بعد از نهارمحمود رفت اتاقش که مامان دستور داده بود این چن
بعد از نهارمحمود رفت اتاقش که مامان دستور داده بود این چند روز برق بندازنش می خواست یه دوش بگیره بعدم استراحت کنه عصرم بریم بیرون مامان می گفت اول استراحت بعد دور دور رفتم تو اتاقم وشماره مریم رو گرفتم که بعد از چند بوق برداشت
- سلام عزیزم خوبی
- سلام عروس خانم چه خبر از آقا داماد
- کوفت
خندیدم وگفتم جدی چه خبر
- هیچی گفتم فردا فرزام ببینم
- دایی ام برگشته مریم
- جدی...بسلامتی به قول نفس قایمش نکنی نترس نمی خوریمش
هر دوخندیدیم
- مریم
- جانم شیرین
- جدی نمی خوای بگی چرا نمی خوای جواب فرزام بدی
بعد از چند لحظه سکوت گفت : راستش اون ...یکم سنش بالاست می ترسم .
- راس میگی .ولی گاهی وقت ها هم بد نیست مگه یادت رفته منو...
- یادمه ...شیرین
- آه....وقتی یادم میاد مریم میخوام بمیرم قلبم نمی زنه نفس کم میارم .تنها آرزوم دیدن دوباره اونه
- شاید یه روزی خدا گذاشتش سر راهت
- خدا کنه
- فردا همراهم میای بریم دیدن فرزام ؟
- آره عزیزم نفسم میاد
- نه اون یه حرفی می زنه خندم می گیره
خندیدم مریم با تهدید گفت همچنین خودت
- نا بابا خیالت راحت می دونم چطور رفتار کنم بعدشم مگه قراره من بیام پیش شما که حرف می زنید مریم .
- چی شده
عصر بریم بیرون شامم مهمون دایی
- راستش خیلی دلم میخواد دلم پوکید به نفس گفتی
- نه الان زنگ می زنم
از مریم خدا حافظی کردم وشماره نفس رو گرفتم ولی بر نمی داشت می دونستم رفته خونه بابا جونش و خونه نیست شماره ایلیا رو گرفتم که بعد از چند بوق برداشت
- سلام ایلیا شیرینم
- سلام خوبین خانواده خوبن
- خوبن سلام دارن شماره نفس رو گرفتم بر نداشت
- راستش نفس از روی تاب افتاده سرشم شکسته داره استراحت می کنه
- خدای من .اتفاقی که براش نیفتاده خوب چرا نرفتین بیمارستان .
- نیاز نبود استراحت کنه بهتر میشه سروم زدم بهش
- مطمئنید خوبه؟!
- آره .حالا کاریش داشتین
- خواستیم بریم بیرون گفتیم اونم باشه
- کی میرید بیرون ؟
عصر میریم یکم خرید بعدم شام میریم رستوران ...
میام پیشتون میس بفرست هم نفس سوپرایز بشه .
- باشه مرسی ایلیا فعلا خدا نگهدار
- به امید دیدار
گوشی گذاشتم ورفتم حمام یه حموم یک ساعته تو آب داغ بیرون که اومدم زود موهام خشک کردم ویه جین پوشیدم ویه پلیور یقه اسکی سفید آستین بلند که بلندیش تا بالای زانوم بود مژه هام حسابی ریمل زدم یه رژ انابی کمرنگم زدم موهام جم کردم وبستم ومیس فرستادم برای مریم که آماده بشه وراهی اتاق محمود شدم که داشت لباسهاش می چید تو کمدش
- کمک میخوای ؟
برگشت نگام کرد وگفت اگه خسته.... نیستی
- چیه ؟!!!
- چقدر عوض شدی
- چطوری شدم
- ماه سفید خیلی بهت میاد
خندیدم لبخند زد وگفت: چال هاتم به خودم رفته بدو بیا کمک
تموم وسایل محمود چیدیم بعد یه جعبه خوشگل در آورد وگفت : تقدیم به فرشته کوچلوی خودم
- وای چی هست
گردنبند رو باز کردم از دیدنش چشام گرد شد وبرق انداخت
- وای چه خوشگله همونی که همیشه عاشقش بودم
گردنبند با قلبی به رنگ آبی
- دوسش داری ؟
- خیلی
پریدم بوسیدمش واز گردنش آویزون شدم
- مثله گربه ها شدی ولم کن دختر
- آخه خیلی ذوق زده شدم خیلی خیلی مرسی
- من لباس بپوشم تو هم آماده شو کوچلوی من
-چشم قربان
- سلام عزیزم خوبی
- سلام عروس خانم چه خبر از آقا داماد
- کوفت
خندیدم وگفتم جدی چه خبر
- هیچی گفتم فردا فرزام ببینم
- دایی ام برگشته مریم
- جدی...بسلامتی به قول نفس قایمش نکنی نترس نمی خوریمش
هر دوخندیدیم
- مریم
- جانم شیرین
- جدی نمی خوای بگی چرا نمی خوای جواب فرزام بدی
بعد از چند لحظه سکوت گفت : راستش اون ...یکم سنش بالاست می ترسم .
- راس میگی .ولی گاهی وقت ها هم بد نیست مگه یادت رفته منو...
- یادمه ...شیرین
- آه....وقتی یادم میاد مریم میخوام بمیرم قلبم نمی زنه نفس کم میارم .تنها آرزوم دیدن دوباره اونه
- شاید یه روزی خدا گذاشتش سر راهت
- خدا کنه
- فردا همراهم میای بریم دیدن فرزام ؟
- آره عزیزم نفسم میاد
- نه اون یه حرفی می زنه خندم می گیره
خندیدم مریم با تهدید گفت همچنین خودت
- نا بابا خیالت راحت می دونم چطور رفتار کنم بعدشم مگه قراره من بیام پیش شما که حرف می زنید مریم .
- چی شده
عصر بریم بیرون شامم مهمون دایی
- راستش خیلی دلم میخواد دلم پوکید به نفس گفتی
- نه الان زنگ می زنم
از مریم خدا حافظی کردم وشماره نفس رو گرفتم ولی بر نمی داشت می دونستم رفته خونه بابا جونش و خونه نیست شماره ایلیا رو گرفتم که بعد از چند بوق برداشت
- سلام ایلیا شیرینم
- سلام خوبین خانواده خوبن
- خوبن سلام دارن شماره نفس رو گرفتم بر نداشت
- راستش نفس از روی تاب افتاده سرشم شکسته داره استراحت می کنه
- خدای من .اتفاقی که براش نیفتاده خوب چرا نرفتین بیمارستان .
- نیاز نبود استراحت کنه بهتر میشه سروم زدم بهش
- مطمئنید خوبه؟!
- آره .حالا کاریش داشتین
- خواستیم بریم بیرون گفتیم اونم باشه
- کی میرید بیرون ؟
عصر میریم یکم خرید بعدم شام میریم رستوران ...
میام پیشتون میس بفرست هم نفس سوپرایز بشه .
- باشه مرسی ایلیا فعلا خدا نگهدار
- به امید دیدار
گوشی گذاشتم ورفتم حمام یه حموم یک ساعته تو آب داغ بیرون که اومدم زود موهام خشک کردم ویه جین پوشیدم ویه پلیور یقه اسکی سفید آستین بلند که بلندیش تا بالای زانوم بود مژه هام حسابی ریمل زدم یه رژ انابی کمرنگم زدم موهام جم کردم وبستم ومیس فرستادم برای مریم که آماده بشه وراهی اتاق محمود شدم که داشت لباسهاش می چید تو کمدش
- کمک میخوای ؟
برگشت نگام کرد وگفت اگه خسته.... نیستی
- چیه ؟!!!
- چقدر عوض شدی
- چطوری شدم
- ماه سفید خیلی بهت میاد
خندیدم لبخند زد وگفت: چال هاتم به خودم رفته بدو بیا کمک
تموم وسایل محمود چیدیم بعد یه جعبه خوشگل در آورد وگفت : تقدیم به فرشته کوچلوی خودم
- وای چی هست
گردنبند رو باز کردم از دیدنش چشام گرد شد وبرق انداخت
- وای چه خوشگله همونی که همیشه عاشقش بودم
گردنبند با قلبی به رنگ آبی
- دوسش داری ؟
- خیلی
پریدم بوسیدمش واز گردنش آویزون شدم
- مثله گربه ها شدی ولم کن دختر
- آخه خیلی ذوق زده شدم خیلی خیلی مرسی
- من لباس بپوشم تو هم آماده شو کوچلوی من
-چشم قربان
۷.۶k
۲۱ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.