
یونجون : خوبه دل و جرعتم که داری!!!
یوری : دستتون درد نکنه(پوزخند)
یونجون : انتخاب کن
یوری : هرکی بخواد بیاد.....که همه دورم جمع شدن چند نفر هم رفتن طرف اون ....که بالاخره بازی شروع شد...بعد از دو ساعت بازی به نفع ما تموم شد داشتم از کنار اون پسره رد میشدم که....
یونجون : فک نکن برنده شدی قدم و سوم رو من برمیدارم..
یوری : بچرخ تا بچرخیم (پوزخند)
یونجون : اون دختر واقعا دیوونه هس(داد)
یوری : ممنون که وقت گذاشتی خوبی های منو رو کنی...رفتم به سمت کلاس که چند تا دختر اومدن...
سوفیا : هی تو راجب یونجون من چی گفتی؟!؟
یوری : شما فضولشی
سوفیا : بیشتر از اینم از ادبت انتظار نمیره
یوری : با کسی که تو تویله تربیت شده باید چنین رفتاری داشت
سوفیا : چ..چی؟!؟(عربده)
یوری : بیشتر از اینم از ادبت انتظار نمیره
(همه جمع شده بودن)
سوفیا : حرف خودم رو به خودم میگی؟!داد
یوری : با هرکسی مثل خودش
نکته : یوری دختر بدی نیستااا موقع دعوا طبیعه😌
سوفیا میخواست موهای سوری رو بکشه که دستی مانعش شد...
فلیکس : امری داشتید مادمازل
سوفیا : چ..چی؟!؟
فلیکس : دستت بهش بخوره هم تو و هم اون مرتیکه چفندر رو جوری میزنمتون که صدای سگ بدید فهمیدی (عربده)
سوفیا : با گریه از کلاس زد بیروننن
......
این پارت کلا دعوا شد😐😂
ته و یوری تو پارت ⁹ آشنا میشن البته یوری آرمه پی میشناسه...
یونجون : خوبه (پوزخند)
همه : تعجب. چون اصلا حرف نمیزد همه تعجب کردند
یوری : هی تو بیا اینجا
یونجون : امرتون؟!؟
یوری : تو قدم اول. رو برداشتی منتظر قدم دوم باش
یونجون : خوبه دل و جرعتم که داری!!!
یوری : دستتون درد نکنه(پوزخند)
یونجون : انتخاب کن
یوری : هرکی بخواد بیاد.....که همه دورم جمع شدن چند نفر هم رفتن طرف اون ....که بالاخره بازی شروع شد...بعد از دو ساعت بازی به نفع ما تموم شد داشتم از کنار اون پسره رد میشدم که....
یونجون : فک نکن برنده شدی قدم و سوم رو من برمیدارم..
یوری : بچرخ تا بچرخیم (پوزخند)
یونجون : اون دختر واقعا دیوونه هس(داد)
یوری : ممنون که وقت گذاشتی خوبی های منو رو کنی...رفتم به سمت کلاس که چند تا دختر اومدن...
سوفیا : هی تو راجب یونجون من چی گفتی؟!؟
یوری : شما فضولشی
سوفیا : بیشتر از اینم از ادبت انتظار نمیره
یوری : با کسی که تو تویله تربیت شده باید چنین رفتاری داشت
سوفیا : چ..چی؟!؟(عربده)
یوری : بیشتر از اینم از ادبت انتظار نمیره
(همه جمع شده بودن)
سوفیا : حرف خودم رو به خودم میگی؟!داد
یوری : با هرکسی مثل خودش
نکته : یوری دختر بدی نیستااا موقع دعوا طبیعه😌
سوفیا میخواست موهای سوری رو بکشه که دستی مانعش شد...
فلیکس : امری داشتید مادمازل
سوفیا : چ..چی؟!؟
فلیکس : دستت بهش بخوره هم تو و هم اون مرتیکه چفندر رو جوری میزنمتون که صدای سگ بدید فهمیدی (عربده)
سوفیا : با گریه از کلاس زد بیروننن
......
این پارت کلا دعوا شد😐😂
ته و یوری تو پارت ⁹ آشنا میشن البته یوری آرمه پی میشناسه...
۲۰۹
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.