fake
تهیونگ:هرچی که خودت دوست داری
ا/ت:خوب پس نودل و برنج سرخ شده درست میکنم
تهیونگ:خوبه خوبه
پرش زمانی به یک هفته بعد
ویو ا/ت
این هفته حالم خیلی خوب نبود حالت تهوع و سرگیجه داشتم امروز رفتم بیمارستان و دکتر گفت که باردارم خب خوشحال شدم ولی یه کوچولو نگرانم هستم الان غذا و کیک و آبمیوه و همه چیز رو آماده کردم منتظرم تا تهیونگ بیاد
ویو تهیونگ
امروز یه ماموریت داشتم طول کشید الان تقریبا ساعت ۱۲ شبه امروز یسری کارها رو که باید فردا انجام میدادم رو انجام دادم تا بتونم پیش ا/ت بمونم اون بنده خدا گناهی نکرده که زن من شده
ویو ا/ت
صدای قفل خونه اومد فهمیدم تهیونگه از پله ها اومدم پایین باهاش صحبت کردم
ا/ت:به به سلام مصتر کیم
تهیونگ:سلام لیدی زیبای من
راوی ویو
ا/ت پرید بغل تهیونگ بغلش کرد
ا/ت:دلم برات تنگ شده بود خرس عسلی من
تهیونگ:منم همینطور کوچولوم
ا/ت:تهیونگ من یه خبر خوب دارم اما اگه خسته ای فردا بهت میگم
تهیونگ:نه عشقم بگو میشنوم
ا/ت:اوممم خیلی خب یه سوال
تهیونگ:جانم زندگیم
ا/ت:اگه بابا بشی چیکار میکنی؟
تهیونگ:خوب میدونی اول کلی بغلت میکنم بعد کلی بوست میکنم بعد ازت مراقبت میکنم و بعد که بچه به دنیا اومد از هردوتاتون مراقبت میکنم و به هردوتاتون عشق میورزم
ا/ت:خیلی خب داری بابا میشی
تهیونگ:چی؟تو بارداری؟امکان نداره؟من دارم بابا میشم؟ما داریم سه نفره میشیم؟
ا/ت: آره عشقم آره زندگیم
ویو راوی
تهیونگ محکم ا/ت رو بغل میکنه و کل اجزای صورتش رو میبوسه
تهیونگ:ممنونم ممنونم ممنونم واقعا ممنونم که آرزوم رو برآورده کردی
ا/ت:حالا بیا بریم شام درست کردم کیک و آبمیوه هم هست
راوی ویو
اون شب شب خارقالعاده ای بود هم برای ا/ت و هم برای تهیونگ
ا/ت:خوب پس نودل و برنج سرخ شده درست میکنم
تهیونگ:خوبه خوبه
پرش زمانی به یک هفته بعد
ویو ا/ت
این هفته حالم خیلی خوب نبود حالت تهوع و سرگیجه داشتم امروز رفتم بیمارستان و دکتر گفت که باردارم خب خوشحال شدم ولی یه کوچولو نگرانم هستم الان غذا و کیک و آبمیوه و همه چیز رو آماده کردم منتظرم تا تهیونگ بیاد
ویو تهیونگ
امروز یه ماموریت داشتم طول کشید الان تقریبا ساعت ۱۲ شبه امروز یسری کارها رو که باید فردا انجام میدادم رو انجام دادم تا بتونم پیش ا/ت بمونم اون بنده خدا گناهی نکرده که زن من شده
ویو ا/ت
صدای قفل خونه اومد فهمیدم تهیونگه از پله ها اومدم پایین باهاش صحبت کردم
ا/ت:به به سلام مصتر کیم
تهیونگ:سلام لیدی زیبای من
راوی ویو
ا/ت پرید بغل تهیونگ بغلش کرد
ا/ت:دلم برات تنگ شده بود خرس عسلی من
تهیونگ:منم همینطور کوچولوم
ا/ت:تهیونگ من یه خبر خوب دارم اما اگه خسته ای فردا بهت میگم
تهیونگ:نه عشقم بگو میشنوم
ا/ت:اوممم خیلی خب یه سوال
تهیونگ:جانم زندگیم
ا/ت:اگه بابا بشی چیکار میکنی؟
تهیونگ:خوب میدونی اول کلی بغلت میکنم بعد کلی بوست میکنم بعد ازت مراقبت میکنم و بعد که بچه به دنیا اومد از هردوتاتون مراقبت میکنم و به هردوتاتون عشق میورزم
ا/ت:خیلی خب داری بابا میشی
تهیونگ:چی؟تو بارداری؟امکان نداره؟من دارم بابا میشم؟ما داریم سه نفره میشیم؟
ا/ت: آره عشقم آره زندگیم
ویو راوی
تهیونگ محکم ا/ت رو بغل میکنه و کل اجزای صورتش رو میبوسه
تهیونگ:ممنونم ممنونم ممنونم واقعا ممنونم که آرزوم رو برآورده کردی
ا/ت:حالا بیا بریم شام درست کردم کیک و آبمیوه هم هست
راوی ویو
اون شب شب خارقالعاده ای بود هم برای ا/ت و هم برای تهیونگ
۱۲.۰k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.