پارت ۳۹ (برادر خونده)
فکر کنم دارن صبحونه درست میکنن سمشتون رفتم وزیر لب گفتم صبح بخیر روی یکی از صندلیا نشستم سرمو روی میز گذاشتم که جیمین با تعجب گفت جیمین :صبح بخیر خوبی _اره خوبم جین :پاشو چرا اینقدر میخوابی _من بیدارم جین:اره ،خیلی، معلومه جیمین: جین هیونگ صبحونه امادس جین:اره برو بقیه رو بیدار کن جیمین با خنده دستشو رو شونم گذاشتو گفت:پاشو تورو داره میگه سرمو از روی میز بلند کردمو بی حوصله گفتم:خودت برو تورو گفته به من چه جیمین: پاشو من از تو بزرگترم تو باید بری _برو بابا خودت برو جین:آیششش چقدر رو مخین پاشو جونگ کوک برو دیگه _هیونگ ول کن من نمی تونم جیمین بدون هیچ حرفی از جاش پاشدو نگام کردو گفت:باشه من میرم جیمین ازمون دور شد جین سرشو به معنای تاسف تکون دادو روبه من گفت:اون از تو بزرگتره جونگ کوک _عاا توروخدا هیونگ ول کن جین بدون هیچ حرفی رفت طرف یخچال بعد از چند دقیقه همه بچه ها اومدن به غیر از شوگا از اولم میدونستم اون به این اسونیا بیدار نمیشه و نمیاد نامجون:خوب بچه ها بعد از صبحونه اماده باشید باید بریم کمپانی همه باهم گفتیم :باشه جین با اعتراض گفت :یکی بره اون شوگا رو بیدار کنه جیمین:من که دیگه نمی رم بیدارش کنم تهیونگ:چراا مگه چی شده جیمین :کم مونده بود فحش بده 😐 تهیونگ بلند زد زیر خنده جین:خوب پس کی میره کسی حرفی نزد و یه لحظه سکوت بینمونو فرا گرفت که جین با تعجب گفت:چرا کسی حرفی نمیزنه جیمین :هیونگ نامردی بگی من برم 😐 کلافه به جین نگاه کردمو گفتم _عااا هیونگ فکر کنم خودت بری بهتره جین:چاره ای نیست دیگه مجبورم بعد از صبحونه بالاخره جین به کمک جیمین تونست شوگارو از تختش جدا کنه و به زور بیدارش کنه منم لباسامو پوشیدمو خودمو اماده کردم تیپ سر تا پا مشکی با صدای نامجون که همه مونو صدا زد از اتاق بیرون رفتم
از زبان سورا: روی صندلی نشستم تایمه استراحت بود چقدر گشنمه بزار برم یه چی بخرم از صندلی بلند شدم خوب حالا از کجابخرم بیرون از کمپانی یه فروشگاه مواد غدایی بود دیده بودمش پس بهتره همونجا برم وارد فروشگاه شدم خوب چی بخرم چی بخورم با اومدن اسم نودل تو مغزم با خوشحالی اسمشو بلند گفتم که باعث شد همه با تعجب بهم نگاه کنن منم با لبخند نگاهشون کردم و سمت قفسه نودلا رفتم و یه نودل اماده با چند تا خوراکی دیگه برداشتم پولشو حساب کردمو از فروشگاه بیرون اومدم به پلاستیک خریدام نگاه کردم خوب حالا اینو کجا بخورم تنها جایی که به ذهنم اون لحظه رسید بالا پشت بوم جای همیشگیم تو تایم استراحت اگه برم شاید دوباره کای اونجا باشه ولی اگه یکی اونو که یه ایدوله با من ببینه چی مطمئنم براش شایعه درست میکنن پس بهتره زیاد نزدیکش نشم به هر حال اون الان شبیه یه دوسته برای من ولی من از شایعه های پخش شده میترسم
از زبان سورا: روی صندلی نشستم تایمه استراحت بود چقدر گشنمه بزار برم یه چی بخرم از صندلی بلند شدم خوب حالا از کجابخرم بیرون از کمپانی یه فروشگاه مواد غدایی بود دیده بودمش پس بهتره همونجا برم وارد فروشگاه شدم خوب چی بخرم چی بخورم با اومدن اسم نودل تو مغزم با خوشحالی اسمشو بلند گفتم که باعث شد همه با تعجب بهم نگاه کنن منم با لبخند نگاهشون کردم و سمت قفسه نودلا رفتم و یه نودل اماده با چند تا خوراکی دیگه برداشتم پولشو حساب کردمو از فروشگاه بیرون اومدم به پلاستیک خریدام نگاه کردم خوب حالا اینو کجا بخورم تنها جایی که به ذهنم اون لحظه رسید بالا پشت بوم جای همیشگیم تو تایم استراحت اگه برم شاید دوباره کای اونجا باشه ولی اگه یکی اونو که یه ایدوله با من ببینه چی مطمئنم براش شایعه درست میکنن پس بهتره زیاد نزدیکش نشم به هر حال اون الان شبیه یه دوسته برای من ولی من از شایعه های پخش شده میترسم
۷۷.۴k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.