دوپارتی درخواستی
دوپارتی درخواستی
وقتی توی حمومی و....
#استری_کیدز
#لینو
وقتی توی حمومی و اون نمیدونه و میاد توی حموم تا ی چیزی رو برداره
شوهرت معمولا دیر از سر کار میومد و حدود ساعت ۱۱:٠٠ بود که شام رو آماده کردی...لینو چون دیر از سر کار برمیگشت و تو منتظرش میموندی تا باهم شام بخوردین....هنوز ساعت ۱۱:٠٠ بود پس از وقتت استفاده کردی و تصمیم گرفتی بری حموم
بدون اینکه فکر کنی چند ساعته که توی حمومی توی وان دراز کشیده بودی
.
.
.
ساعت ۱۲:۳٠ شب بود و زنگ خونه رو زدم....همیشه تا زنگ خونه رو میزدم ا.ت با خوشحالی میومد و در رو باز میکرد... البته خودمم کلید دارم ولی وقتی ا.ت رو میبینم که با خوشحالی در رو باز میکنه همه ی خستگیم میره
چند بار زنگ در رو زدم ولی خبری از ا.ت نبود....برای بار آخر زنگ در رو زدم ولی بازم خبری از ا.ت نبود
با کلید در رو باز کردم
همه ی لامپ های خونه روشن بودن پس یعنی ا.ت خونه ست ولی....کجاست؟
رفتم توی اتاق و لباس هام رو عوض کردم و لباسی که ا.ت بهم به مناسبت کادو داده بود رو پوشیدم
البته اون لباس واسه مهمونی و اینجور چیزا بود
ی کت سفید با ی شلوار مشکی
سه تا دکمه ی بالای کت رو نبستم
خواستم موهام رو یکم جمع و جور کنم و اتو مو توی حمام بود
(حمام و دستشویی هاشون باهمن)
فکر کردم ا.ت حمومه (درست فکر میکنی فرزندم)
در رو باز کردم (وقتی فکر میکنی ا.ت حمومه چرا بدون اینکه حتی در بزنی رفتی تو؟)
دیدم که ا.ت توی وانه و چشماش رو هم بسته
بدون اینکه متوجه بشه رفتم و روش خیمه زدم
.
.
.
میتونستم نفس های گرم ی فرد رو حس کنم
چشمام رو به آرومی باز کردم و با چشمای خمار لینو مواجع شدم
چشماش هرلحظه خمار تر از قبل میشد
نفس های گرمش بدن منو هم تحریک میکرد
(پارت بعد اسماته هرکی خواست کامنت بزاره تا پیویش بفرستم)
وقتی توی حمومی و....
#استری_کیدز
#لینو
وقتی توی حمومی و اون نمیدونه و میاد توی حموم تا ی چیزی رو برداره
شوهرت معمولا دیر از سر کار میومد و حدود ساعت ۱۱:٠٠ بود که شام رو آماده کردی...لینو چون دیر از سر کار برمیگشت و تو منتظرش میموندی تا باهم شام بخوردین....هنوز ساعت ۱۱:٠٠ بود پس از وقتت استفاده کردی و تصمیم گرفتی بری حموم
بدون اینکه فکر کنی چند ساعته که توی حمومی توی وان دراز کشیده بودی
.
.
.
ساعت ۱۲:۳٠ شب بود و زنگ خونه رو زدم....همیشه تا زنگ خونه رو میزدم ا.ت با خوشحالی میومد و در رو باز میکرد... البته خودمم کلید دارم ولی وقتی ا.ت رو میبینم که با خوشحالی در رو باز میکنه همه ی خستگیم میره
چند بار زنگ در رو زدم ولی خبری از ا.ت نبود....برای بار آخر زنگ در رو زدم ولی بازم خبری از ا.ت نبود
با کلید در رو باز کردم
همه ی لامپ های خونه روشن بودن پس یعنی ا.ت خونه ست ولی....کجاست؟
رفتم توی اتاق و لباس هام رو عوض کردم و لباسی که ا.ت بهم به مناسبت کادو داده بود رو پوشیدم
البته اون لباس واسه مهمونی و اینجور چیزا بود
ی کت سفید با ی شلوار مشکی
سه تا دکمه ی بالای کت رو نبستم
خواستم موهام رو یکم جمع و جور کنم و اتو مو توی حمام بود
(حمام و دستشویی هاشون باهمن)
فکر کردم ا.ت حمومه (درست فکر میکنی فرزندم)
در رو باز کردم (وقتی فکر میکنی ا.ت حمومه چرا بدون اینکه حتی در بزنی رفتی تو؟)
دیدم که ا.ت توی وانه و چشماش رو هم بسته
بدون اینکه متوجه بشه رفتم و روش خیمه زدم
.
.
.
میتونستم نفس های گرم ی فرد رو حس کنم
چشمام رو به آرومی باز کردم و با چشمای خمار لینو مواجع شدم
چشماش هرلحظه خمار تر از قبل میشد
نفس های گرمش بدن منو هم تحریک میکرد
(پارت بعد اسماته هرکی خواست کامنت بزاره تا پیویش بفرستم)
۴.۸k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.