تکپارتی جیهوپ🐿🍭
تکپارتی جیهوپ🐿🍭
وقتی بچتون اذیت میکرد...🍧👶👣🍼
●●●●●●●●
"ات"
هوف کلافه ایی کشیدم و ساعت و نگاه کردم
ساعت سه و نیم شبه.
یوجین اذیتم میکرد و نمیخوابید.
هوپی هم معلوم بود خیلی خسته بود چون با صدای یوجین بیدار نشده .
شروع کردم به حرف زدن با یوجین:
+ پسر گلم ...عزیزم بخواب دیگه مامانی خسته شده ...بخواب منم استراحت کنم پسرم.
یوجین اصلا به حرفام اهمیت نداد. و بدتر گریه اش شدید تر شد . یعنی الان باید چوب کبریت بذارم که چشام باز بمونه.
+پسرم گشنته آره...
شیشه شیر یوجین و که افتاده بود رو تخت و برداشتم.🍼
شروع کرد به شیر خوردن ...اخیششش بلاخره قطع شد صدای گریه اش بعد از اینکه تموم شد
شروع کردم به تکون دادنش که بخوابه.
یکم که گذشت فهمیدم خوابیده .
گذاشتمش وسط تخت کنار هوپی بعد خودمم کنارش دراز کشیدم .چشام بسته شد و خوابیدم.
"جیهوپ"
کلید و انداختم و در خونه رو باز کردم .
ساعت ۱۲ شب بود . چن وقته خیلی سرم شلوغه توی شرکت. دیر میام خونه.
نشستم رو کاناپه و ، وسایلمو گذاشتم رو میز .
گردنم درد میکرد چون زیادی کار کرده بودم.
همینطوری داشتم از دردام برا خودم میگفتم که صدای پا شنیدم . سرمو بلند کردم دیدم ات ست
+سلام خسته نباشی
_ سلام سانشاینم ممنون
ات یه لبخند زد از اون لبخندایی که دل ادمو میبرد.
_ بیا اینجا ببینم ات خانم
اومد طرفم . دستشو کشیدم افتاد تو بغلم
وقتی بچتون اذیت میکرد...🍧👶👣🍼
●●●●●●●●
"ات"
هوف کلافه ایی کشیدم و ساعت و نگاه کردم
ساعت سه و نیم شبه.
یوجین اذیتم میکرد و نمیخوابید.
هوپی هم معلوم بود خیلی خسته بود چون با صدای یوجین بیدار نشده .
شروع کردم به حرف زدن با یوجین:
+ پسر گلم ...عزیزم بخواب دیگه مامانی خسته شده ...بخواب منم استراحت کنم پسرم.
یوجین اصلا به حرفام اهمیت نداد. و بدتر گریه اش شدید تر شد . یعنی الان باید چوب کبریت بذارم که چشام باز بمونه.
+پسرم گشنته آره...
شیشه شیر یوجین و که افتاده بود رو تخت و برداشتم.🍼
شروع کرد به شیر خوردن ...اخیششش بلاخره قطع شد صدای گریه اش بعد از اینکه تموم شد
شروع کردم به تکون دادنش که بخوابه.
یکم که گذشت فهمیدم خوابیده .
گذاشتمش وسط تخت کنار هوپی بعد خودمم کنارش دراز کشیدم .چشام بسته شد و خوابیدم.
"جیهوپ"
کلید و انداختم و در خونه رو باز کردم .
ساعت ۱۲ شب بود . چن وقته خیلی سرم شلوغه توی شرکت. دیر میام خونه.
نشستم رو کاناپه و ، وسایلمو گذاشتم رو میز .
گردنم درد میکرد چون زیادی کار کرده بودم.
همینطوری داشتم از دردام برا خودم میگفتم که صدای پا شنیدم . سرمو بلند کردم دیدم ات ست
+سلام خسته نباشی
_ سلام سانشاینم ممنون
ات یه لبخند زد از اون لبخندایی که دل ادمو میبرد.
_ بیا اینجا ببینم ات خانم
اومد طرفم . دستشو کشیدم افتاد تو بغلم
۷.۵k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.