A year without him 💔
A year without him 💔
پــارتــــ : 10 💜
رفتیم دکتر . ما رو صدا کردن و رفتیم تو اتاق .
کوکی : سلام دکتر . ببخشید تو دست همسرم شیشه رفته .
شک برم داشته بود . من رو به عنوان همسرش خطاب کرد !
دکتر : دخترم ، بشین اینجا تا معاینت کنم .
رفتم نشستم رو تخت . تا اومد دست بزنه ، دستم بیشتر درد گرفت .
دکتر : بخشید آقای ...
کوکی : جونگ کوک .
دکتر : اها . اقای جونک کوک میشه بیاید و همسرتون رو نگه دارید ؟! زخمش خیلی بده و به خاطر همین وقتی میخوام شیشه رو در بیارم درد میکشه !
کوکی : باشه اومدم .
کوکی پیشم نشست و دستشو اندخت دور گردنم . سرشم گذاشت بالای سرم و شروع کرد برام آواز خوندن . انگار با شنیدن صداش مست شدم ! دیگه هیچی حالیم نشد . دکتر شیشه رو در اورد .
دکتر : تموم شد . میتونید برید ، فقط ... با شما هستما !
گفتم : چی ؟! ها چی شده ؟! تموم شد 😳
دکتر : بله تموم شد . فقط آقای جونگ کوک در حال رفتن این پماد رو که براتون مینویسم از داروخونه بگیرید و روزی سه بار روی زخمش بزنه و زخمشو ببنده .
کوکی : باشه . ممنونم . خداحافظ !
از بیمارستان رفتیم بیرون و پماد رو خریدیم و سوار ماشین شدیم .
می چا : یه سوالی بپرسم ؟!
کوکی : بپرس !
می چا : چرا پیش دکتر گفتی من همسرتم ؟!
کوکی : خب چون ... من همیشه دوست داشتم تو همسرم باشی . پس ... آره 😁 .
نمیدونم چرا ذوق کردم ؟! یهو بدنم سرد شد . رسیدیم خونه ....
پــارتــــ : 10 💜
رفتیم دکتر . ما رو صدا کردن و رفتیم تو اتاق .
کوکی : سلام دکتر . ببخشید تو دست همسرم شیشه رفته .
شک برم داشته بود . من رو به عنوان همسرش خطاب کرد !
دکتر : دخترم ، بشین اینجا تا معاینت کنم .
رفتم نشستم رو تخت . تا اومد دست بزنه ، دستم بیشتر درد گرفت .
دکتر : بخشید آقای ...
کوکی : جونگ کوک .
دکتر : اها . اقای جونک کوک میشه بیاید و همسرتون رو نگه دارید ؟! زخمش خیلی بده و به خاطر همین وقتی میخوام شیشه رو در بیارم درد میکشه !
کوکی : باشه اومدم .
کوکی پیشم نشست و دستشو اندخت دور گردنم . سرشم گذاشت بالای سرم و شروع کرد برام آواز خوندن . انگار با شنیدن صداش مست شدم ! دیگه هیچی حالیم نشد . دکتر شیشه رو در اورد .
دکتر : تموم شد . میتونید برید ، فقط ... با شما هستما !
گفتم : چی ؟! ها چی شده ؟! تموم شد 😳
دکتر : بله تموم شد . فقط آقای جونگ کوک در حال رفتن این پماد رو که براتون مینویسم از داروخونه بگیرید و روزی سه بار روی زخمش بزنه و زخمشو ببنده .
کوکی : باشه . ممنونم . خداحافظ !
از بیمارستان رفتیم بیرون و پماد رو خریدیم و سوار ماشین شدیم .
می چا : یه سوالی بپرسم ؟!
کوکی : بپرس !
می چا : چرا پیش دکتر گفتی من همسرتم ؟!
کوکی : خب چون ... من همیشه دوست داشتم تو همسرم باشی . پس ... آره 😁 .
نمیدونم چرا ذوق کردم ؟! یهو بدنم سرد شد . رسیدیم خونه ....
۵.۷k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.