سناریو
وقتی با تهیونگ دعوا کردی و چند روزه با هم قهرید و تو دلت برای اینکه تو رو توی اون بغل ارامش بخشش بگیره و نازت کنه تنگ شده و عروسک خرسی که قبلا برات خریده و بغل میکنی و شروع میکنی بلند گریه کردن😭😭 ( این منما)
( عضو هشتمی و تهیونگ دوس پسرته)
نامجون «« ات گریه نکن مطمعنم تا فردا باهم اشتی میکنید
جین «« ات؟ ات؟ تو داری به خاطر اون تهیونگ زشت(عههه) گریه میکنی؟
شوگا مری مرییی:ات گریه نکن بیا بریم بیرون
جیهوپ : اتی گریه نکن همه چیز درست میشه
جیمین « تهیونگ و میبره اتاق با هاش حرف میزنه « تهیونگ نمیخوای باهاش اشتی کنی ؟ اون بچه تلف شد از بس گریه کرد به جز امروز دیروز و.. هم گریه کرده واقعا که.... خوبه شاهد دعوا هم بودم فقط تو سرش داد میزدی اون فقط میگفت چشم یا ببخشید
جونگ کوک : ات من خودم دوس پسرت میشم تو فقط گریه نکن
ات: نه من تهیونگ خودمو میخوام ته ته عسلی خودمو میخوام هقههههههه(مثلا گریه😭😭😭😭😭😭 بچه گانه)
جونگکوک « ههوفففففففف ( کلافه و عصبی)
تهیونگ« چند دقیقه نگاه میکنه بعد خودشم تا اینکه میگی تهیونگ خودمو میخوام لبخند کوچیکی روی لباش میشنه بعد با فکر اینکه داری گریه میکنی لبخندش محو میشه میاد پشتت و از پشت پاهاشو لای ( عهعه ذهنتو بشور) کمرت میزاره و دستاشو دور گردنت حلقه میکنه و «« اتی من بغل میخواست اینم بغل فقط اون مروارید هارو حدر نده
ات «« بر میگرده بغلش میکنه و یه دستشو مشت میکنه با مشت به قفسه سینیه تهیونگ میکوبه و میگه:: دیگه اینجوری باهام نکن لعنتی گریه×
تهیونگ لبخند ات: دستاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و گفت: دوست دارم کیم تهیونگ تهیونگ: منم دوست دارم لی ات
ماشاالله سناریو نیست که یه پا فیکه😂😂😂 خب متاسفانه انقدر فالور کمه که دلم نمیاد فعالیت کنم میخواستم فیک عشق با طعم تلخ و شیرین پارت اول رو بنویسم دیدم اصلا فالور ندارم دلم نیومد حالا اگه میشه تو فالو کن تا فالورام زیاد بشن ترو خداا قربونت برم 🙇🙇🙇🙇 خلاصه درخواستی اسمات هم قبول میکنم
( عضو هشتمی و تهیونگ دوس پسرته)
نامجون «« ات گریه نکن مطمعنم تا فردا باهم اشتی میکنید
جین «« ات؟ ات؟ تو داری به خاطر اون تهیونگ زشت(عههه) گریه میکنی؟
شوگا مری مرییی:ات گریه نکن بیا بریم بیرون
جیهوپ : اتی گریه نکن همه چیز درست میشه
جیمین « تهیونگ و میبره اتاق با هاش حرف میزنه « تهیونگ نمیخوای باهاش اشتی کنی ؟ اون بچه تلف شد از بس گریه کرد به جز امروز دیروز و.. هم گریه کرده واقعا که.... خوبه شاهد دعوا هم بودم فقط تو سرش داد میزدی اون فقط میگفت چشم یا ببخشید
جونگ کوک : ات من خودم دوس پسرت میشم تو فقط گریه نکن
ات: نه من تهیونگ خودمو میخوام ته ته عسلی خودمو میخوام هقههههههه(مثلا گریه😭😭😭😭😭😭 بچه گانه)
جونگکوک « ههوفففففففف ( کلافه و عصبی)
تهیونگ« چند دقیقه نگاه میکنه بعد خودشم تا اینکه میگی تهیونگ خودمو میخوام لبخند کوچیکی روی لباش میشنه بعد با فکر اینکه داری گریه میکنی لبخندش محو میشه میاد پشتت و از پشت پاهاشو لای ( عهعه ذهنتو بشور) کمرت میزاره و دستاشو دور گردنت حلقه میکنه و «« اتی من بغل میخواست اینم بغل فقط اون مروارید هارو حدر نده
ات «« بر میگرده بغلش میکنه و یه دستشو مشت میکنه با مشت به قفسه سینیه تهیونگ میکوبه و میگه:: دیگه اینجوری باهام نکن لعنتی گریه×
تهیونگ لبخند ات: دستاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و گفت: دوست دارم کیم تهیونگ تهیونگ: منم دوست دارم لی ات
ماشاالله سناریو نیست که یه پا فیکه😂😂😂 خب متاسفانه انقدر فالور کمه که دلم نمیاد فعالیت کنم میخواستم فیک عشق با طعم تلخ و شیرین پارت اول رو بنویسم دیدم اصلا فالور ندارم دلم نیومد حالا اگه میشه تو فالو کن تا فالورام زیاد بشن ترو خداا قربونت برم 🙇🙇🙇🙇 خلاصه درخواستی اسمات هم قبول میکنم
۹.۳k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳