حلقه های مافیا (Part⁴⁹)
(فلش بک :مراسم خاکسپاری)
ا.ت ویو
هنوز باورم نمیشد این عکسی که رو سنگ مزار هست عکس لیاست وقتی بچه بودم شبا مرگ دوستام و اطرافیانم رو تصور میکردم و باهاشون گریه میکردم اونا فقط تصور بود اما این یکی واقعیه…
۳ ماه پیش دغدغم این بود دیر سر کلاس نرسم اما الان نمیدونم باید بخاطر اینکه فهمیدم دوست پسرم مافیاست فکرم درگیر باشه یا اینکه اون عوضیا بهم دست درازی کردن یا اینکه الان از لیایی که مثل خواهرم بود فقط یه عکس بجا مونده و یه مزار…
یعنی واقعاً رفته؟ یعنی هر چقدر بگذره و بگذره دیگه جونگ کوک خواهرش رو نمیبنه هر روز صبح که از خواب بلند میشه بجای خود لیا باید به عکسش صبح بخیر بگه؟
نزدیکای غروب بود و همه رفته بودن اما جونگ کوک هنوز کنار مزار نشسته بود و به سنگ قبر نگاه میکرد رفتم سمتش و آروم زدم رو شونه ش برگشت سمتم و با چشمای خوشگل و درشتش که رنگ خون گرفته بود نگام کرد و با صدای آروم و خونسرد
گفت:چیزی میخوای؟
ا.ت:جونگ کوک داره شب میشه همه رفتن نمیخوای بریم؟
برگشت سمت سنگ قبر و دوباره با لحن خونسرد و صدای آروم
گفت: به راننده میگم برسونتت
ا.ت:پس خودت چی؟
کوک:من بعداً میام
ا.ت:ولی…
جونگ کوک:گفتم برو
ا.ت:اگه نمیای …پس منم نمیرم
نشستم کنارش
کوک:…
حدوداً نزدیک نیمه شب بود و داشتیم آسمون و ستاره هارو نگاه میکردیم
کوک:ا.ت راسته که میگن شب ها ارواح کسایی که تو قبرستونن از قبر میان بیرون و قبرستونی پر از روح میشه؟
ا.ت: نمیدونم
کوک:یعنی الان روح لیا این بیرون پیش ماست؟
ا.ت:امیدوارم (با لحن ناامید)
جونگ کوک: تو بچگی همیشه وقتی یه خراب کاری میکردم میرفتم پیش لیا تا کمکم کنه چندتا فحش بم میداد ولی کمکم میکرد یا وقتی ناراحت بودم میومد برام جوک میگفت و باهم مسخره بازی میکردیم جوری که یادم میرفت برا چی ناراحت بودم…من الان ناراحتم لیا هم درست کنارمه پس چرا نمیاد کاری کنه که بخندم و ناراحتیم رو فراموش کنم؟
ا.ت:…
(فلش بک ۱ هفته بعد:کره ی جنوبی)
ا.ت:جونگ کوک کجا داری میری این وقت شب؟
جونگ کوک: جایی که تو هم باید بیای(با یه خنده ی ترسناک)
ا.ت:من؟!
جونگ کوک:آره
ا.ت:چرا؟!
کوک: کاری که بهت گفتم رو بکن
با تردید رفتم بالا تو اتاق یه تیشتر لانگ مشکی و یه دامن چارخونه ی کوتاه پوشیدم اومدم پایین با جونگ کوک سوار ماشین شدیم خیلی عجیب بود که این وقت شب میخواست بریم بیرون.
یعنی با من چکار داشت؟…
شرمنده یکم دیر شد اصن زیاد نبود هاااا فقط یکم🗿🤏
پارت بعد پارت آخره
ا.ت ویو
هنوز باورم نمیشد این عکسی که رو سنگ مزار هست عکس لیاست وقتی بچه بودم شبا مرگ دوستام و اطرافیانم رو تصور میکردم و باهاشون گریه میکردم اونا فقط تصور بود اما این یکی واقعیه…
۳ ماه پیش دغدغم این بود دیر سر کلاس نرسم اما الان نمیدونم باید بخاطر اینکه فهمیدم دوست پسرم مافیاست فکرم درگیر باشه یا اینکه اون عوضیا بهم دست درازی کردن یا اینکه الان از لیایی که مثل خواهرم بود فقط یه عکس بجا مونده و یه مزار…
یعنی واقعاً رفته؟ یعنی هر چقدر بگذره و بگذره دیگه جونگ کوک خواهرش رو نمیبنه هر روز صبح که از خواب بلند میشه بجای خود لیا باید به عکسش صبح بخیر بگه؟
نزدیکای غروب بود و همه رفته بودن اما جونگ کوک هنوز کنار مزار نشسته بود و به سنگ قبر نگاه میکرد رفتم سمتش و آروم زدم رو شونه ش برگشت سمتم و با چشمای خوشگل و درشتش که رنگ خون گرفته بود نگام کرد و با صدای آروم و خونسرد
گفت:چیزی میخوای؟
ا.ت:جونگ کوک داره شب میشه همه رفتن نمیخوای بریم؟
برگشت سمت سنگ قبر و دوباره با لحن خونسرد و صدای آروم
گفت: به راننده میگم برسونتت
ا.ت:پس خودت چی؟
کوک:من بعداً میام
ا.ت:ولی…
جونگ کوک:گفتم برو
ا.ت:اگه نمیای …پس منم نمیرم
نشستم کنارش
کوک:…
حدوداً نزدیک نیمه شب بود و داشتیم آسمون و ستاره هارو نگاه میکردیم
کوک:ا.ت راسته که میگن شب ها ارواح کسایی که تو قبرستونن از قبر میان بیرون و قبرستونی پر از روح میشه؟
ا.ت: نمیدونم
کوک:یعنی الان روح لیا این بیرون پیش ماست؟
ا.ت:امیدوارم (با لحن ناامید)
جونگ کوک: تو بچگی همیشه وقتی یه خراب کاری میکردم میرفتم پیش لیا تا کمکم کنه چندتا فحش بم میداد ولی کمکم میکرد یا وقتی ناراحت بودم میومد برام جوک میگفت و باهم مسخره بازی میکردیم جوری که یادم میرفت برا چی ناراحت بودم…من الان ناراحتم لیا هم درست کنارمه پس چرا نمیاد کاری کنه که بخندم و ناراحتیم رو فراموش کنم؟
ا.ت:…
(فلش بک ۱ هفته بعد:کره ی جنوبی)
ا.ت:جونگ کوک کجا داری میری این وقت شب؟
جونگ کوک: جایی که تو هم باید بیای(با یه خنده ی ترسناک)
ا.ت:من؟!
جونگ کوک:آره
ا.ت:چرا؟!
کوک: کاری که بهت گفتم رو بکن
با تردید رفتم بالا تو اتاق یه تیشتر لانگ مشکی و یه دامن چارخونه ی کوتاه پوشیدم اومدم پایین با جونگ کوک سوار ماشین شدیم خیلی عجیب بود که این وقت شب میخواست بریم بیرون.
یعنی با من چکار داشت؟…
شرمنده یکم دیر شد اصن زیاد نبود هاااا فقط یکم🗿🤏
پارت بعد پارت آخره
۴.۸k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.