من و تو پارت ۷
ویو یویی *
(ساعت شش و چهل و پنج دقیقه)
کوک گفته بود ساعت هفت بهش زنگ بزنم که بیاد دنبالمون خدا را شکر فردا پنجشنبست مدرسه تعطیله با خودم گفتم یعنی با ماشین میاد دنبالم یا از جادوش استفاده میکنه ؟
همینطور داشتم با خودم کلنجار میکردم که یه دفعه دیدم کوک جلوم ظاهر شد جیغ بلندی کشیدم..... یویی : ( جیغغغغ )
کوک : چته کر شدم
یویی : بایدم کر بشی یه دفعه جلوی آدم ظاهر میشی ..... کوک : زود باش به خواهرات بگو بیان ..... یویی : باشه ( بچه ها آجوما دوساعت دیگه میاد ) رفتم دخترا رو صدا زدم آماده شدن منم که از قبل آماده بودم به کوک گفتم.... یویی : کوک چجوری بریم
دیدم کوک یه بشکن زد یه دفعه وارد جنگل شدیم ( شيطان من شد که😂 ) یویی : واااووو
کوک : دستتو بهم بده
یویی : چی ؟
کوک : ده میگم دستتو بهم بده مگه کری ؟
یویی : باشه... دستمو بهش دادم که دفعه براید استایل بغلم کرد .....
یویی : ک کوک چیکار میکنی
کوک : هیششش
ویو کوک
از قبل برنامه ریزی کرده بودیم که جیمین و یوری با هم تهیونگ و یوهی با هم منو یویی هم با هم بریم اونجایی که قرار داشتیم
امروز از حسم مطمئن شدم که واقعا عاشق یوییم ولی میترسم بهش اعتراف کنم اگه اون دوسم نداشته باشه چی ؟ اگه دوست پسر داشته باشه چی ؟ هووفففف دارم کلافه میشم..... کوک : ی یویی میگم تو دوست پسر داری ؟
یویی : چرا همش تو و داداشت این سوال رو از ما سه تا میپرسین
کوک : ه هیچی ... یویی : کوک من میدونم یه چیزی هست درموردم و تو داری ازم مخفیش میکنی بهم بگو چشیده
کوک : هوففف یویی ؟
یویی : بله... کوک : من من
یویی : ای بابا بسه کم من من کن بگو دیگه
کوک : من عاشقتم ( تند و استرسی😂 )
ویو یویی
انقدر شوکه شده بودم که نفس کشیدن یادم رفته بود ی یعنی حسم یه طرفه نبود ؟
از یه طرف خوشحال بودم که عشقم یه طرفه نیست از یه طرفی هم ناراحت چون اون یه خوناشامه اما من انسانم.
یویی : م م من واقعا نمیدونم چی بگم
کوک : میدونستم عشقم یه طرفست(ناراحت)
یویی : کوک دیوونه منم عاشقتم اما.....
یه دفعه دیدم کوک لباش رو گذاشت رو لبام وایییی خدا یعنی من الان یه پسر رو بوسیدم
من زیاد همراهی نمیکردم بعد چند مین نفسم بند اومد کوک متوجه شد و از جدا شد
کوک : عاشقتم یویی
چطور بود ؟
(ساعت شش و چهل و پنج دقیقه)
کوک گفته بود ساعت هفت بهش زنگ بزنم که بیاد دنبالمون خدا را شکر فردا پنجشنبست مدرسه تعطیله با خودم گفتم یعنی با ماشین میاد دنبالم یا از جادوش استفاده میکنه ؟
همینطور داشتم با خودم کلنجار میکردم که یه دفعه دیدم کوک جلوم ظاهر شد جیغ بلندی کشیدم..... یویی : ( جیغغغغ )
کوک : چته کر شدم
یویی : بایدم کر بشی یه دفعه جلوی آدم ظاهر میشی ..... کوک : زود باش به خواهرات بگو بیان ..... یویی : باشه ( بچه ها آجوما دوساعت دیگه میاد ) رفتم دخترا رو صدا زدم آماده شدن منم که از قبل آماده بودم به کوک گفتم.... یویی : کوک چجوری بریم
دیدم کوک یه بشکن زد یه دفعه وارد جنگل شدیم ( شيطان من شد که😂 ) یویی : واااووو
کوک : دستتو بهم بده
یویی : چی ؟
کوک : ده میگم دستتو بهم بده مگه کری ؟
یویی : باشه... دستمو بهش دادم که دفعه براید استایل بغلم کرد .....
یویی : ک کوک چیکار میکنی
کوک : هیششش
ویو کوک
از قبل برنامه ریزی کرده بودیم که جیمین و یوری با هم تهیونگ و یوهی با هم منو یویی هم با هم بریم اونجایی که قرار داشتیم
امروز از حسم مطمئن شدم که واقعا عاشق یوییم ولی میترسم بهش اعتراف کنم اگه اون دوسم نداشته باشه چی ؟ اگه دوست پسر داشته باشه چی ؟ هووفففف دارم کلافه میشم..... کوک : ی یویی میگم تو دوست پسر داری ؟
یویی : چرا همش تو و داداشت این سوال رو از ما سه تا میپرسین
کوک : ه هیچی ... یویی : کوک من میدونم یه چیزی هست درموردم و تو داری ازم مخفیش میکنی بهم بگو چشیده
کوک : هوففف یویی ؟
یویی : بله... کوک : من من
یویی : ای بابا بسه کم من من کن بگو دیگه
کوک : من عاشقتم ( تند و استرسی😂 )
ویو یویی
انقدر شوکه شده بودم که نفس کشیدن یادم رفته بود ی یعنی حسم یه طرفه نبود ؟
از یه طرف خوشحال بودم که عشقم یه طرفه نیست از یه طرفی هم ناراحت چون اون یه خوناشامه اما من انسانم.
یویی : م م من واقعا نمیدونم چی بگم
کوک : میدونستم عشقم یه طرفست(ناراحت)
یویی : کوک دیوونه منم عاشقتم اما.....
یه دفعه دیدم کوک لباش رو گذاشت رو لبام وایییی خدا یعنی من الان یه پسر رو بوسیدم
من زیاد همراهی نمیکردم بعد چند مین نفسم بند اومد کوک متوجه شد و از جدا شد
کوک : عاشقتم یویی
چطور بود ؟
۳.۰k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.