*ات*
*ات*
تفنگشو انداخت یه سمت و بغلم کرد و سرشو گزاشت رو قفسه سینم. انگار میخواست مطمئن شه لبه مرگ نیستم. با حس خیس شدن لباسم فهمیدم داره گریه میکنه. متقابلا بغلش کردم و اجازه دادم اشکام جاری شه. اون دوسربازشم از حمله دست برداشتن
ات : چه مردی شدی واسه خودت
یونجین : نونا...من معذرت میخوام...خیلی....
ات : اشکال نداره...
با دوتا دستام سرشو گرفتم و با دو انگشت شصتم اشکاشو پاک کردم
ات : مرد گریه نمیکنه
یونجین : نونا...
ات : جانم...
یونجین : معذرت میخوام
ات : گفتم که اشکال نداره
یونجین : ولی..کارم خیلی زشت بود
ات : مشکلی نیس...ولی فکرش نمیکردم جوجه خانوادمون منحرف از اب دربیاد
یونجین : امیدوارم بتونم جبران کنم
ات : اوممم.. فک کنم بتونی یه لطفی در حق ما بکنی
یونجین : چه لطفی؟
ات : مثلا یه جا واسه استراحتمون
یونجین : یه قسمت از خوابگاه رو اختصاص میدم واسه شما و اینکه ممکنه فرماندمون رضایت ندن ولی نگران نباشین خودم ترتیبشو میدم
کوک : هوف..عجب شانسی اوردیم
یونجین : ولی توعه پفیوز رو هیچ وقت نمیبخشم. به من میگی هیز. اصن با خواهر من چه نسبتی داری که میخوای واسش غیرتی شی
کوک و تهیونگ و جیمین : ما اوپاهاشیم (눈‸눈)
یونجین : شما گوه خوردین ببینم فامیلی هستین یا نه
کوک : من تو یکی فسقلی رو میکشم
یونجین : برام شاخ و شونه نکش فک کردی کی هستی
کوک : میگم ات این داداشت چند سالشه
ات : 15
کوک : اها خب این کنار من هیچی نیس.
یونجین : با کوچیکتر از خودت در نیفت یه موقع اتفاقی میفته که انتضارشو نداشتی
کوک : من اینو قبلا جایی شنیدم
ات : اوهوم...5 سال پیش قضیه تو و اون 3 تا پسر
یونجین : مثل بچه ها داشت گریه میکرد بخاطر شیرموزش
کوک : میبندی اون دهن گشادتو یا ببندمش واست (눈‸눈)
یونجین : دوس دارم ببینم تلاش کردنتو خرگوش بوگندو
جیمین : بس کنین دعوا کردنو الان ات طاقت بلند شدن هم نداره یکم بهش توجه کنین
تهیونگ : جیمین راست میگه
جیمین اومد براید استایل بلندم کرد و سوار اسبش شد
یونجین : یاد بگیر
کوک : نگا کی به کی میگه....بچه سال (눈‸눈)
جیمین بند اسبم رو به دست گرف و همه راه افتادیم سمت قلمرو رینجر
تفنگشو انداخت یه سمت و بغلم کرد و سرشو گزاشت رو قفسه سینم. انگار میخواست مطمئن شه لبه مرگ نیستم. با حس خیس شدن لباسم فهمیدم داره گریه میکنه. متقابلا بغلش کردم و اجازه دادم اشکام جاری شه. اون دوسربازشم از حمله دست برداشتن
ات : چه مردی شدی واسه خودت
یونجین : نونا...من معذرت میخوام...خیلی....
ات : اشکال نداره...
با دوتا دستام سرشو گرفتم و با دو انگشت شصتم اشکاشو پاک کردم
ات : مرد گریه نمیکنه
یونجین : نونا...
ات : جانم...
یونجین : معذرت میخوام
ات : گفتم که اشکال نداره
یونجین : ولی..کارم خیلی زشت بود
ات : مشکلی نیس...ولی فکرش نمیکردم جوجه خانوادمون منحرف از اب دربیاد
یونجین : امیدوارم بتونم جبران کنم
ات : اوممم.. فک کنم بتونی یه لطفی در حق ما بکنی
یونجین : چه لطفی؟
ات : مثلا یه جا واسه استراحتمون
یونجین : یه قسمت از خوابگاه رو اختصاص میدم واسه شما و اینکه ممکنه فرماندمون رضایت ندن ولی نگران نباشین خودم ترتیبشو میدم
کوک : هوف..عجب شانسی اوردیم
یونجین : ولی توعه پفیوز رو هیچ وقت نمیبخشم. به من میگی هیز. اصن با خواهر من چه نسبتی داری که میخوای واسش غیرتی شی
کوک و تهیونگ و جیمین : ما اوپاهاشیم (눈‸눈)
یونجین : شما گوه خوردین ببینم فامیلی هستین یا نه
کوک : من تو یکی فسقلی رو میکشم
یونجین : برام شاخ و شونه نکش فک کردی کی هستی
کوک : میگم ات این داداشت چند سالشه
ات : 15
کوک : اها خب این کنار من هیچی نیس.
یونجین : با کوچیکتر از خودت در نیفت یه موقع اتفاقی میفته که انتضارشو نداشتی
کوک : من اینو قبلا جایی شنیدم
ات : اوهوم...5 سال پیش قضیه تو و اون 3 تا پسر
یونجین : مثل بچه ها داشت گریه میکرد بخاطر شیرموزش
کوک : میبندی اون دهن گشادتو یا ببندمش واست (눈‸눈)
یونجین : دوس دارم ببینم تلاش کردنتو خرگوش بوگندو
جیمین : بس کنین دعوا کردنو الان ات طاقت بلند شدن هم نداره یکم بهش توجه کنین
تهیونگ : جیمین راست میگه
جیمین اومد براید استایل بلندم کرد و سوار اسبش شد
یونجین : یاد بگیر
کوک : نگا کی به کی میگه....بچه سال (눈‸눈)
جیمین بند اسبم رو به دست گرف و همه راه افتادیم سمت قلمرو رینجر
۵۷.۲k
۱۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.