" مرב غریبه..ღ " پارت ۲۷
× پرش زمانی ۷ ماه بعد..
هفت ماه گذشته و من دیگه عادت کردم..
البته..
فقط به یه چیز عادت نکردم اونم..
کوکه..
اون رفتاراش هر روز عجیب تر میشدن..
از سه ماه پیش بود..
یادمه یهویی حالش بد شد و بردیمش بیمارستان..
ولی بعد از اون همش عجیب رفتار میکنه..
ولی بازم هنوز همه قضایا رو هضم نکردم..
واقعا همش کابوس بود؟
رفتم سمت آشپزخونه که کوک رو دیدم باز میخواست فرار کنه..
ات : آهاییی نچ نچ
دستشو گرفتم و نشوندم رومیز..
خودمم جلوش نشستم..
ات : توضیح
کوک : چیو؟
ات : خر نیستم..فقط بگو چ مرگته سه ماه عجیب شدی..
کوک : چیزیم نیست..
ات : راستشو بگو
کوک : خب..من هم.......
تهیونگ : ات..گشنمههه
ات : گمشو یچیکوفت کن دیگه..
کوک : بعدا میگم خدافظ
اهه یاز که فرار کرد..
بیخیال دوباره گیرش میندازم !
ادامه دارد...
.
هفت ماه گذشته و من دیگه عادت کردم..
البته..
فقط به یه چیز عادت نکردم اونم..
کوکه..
اون رفتاراش هر روز عجیب تر میشدن..
از سه ماه پیش بود..
یادمه یهویی حالش بد شد و بردیمش بیمارستان..
ولی بعد از اون همش عجیب رفتار میکنه..
ولی بازم هنوز همه قضایا رو هضم نکردم..
واقعا همش کابوس بود؟
رفتم سمت آشپزخونه که کوک رو دیدم باز میخواست فرار کنه..
ات : آهاییی نچ نچ
دستشو گرفتم و نشوندم رومیز..
خودمم جلوش نشستم..
ات : توضیح
کوک : چیو؟
ات : خر نیستم..فقط بگو چ مرگته سه ماه عجیب شدی..
کوک : چیزیم نیست..
ات : راستشو بگو
کوک : خب..من هم.......
تهیونگ : ات..گشنمههه
ات : گمشو یچیکوفت کن دیگه..
کوک : بعدا میگم خدافظ
اهه یاز که فرار کرد..
بیخیال دوباره گیرش میندازم !
ادامه دارد...
.
۵.۳k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.