منو جیمین پیش هم خوابیده بودیم جیمین همش خروپوف میکرد نتو
منو جیمین پیش هم خوابیده بودیم جیمین همش خروپوف میکرد نتونستم پیش جیمین بخوابم رفتم دم اتاق ا.ت در زدم
ا.ت:کیه
کوک :میشه بیام تو
ا.ت:اره بیا
امد داخل ا.ت رو تخت نشسته یه تاپ مشکی تنش بود خیلی بهش میومد یکمم تحریک شدم
کوک:میشه اینجا بخوابم جیمین خروپوف میکنه نمی تونم بخوابم
ا.ت:اره
رفتم پیشش سرم رو گذاشتم ا.ت روش اونور بود
کوک:هی ا.ت
ا.ت:بله
کوک:واسه چی منو نجات دادی من که دیروز خیلی زدمت که
ا.ت:خوب من وقتی تو اون حال دیدمت دلم واسه ت سوخت نگرانت شدم
کوک:آهان.....کوک یه نگاه به موچ دست ا.ت میکنه میبینه بدجور زخمی شده
کوک:متاسفم
ا.ت:واسه چی
کوک:خوب بخاطر اینکه زدمت
ا.ت:اشکال نداره الان خوب شدم
کوک:برات جبران میکنم
ا.ت:😊
ا.ت یکم خم شد سینه هاش معلوم شد که چشم کوک میوفته به سینه هاش
ا.ت:ارباب
کوک:.....
ا.ت:ارباب
کوک:هان .... با منی
ا.ت:اره دیگه به غیر از شما کس دیگه نیست که😂
کوک:خوب چی می خواستی
ا.ت:من خوابم نمیبره فیلم نگاه کنیم
کوک:باشه من سریال خوب سراع دارم ندیدمش ولی بنظور خوب میاد من کامپیوترم رو نیاوردم از گوشی نگاه میکنین
ا.ت:شما که گوشی تون دسته تون نبود گوشی رو از کجا آوردین
کوک:به منشی م گفتم واسه م یکی دیگه بخره.....دیگه بهمنگو ارباب بگوجونگکوک یا کوک
ا.ت:باشه
کوک از گوگل سرچ کرد سریال رو اورد نگاه میکیردیم سر مون گذاشته بود یه طرف گوشی رو من گرفته بودم یه طرف شم کوک سریال خیلی جالبی بود
(چند مین بعد)
تا قسمت ۱۲ دیدم اونم به اسرا ا.ت
ا.ت:اوووف .... منم دیگه خوابم میا بخوابیم
کوک:چه عجب
من گوشی رو زدم به برق چشم رو نیمه بسته بودم خواستم برم سر جای خودم که اشتباهی افتادم رو کوک ولی خیلی بد بود کوک هم نمیدونم کی پیراهن ش رو داورده بود گونه هام سرخ شده بودن
ا.ت:ببخشی....
تا خواستم حرفم رو کامل کنم کوک جاش رو باهام عوض کرد دوتا دستمم محکم گرفته بود یکم بهمنگاه کرد بعدش منو بوسید خیلی محکم میبوسید حس میکردم الان لبامکنده بشه وبعدش رفتم سراغ گردنم
ا.ت:کوک داری چیکار میکنی عاااح .....
کوک:نمیدونستم انقدر خوشمزه ای
ا.ت:ولی من نمی خوام ادامه بدم لطفا بسه
کوک:فقط یکم دیگه
روی گردنم چند تا مک زد و همش یک از سینه هام رو فشار میداد
ا.ت:عاااح .... خواهش میکنمبسه
کوک :باشه
کوک از روم پاشد رفت اونور تخت سرش رو گذاشت و همش رو بهم نگاه میکرد رومو اونور کردم
کوک:روتو اونور نکن برگرد
رومو برگردوندم و پتورو کشید رو خودم تا بدنم معلوم نباشه
کوک:خیلی بوی خوبی میدی..... این فقط اولشه ..... حالا بخواب
چشمام رو بسته چند دقیقه بعد خوابم برد
(فردا صبح)
از خواب با صدای جیمین بیدار شدم کوک هم کنارم خوابیده بود
جیمین:ا.ت میشه تو کوک رو بیدار کنی من کار دارم
ا.ت:باشه
ا.ت:کوک
کوک:هوممم
ا.ت:بیدارشو صبح شده
کوک:باشه یهو روی تخت نشست
کوک:پیرهنمکجاست
انور تخت بود دادمبهش
کوک:تو نمیخوای یه بلوز بهتر بپوشی اگه جیمین تورو بیبنه چی
ا.ت:تو دیدی مگه جیمین بیبینه چی میشه
کوک:من با جیمین فرق دارم
ا.ت:هرچی.....من بلوز ندارم
کوک:هوووف
کوک پاشد رفت از کمد یه بلوز لش مشکی بهم داد
کوک:اینو بگیر
ا.ت:ممنون .... روت رو اونور کن
کوک:باشه ولی تو چند کیلویی
ا.ت:چرا میپرسی ۴۴ کیلو م
کوک:میدونی اصن تعجب نکردم چون اصن سینه نداری😂(بچم مه مه هاش کو چولو😂😐)
ا.ت بالشت رو به کوک پرت میکنه
ا.ت:خوب چیزی نمی خورم که بخاطر همین لاغر دیگه ولی من از اندامم رازیم انقدرم نخند برو بیرون می خوام لباسم رو عوض کنم
کوک رفت منم لباسم رو عوض کردم رفتم سر میز صبحونه کوک و جیمین هم بودن
جیمین:میگیم کوک تو نصف شبی چرا رفتی اتاق ا.ت نکنه شب رو باهام خوابیدین
ا.ت:نه امد فقط پیشم خوابیدچون گفت تو خروپوف میکنی نمیزاری بخوابه
جیمین:پس اونا چیه رو گردنت
ا.ت یه نگاه برگردنش کرد یکم خجالت کشید
کوک:جیمینا سرت به کار خودت باشه
جیمین :فقط داشتم با ا.ت شوخی میکردم .... خوب امروز قرار بریم شهر یه چندتا خرید واسه عملیاتمون کنیم
کوک:باشه
ا.ت:چجور عملیاتی
جیمین: باز میفهمی
غذا مو خوردم رفتم دستشویی که تو اتاقم بود وقتی امد بیرون جیمین اونجا
ا.ت:جیمین اینجا چیکار میکنی
جیمین میاد سمت ا.ت و کمر ا.ت رو محکم میگیره........
(خمار شدی ولی موادتت تموم شد عرررر )
شرط
لایک ۴۰
کامنت ۵۰
دمتون گرم بابت لایک و کامنت
ا.ت:کیه
کوک :میشه بیام تو
ا.ت:اره بیا
امد داخل ا.ت رو تخت نشسته یه تاپ مشکی تنش بود خیلی بهش میومد یکمم تحریک شدم
کوک:میشه اینجا بخوابم جیمین خروپوف میکنه نمی تونم بخوابم
ا.ت:اره
رفتم پیشش سرم رو گذاشتم ا.ت روش اونور بود
کوک:هی ا.ت
ا.ت:بله
کوک:واسه چی منو نجات دادی من که دیروز خیلی زدمت که
ا.ت:خوب من وقتی تو اون حال دیدمت دلم واسه ت سوخت نگرانت شدم
کوک:آهان.....کوک یه نگاه به موچ دست ا.ت میکنه میبینه بدجور زخمی شده
کوک:متاسفم
ا.ت:واسه چی
کوک:خوب بخاطر اینکه زدمت
ا.ت:اشکال نداره الان خوب شدم
کوک:برات جبران میکنم
ا.ت:😊
ا.ت یکم خم شد سینه هاش معلوم شد که چشم کوک میوفته به سینه هاش
ا.ت:ارباب
کوک:.....
ا.ت:ارباب
کوک:هان .... با منی
ا.ت:اره دیگه به غیر از شما کس دیگه نیست که😂
کوک:خوب چی می خواستی
ا.ت:من خوابم نمیبره فیلم نگاه کنیم
کوک:باشه من سریال خوب سراع دارم ندیدمش ولی بنظور خوب میاد من کامپیوترم رو نیاوردم از گوشی نگاه میکنین
ا.ت:شما که گوشی تون دسته تون نبود گوشی رو از کجا آوردین
کوک:به منشی م گفتم واسه م یکی دیگه بخره.....دیگه بهمنگو ارباب بگوجونگکوک یا کوک
ا.ت:باشه
کوک از گوگل سرچ کرد سریال رو اورد نگاه میکیردیم سر مون گذاشته بود یه طرف گوشی رو من گرفته بودم یه طرف شم کوک سریال خیلی جالبی بود
(چند مین بعد)
تا قسمت ۱۲ دیدم اونم به اسرا ا.ت
ا.ت:اوووف .... منم دیگه خوابم میا بخوابیم
کوک:چه عجب
من گوشی رو زدم به برق چشم رو نیمه بسته بودم خواستم برم سر جای خودم که اشتباهی افتادم رو کوک ولی خیلی بد بود کوک هم نمیدونم کی پیراهن ش رو داورده بود گونه هام سرخ شده بودن
ا.ت:ببخشی....
تا خواستم حرفم رو کامل کنم کوک جاش رو باهام عوض کرد دوتا دستمم محکم گرفته بود یکم بهمنگاه کرد بعدش منو بوسید خیلی محکم میبوسید حس میکردم الان لبامکنده بشه وبعدش رفتم سراغ گردنم
ا.ت:کوک داری چیکار میکنی عاااح .....
کوک:نمیدونستم انقدر خوشمزه ای
ا.ت:ولی من نمی خوام ادامه بدم لطفا بسه
کوک:فقط یکم دیگه
روی گردنم چند تا مک زد و همش یک از سینه هام رو فشار میداد
ا.ت:عاااح .... خواهش میکنمبسه
کوک :باشه
کوک از روم پاشد رفت اونور تخت سرش رو گذاشت و همش رو بهم نگاه میکرد رومو اونور کردم
کوک:روتو اونور نکن برگرد
رومو برگردوندم و پتورو کشید رو خودم تا بدنم معلوم نباشه
کوک:خیلی بوی خوبی میدی..... این فقط اولشه ..... حالا بخواب
چشمام رو بسته چند دقیقه بعد خوابم برد
(فردا صبح)
از خواب با صدای جیمین بیدار شدم کوک هم کنارم خوابیده بود
جیمین:ا.ت میشه تو کوک رو بیدار کنی من کار دارم
ا.ت:باشه
ا.ت:کوک
کوک:هوممم
ا.ت:بیدارشو صبح شده
کوک:باشه یهو روی تخت نشست
کوک:پیرهنمکجاست
انور تخت بود دادمبهش
کوک:تو نمیخوای یه بلوز بهتر بپوشی اگه جیمین تورو بیبنه چی
ا.ت:تو دیدی مگه جیمین بیبینه چی میشه
کوک:من با جیمین فرق دارم
ا.ت:هرچی.....من بلوز ندارم
کوک:هوووف
کوک پاشد رفت از کمد یه بلوز لش مشکی بهم داد
کوک:اینو بگیر
ا.ت:ممنون .... روت رو اونور کن
کوک:باشه ولی تو چند کیلویی
ا.ت:چرا میپرسی ۴۴ کیلو م
کوک:میدونی اصن تعجب نکردم چون اصن سینه نداری😂(بچم مه مه هاش کو چولو😂😐)
ا.ت بالشت رو به کوک پرت میکنه
ا.ت:خوب چیزی نمی خورم که بخاطر همین لاغر دیگه ولی من از اندامم رازیم انقدرم نخند برو بیرون می خوام لباسم رو عوض کنم
کوک رفت منم لباسم رو عوض کردم رفتم سر میز صبحونه کوک و جیمین هم بودن
جیمین:میگیم کوک تو نصف شبی چرا رفتی اتاق ا.ت نکنه شب رو باهام خوابیدین
ا.ت:نه امد فقط پیشم خوابیدچون گفت تو خروپوف میکنی نمیزاری بخوابه
جیمین:پس اونا چیه رو گردنت
ا.ت یه نگاه برگردنش کرد یکم خجالت کشید
کوک:جیمینا سرت به کار خودت باشه
جیمین :فقط داشتم با ا.ت شوخی میکردم .... خوب امروز قرار بریم شهر یه چندتا خرید واسه عملیاتمون کنیم
کوک:باشه
ا.ت:چجور عملیاتی
جیمین: باز میفهمی
غذا مو خوردم رفتم دستشویی که تو اتاقم بود وقتی امد بیرون جیمین اونجا
ا.ت:جیمین اینجا چیکار میکنی
جیمین میاد سمت ا.ت و کمر ا.ت رو محکم میگیره........
(خمار شدی ولی موادتت تموم شد عرررر )
شرط
لایک ۴۰
کامنت ۵۰
دمتون گرم بابت لایک و کامنت
۱۶.۷k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.