عشق مافیایی
عشق مافیایی
پارت 3
ا.ت ویو:
واقعا چرا من اونجا بودم؟ اون مردی که کنارش خوابیده بودم کی بود؟ چرا پدرم گفت خوشبخت بشین؟
تو همین فکرا بودم که نفهمیدم کی خوابم برد.
فلش بک صبح روز بعد
صبح بیدار شدم و دیدم اون مرده روی تخت نیست.
دروبرمو نگاه کردم اتاقش خیلی قشنگ بود ولی به روی خودم نیاوردم. یهو دیدم اون مرده با یه حوله دور کمرش از حموم اتاق اومد بیرون. منم یه جیغ کوچولو کشیدم و دستم رو گذاشتم روی چشمام و دوباره دراز کشیدم.
( ا.ت+
ته_)
_:(با پوزخند) به به بیدار شدی میخواستی الانم بیدار نشی
+:مگه ساعت چنده؟
_:یازده
+:چیی؟ خب ممنونم از پذیرایی تون ولی باید برم سرکار
این رو گفتم و بلند شدم. داشتم میرفتم که احساس کردم یه دستی جلومو گرفت.
چشمام رو باز کردم که دیدم اون مرده جلوم استاده( منحرف نباشید شلوار پاش بود😑)
_:کجا به سلامتی؟ دیگه لازم نیست بری سرکار
+:چرا؟
_:سریع لباست رو عوض کن میریم عمارت من
+:نمیام
_:چرا نمیای؟
+:چرا باید بیام؟
_:نمیای؟
+:نه
یهو دیدم داره میاد جلو
+:چیکار میکنی؟
_:میبینی
شرط 3تا کامنت
5 تا لایک
پارت 3
ا.ت ویو:
واقعا چرا من اونجا بودم؟ اون مردی که کنارش خوابیده بودم کی بود؟ چرا پدرم گفت خوشبخت بشین؟
تو همین فکرا بودم که نفهمیدم کی خوابم برد.
فلش بک صبح روز بعد
صبح بیدار شدم و دیدم اون مرده روی تخت نیست.
دروبرمو نگاه کردم اتاقش خیلی قشنگ بود ولی به روی خودم نیاوردم. یهو دیدم اون مرده با یه حوله دور کمرش از حموم اتاق اومد بیرون. منم یه جیغ کوچولو کشیدم و دستم رو گذاشتم روی چشمام و دوباره دراز کشیدم.
( ا.ت+
ته_)
_:(با پوزخند) به به بیدار شدی میخواستی الانم بیدار نشی
+:مگه ساعت چنده؟
_:یازده
+:چیی؟ خب ممنونم از پذیرایی تون ولی باید برم سرکار
این رو گفتم و بلند شدم. داشتم میرفتم که احساس کردم یه دستی جلومو گرفت.
چشمام رو باز کردم که دیدم اون مرده جلوم استاده( منحرف نباشید شلوار پاش بود😑)
_:کجا به سلامتی؟ دیگه لازم نیست بری سرکار
+:چرا؟
_:سریع لباست رو عوض کن میریم عمارت من
+:نمیام
_:چرا نمیای؟
+:چرا باید بیام؟
_:نمیای؟
+:نه
یهو دیدم داره میاد جلو
+:چیکار میکنی؟
_:میبینی
شرط 3تا کامنت
5 تا لایک
۸.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.