رمان(عشق پر ماجرا)پارت۱
نکته=«در این رمان آسیه اینا پولدارن و پدر و مادرشون(ولی و خدیجه) رو ۳ سال پیش از دست دادن و تمام ارث پدر و مادرشون به اونا رسیده و هیچکس در این رمان فقیر و بدخت نیست😂😂😂😂😂😂همه پولدارن و شرکت دارن😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂». «ویلای عاکف اینا» ملیسا:واقعا نمیدونم چرا انقدر از این قدیر بدم میاد🤣🤣🤣خیلی خیلی خیلی چندشه هی میخواد بهم نزدیک بشه ایشششششش😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. دوروک:بنظر من که داداش قدیر خیلی خیلی خیلی خوبه نمیدونم چرا ازش بدت میاد اما بهت گفته باشم اینکه تو از قدیر بدت میاد ربطی به رابطه ی من و آسیه نداره فهمیدی آبجی خوشگلم؟😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. کآن:وایییییییییییی بسه دیگههههههه😂😂😂😂😂اصلا من میرم پیش عشقم یاسمین جونم😘😘😂😂😂😂تو مدرسه میبینمتون😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. سوسن:خدافظ داداش😂😂😂😂😂😂😂😂. نباحت:خدافظ پسر خوشگل و جنتلمنم😂😂😂😘😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍. عاکف:خدافظ پسر خوشگلم.......خیلی خب بچه ها شما هم زودتر صبحونتونو بخورید مدرستون دیر میشه منم باید برم انقدر که با حرفاتون مخمو خوردین که هیچ لذتی از خوردن سوسیس تخم مرغم نبردم😂😂😂😂😂😂😂😂😂. سوسن: واقعا که بابا جون من که چیزی نگفتم فقط این دوتا ور ورو حرف زدن😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. «ویلای آسیه اینا» قدیر: من از این دختره خیلی بدم میاد دختره ی رو مخ الان باید دوباره برم مدرسه و ریخت اون دختره ی لوس نچسبو تو کلاس تحمل کنم خدایا بهم صبر بده😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😍. آسیه:وای داداش هر روز قبل از مدرسه همینو میگی😂😂😂😂😂😂😂😂😂تازه باید اینم بهت یاد آوری کنم که تو هم چقدر رو مخ این دختری😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂بنظر من که حق با اونه😂😂. عمر:وای من دیگه حوصله ی این بحثاتونو ندارم به جای اینکه انقدر ور بزنید زودتر صبحونتونو بخورید حسن علی ۴ ساعته پایینه تا مارو ببره مدرسه درسته رانندمونه ولی گناه داره بیچاره😂😂😂😂😂انقدر حرف زدین قهوم یخ کرد....آسلی خانم....آسلی خانم میشه یه قهوه ی دیگه بیارید لطفا😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. «کالج آتامان»............
۴.۴k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.