وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟑𝟓❦
رفتیم داخل که گفتم (قشنگ زدم تو حستون)
ا.ت=برو اون اتاق لباساتو عوض کن منم لوازم
و جا به جا میکنم .
رفتم تو اتاق و وسایلو جا به جا کردم .
بعد لباسای کثیف رو توی ماشین لباسشویی ریختم ،چادر رو هم گذاشتم توی انباری و رفتم سمت یخچال ولی هیچی نبود بخوایم بخوریم .
ا.ت=یونگیی ؟ چاگیی ؟
یونگی=یس بیب ؟
ا.ت=هیچی تو یخچال نیست زنگ بزنم غذا سفارش بدم ؟
یونگی=باشه زنگ بزن
زنگ زدم و غذا سفارش دادم(غروب شده)گفتم
ا.ت=من میرم حموم
یونگی=باشه
در حموم و باز کردم و رفتم حموم و بعد از یه دوش نیم ساعته اومدم بیرون .
یونگی نشسته بود رو کاناپه و گوشیشو زده بود به شارژ .
درو زدن میخواستم برم درو باز کنم که یونگی گفت
یونگی=من میرم بیب لباستو بپوش اینطوری نمیشه بری دم در که
یونگی گفت
یونگی=اینجوری که نمیتونی بری دم در بیب برو لباساتو بپوش
باشه ای گفتم و رفتم تو اتاق و لباسامو پوشیدم .
چرا من اینقدر گرممه ،دمای کولر گازی رو کمتر کردم تا خنکیش بیشتر بشه .
حوله ی موهامو باز کردم و پهنش کردم و یونگی هم با غذا اومد .
یونگی=بفرمایید
ا.ت=من میخواستم حساب کنم
یونگی=منو تو نداره
ا.ت=آخه ناهار رو هم تو حساب کردی
یونگی=مهم نیست ،بخور نوش جونت
غذاها رو خوردیم که گفتم
ا.ت=امشب میتونی اینجا بمونی دیر وقته نری خونه بهتره من میرم تو اتاقم کاری داشتی صدام کن
یونگی=باشه
شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم و روی تخت دراز کشیدم .
گوشیمو برداشتم و به لورا پیام دادم ببینم رسیده آمریکا ،رفته نرفته
گوشیرو گذاشتم رو پاتختی و خوابیدم
چرا اینقدر سردم شدع .
رفتم زیر پتو تا یکم گرمم بشه که یکم بهتر شد و خوابیدم .
یونگی
ظرفارو جا به جا کردم و رفتم تو اتاق .
امروز خیلی گرم بود منم باید میرفتم حموم ولی حوله نداشتم بیخیال رفتم خونه یه حموم حسابی میرم .
سرم رو گذاشتم رو بالشت و خوابیدم .
از تشنگی بیدار شدم و رفتم تو اشپزخونه و آب خوردم ،رفتم تو اتاق ا.ت که دیدم تو این گرما رفته زیر پتو .
رفتم سمتش و دستم رو گذاشتم رو پیشونیش.....آفتاب زده شده.....تب داره
کیف پولم رو برداشتم و از خونه زدم بیرون .
رفتم سمت داروخونه و براش دارو گرفتم .
امم یاا رمز یادم رفت بدبخت شدم .
اومممم رمز شماره ی خودش بود ؟ آه آره شماره ی خودش بود
رمز رو زدم و وارد شدم .
رفتم تو اتاقش که دیدم نشسته رو زمین و داره گریه میکنه
سریع رفتم رو زمین کنارش نشستم و گفتم
یونگی=بیب چی شده ؟ هوم ؟ چی اذیتت کرده ؟
ا.ت=خواب دیدم هق هق
یونگی=هیشششش مهم نیست مهم نیست
ا.ت=هق کجا رفته بودی ؟ هق میدونی فکرم به چه جاهایی که نرفت ؟ هق
یونگی=بیب تب داشتی رفتم برات دارو بخرم گریه نکن
ا.ت=هق کابوس دیدم هق از خواب پریدم اومدم اتاقت دیدم نیستی خیلی هق ترسیدم هق هق
یونگی=من کنارتم بیب آروم باش ،هیشش هیشش هیچی نیست هیچی نیست
اینقدر تو بغلم گریه کرد که آروم شد .
براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش روی تخت و رفتم تو آشپزخونه و آب آوردم و قرص هاشو بهش دادم .
یونگی=من میرم تو اتاقم کاری داشتی بگو
ا.ت=باشه.......کومائو یونگی
لبخندی بهش زدم و از اتاق رفتم بیرون .
رفتم تو اتاقم و رو تخت دراز کشیدم .
چشامو بستم و به این فکر کردم که ا.ت چجوری اینطوری شکننده شده ،ا.ت دیگه اون دختر قوی قبل نیست و با یه ضربه میشکنه و فقط منم که میتونم کمکش کنم .
با فکر اینکه ایندمو با ا.ت چیکار کنم و چیکار کنم تا ا.ت خوشحال بشه ،چیکار کنم که بتونه بهم اعتماد کنه ،چیکار کنم که درکش کنم
من فقط زیادی دوسش داشتم ولی بلد نبودم باید چیکار کنم ،با همه ی این فکرا خوابم برد .
***
با صدای خش خش از خواب بیدار شدم و .....
ا.ت=برو اون اتاق لباساتو عوض کن منم لوازم
و جا به جا میکنم .
رفتم تو اتاق و وسایلو جا به جا کردم .
بعد لباسای کثیف رو توی ماشین لباسشویی ریختم ،چادر رو هم گذاشتم توی انباری و رفتم سمت یخچال ولی هیچی نبود بخوایم بخوریم .
ا.ت=یونگیی ؟ چاگیی ؟
یونگی=یس بیب ؟
ا.ت=هیچی تو یخچال نیست زنگ بزنم غذا سفارش بدم ؟
یونگی=باشه زنگ بزن
زنگ زدم و غذا سفارش دادم(غروب شده)گفتم
ا.ت=من میرم حموم
یونگی=باشه
در حموم و باز کردم و رفتم حموم و بعد از یه دوش نیم ساعته اومدم بیرون .
یونگی نشسته بود رو کاناپه و گوشیشو زده بود به شارژ .
درو زدن میخواستم برم درو باز کنم که یونگی گفت
یونگی=من میرم بیب لباستو بپوش اینطوری نمیشه بری دم در که
یونگی گفت
یونگی=اینجوری که نمیتونی بری دم در بیب برو لباساتو بپوش
باشه ای گفتم و رفتم تو اتاق و لباسامو پوشیدم .
چرا من اینقدر گرممه ،دمای کولر گازی رو کمتر کردم تا خنکیش بیشتر بشه .
حوله ی موهامو باز کردم و پهنش کردم و یونگی هم با غذا اومد .
یونگی=بفرمایید
ا.ت=من میخواستم حساب کنم
یونگی=منو تو نداره
ا.ت=آخه ناهار رو هم تو حساب کردی
یونگی=مهم نیست ،بخور نوش جونت
غذاها رو خوردیم که گفتم
ا.ت=امشب میتونی اینجا بمونی دیر وقته نری خونه بهتره من میرم تو اتاقم کاری داشتی صدام کن
یونگی=باشه
شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم و روی تخت دراز کشیدم .
گوشیمو برداشتم و به لورا پیام دادم ببینم رسیده آمریکا ،رفته نرفته
گوشیرو گذاشتم رو پاتختی و خوابیدم
چرا اینقدر سردم شدع .
رفتم زیر پتو تا یکم گرمم بشه که یکم بهتر شد و خوابیدم .
یونگی
ظرفارو جا به جا کردم و رفتم تو اتاق .
امروز خیلی گرم بود منم باید میرفتم حموم ولی حوله نداشتم بیخیال رفتم خونه یه حموم حسابی میرم .
سرم رو گذاشتم رو بالشت و خوابیدم .
از تشنگی بیدار شدم و رفتم تو اشپزخونه و آب خوردم ،رفتم تو اتاق ا.ت که دیدم تو این گرما رفته زیر پتو .
رفتم سمتش و دستم رو گذاشتم رو پیشونیش.....آفتاب زده شده.....تب داره
کیف پولم رو برداشتم و از خونه زدم بیرون .
رفتم سمت داروخونه و براش دارو گرفتم .
امم یاا رمز یادم رفت بدبخت شدم .
اومممم رمز شماره ی خودش بود ؟ آه آره شماره ی خودش بود
رمز رو زدم و وارد شدم .
رفتم تو اتاقش که دیدم نشسته رو زمین و داره گریه میکنه
سریع رفتم رو زمین کنارش نشستم و گفتم
یونگی=بیب چی شده ؟ هوم ؟ چی اذیتت کرده ؟
ا.ت=خواب دیدم هق هق
یونگی=هیشششش مهم نیست مهم نیست
ا.ت=هق کجا رفته بودی ؟ هق میدونی فکرم به چه جاهایی که نرفت ؟ هق
یونگی=بیب تب داشتی رفتم برات دارو بخرم گریه نکن
ا.ت=هق کابوس دیدم هق از خواب پریدم اومدم اتاقت دیدم نیستی خیلی هق ترسیدم هق هق
یونگی=من کنارتم بیب آروم باش ،هیشش هیشش هیچی نیست هیچی نیست
اینقدر تو بغلم گریه کرد که آروم شد .
براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش روی تخت و رفتم تو آشپزخونه و آب آوردم و قرص هاشو بهش دادم .
یونگی=من میرم تو اتاقم کاری داشتی بگو
ا.ت=باشه.......کومائو یونگی
لبخندی بهش زدم و از اتاق رفتم بیرون .
رفتم تو اتاقم و رو تخت دراز کشیدم .
چشامو بستم و به این فکر کردم که ا.ت چجوری اینطوری شکننده شده ،ا.ت دیگه اون دختر قوی قبل نیست و با یه ضربه میشکنه و فقط منم که میتونم کمکش کنم .
با فکر اینکه ایندمو با ا.ت چیکار کنم و چیکار کنم تا ا.ت خوشحال بشه ،چیکار کنم که بتونه بهم اعتماد کنه ،چیکار کنم که درکش کنم
من فقط زیادی دوسش داشتم ولی بلد نبودم باید چیکار کنم ،با همه ی این فکرا خوابم برد .
***
با صدای خش خش از خواب بیدار شدم و .....
۸۳.۲k
۰۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.