Parte: 6
Parte: 6
☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡
یهوو چیکیتا وسط بیابون یه خونه چوبی که از دودکشش دود بلند میشد رو دید.
اون سال زمستون بود و هوا سرد بود.
اونا رفتن و در زدن
تق.....ت...ق...تق تق...
یه پیرزن مهربون و پیر درو باز کرد .
-اممم... سلام ...میتونیم بایم امشب اینحا بمونیم..؟
"البته که میتونین دخترای گل..
-واقعا ممنونم ...
"بیاین تو..
اونا وارد خونه پیرزن شدن.
شما تنها زندگی میکنین؟
"چطور مادر..؟
آخه کسی نیست ..
"همسرم چند سال پیش فوت کرد و بچهام تو تصادف مردن...
واییی چرا آخهه (زیر لب)
-واقعا دلم برای این پیرزن می سوزههه(تودلش)
"خب بگزریم... بریم تا اتاقتونو بهتون نشون بدم..
-آها چشم الان میایم...
باشه ..
"خب این اتاق بالاییه برای توعه (اشاره به میا)
باشه... خیلی ممنونم.
"خب این اتاق پایینیه هم برای توعه(اشاره به چیکیتا)
-واقعا لطف کردین .. امید واریم مزاهم نباشیم؟
"چرا مزاهم باشین من تنهام ...و خوشحالم که بعد چند سال چند نفر اومدن خونم..(با خنده♡)
-به هر حال ممنونیم.
"برید وسایلتونو بزارید داخل اتاق و بیاین پایین شام بخوریم.
چشمــــ.
-باشهـــ.
اونا لباسشونو عوض کردن و رفتن پیش پیرزن.
میا یه چیزی دید...
یه گربه سفید با چشای آبی که روی مبل نشسته.
میا که عاشق گربه بود با شوق ازپیر زن پرسید:
این گربه ی کوچولو اسمش چیه؟
"دخترم که تو تصادف مرد عاشق این گربه بود و اسمشو گذاشته بود جسی.
گربه ی قشکیه و اینکه اسم دخترتون چی بود؟
"اسمش...اسمش... لایلا...اسوش لایلا بودـ
اسم قشنگی داره.
"اها... راستی اسم شما چیه؟
من میا و اینم چیکیتاس.
"آها..
رفتن و روی میز نشستن و غذاشونو خوردن .
و...
رفتن داخل اتاقاشون و خوابیدن.
اما...
میا بیدار بود چون.....
ادامه دارد........
#ماه کوچولوم
☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡
یهوو چیکیتا وسط بیابون یه خونه چوبی که از دودکشش دود بلند میشد رو دید.
اون سال زمستون بود و هوا سرد بود.
اونا رفتن و در زدن
تق.....ت...ق...تق تق...
یه پیرزن مهربون و پیر درو باز کرد .
-اممم... سلام ...میتونیم بایم امشب اینحا بمونیم..؟
"البته که میتونین دخترای گل..
-واقعا ممنونم ...
"بیاین تو..
اونا وارد خونه پیرزن شدن.
شما تنها زندگی میکنین؟
"چطور مادر..؟
آخه کسی نیست ..
"همسرم چند سال پیش فوت کرد و بچهام تو تصادف مردن...
واییی چرا آخهه (زیر لب)
-واقعا دلم برای این پیرزن می سوزههه(تودلش)
"خب بگزریم... بریم تا اتاقتونو بهتون نشون بدم..
-آها چشم الان میایم...
باشه ..
"خب این اتاق بالاییه برای توعه (اشاره به میا)
باشه... خیلی ممنونم.
"خب این اتاق پایینیه هم برای توعه(اشاره به چیکیتا)
-واقعا لطف کردین .. امید واریم مزاهم نباشیم؟
"چرا مزاهم باشین من تنهام ...و خوشحالم که بعد چند سال چند نفر اومدن خونم..(با خنده♡)
-به هر حال ممنونیم.
"برید وسایلتونو بزارید داخل اتاق و بیاین پایین شام بخوریم.
چشمــــ.
-باشهـــ.
اونا لباسشونو عوض کردن و رفتن پیش پیرزن.
میا یه چیزی دید...
یه گربه سفید با چشای آبی که روی مبل نشسته.
میا که عاشق گربه بود با شوق ازپیر زن پرسید:
این گربه ی کوچولو اسمش چیه؟
"دخترم که تو تصادف مرد عاشق این گربه بود و اسمشو گذاشته بود جسی.
گربه ی قشکیه و اینکه اسم دخترتون چی بود؟
"اسمش...اسمش... لایلا...اسوش لایلا بودـ
اسم قشنگی داره.
"اها... راستی اسم شما چیه؟
من میا و اینم چیکیتاس.
"آها..
رفتن و روی میز نشستن و غذاشونو خوردن .
و...
رفتن داخل اتاقاشون و خوابیدن.
اما...
میا بیدار بود چون.....
ادامه دارد........
#ماه کوچولوم
۶۲۴
۰۴ دی ۱۴۰۳