دختره مافیایی 🖤⛓ پارت ۹
نکته:جانگ شین دست راست جون هوانگ واینکه جانگ شین اسم پسره خودتون دیگه می دونید
______________________________________________________
با صدای جانگ شین به خودم اومدم که
گفت:خانم وقت رفتن باید برای مأموریت شب حاضر شیم
گفتم:باشه کیفم رو بر داشتم و از شرکت خارج شدم سوار ماشین شدیم وبه سمت عمارت حرکت کردیم
وقتی رسیدیم بعد از خوردن غذا سمت اتاقم رفتم و یه دوش ۲۰ دقیقه ای گرفتم ولباسای که برای مأموریت می خواستم بپوشم رو پوشیدم در همین هین جانگ شین در اتاق رو زد
جانگ شین: خانم حاضرید
درو باز کردم و گفتم: میبینی که
جانگ شین: پس راه می افتیم
ویو جون هوانگ
از وقتی که از سازمان اخراج شدم رفتارم خیلی سرد شده
دست خودم نیست،دیگه حتی علاقه ای به حرف زدن هم ندارم
هرکی دره رو مخم می کشمش،من قبلا هم آدم کشتم ولی به این راحتی نبوده تازه اونا آدم های مجرم بودن که به دستور دولت بوده
ادامه دارد...
لایک و کامنت فراموش نشه
شما که می خونید به خودتون زحمت بدین لایک کنید
و کامنت هم بزارید
که منم روحیه بگیرم بزارم حوصلم سر رفت انگار برای مجسمه دارم مینویسم😔
______________________________________________________
با صدای جانگ شین به خودم اومدم که
گفت:خانم وقت رفتن باید برای مأموریت شب حاضر شیم
گفتم:باشه کیفم رو بر داشتم و از شرکت خارج شدم سوار ماشین شدیم وبه سمت عمارت حرکت کردیم
وقتی رسیدیم بعد از خوردن غذا سمت اتاقم رفتم و یه دوش ۲۰ دقیقه ای گرفتم ولباسای که برای مأموریت می خواستم بپوشم رو پوشیدم در همین هین جانگ شین در اتاق رو زد
جانگ شین: خانم حاضرید
درو باز کردم و گفتم: میبینی که
جانگ شین: پس راه می افتیم
ویو جون هوانگ
از وقتی که از سازمان اخراج شدم رفتارم خیلی سرد شده
دست خودم نیست،دیگه حتی علاقه ای به حرف زدن هم ندارم
هرکی دره رو مخم می کشمش،من قبلا هم آدم کشتم ولی به این راحتی نبوده تازه اونا آدم های مجرم بودن که به دستور دولت بوده
ادامه دارد...
لایک و کامنت فراموش نشه
شما که می خونید به خودتون زحمت بدین لایک کنید
و کامنت هم بزارید
که منم روحیه بگیرم بزارم حوصلم سر رفت انگار برای مجسمه دارم مینویسم😔
۲.۶k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.