فیک شوگا ( زندگی عاشقانه ) پارت ۱
ا.ت : ( من ی دختر ۲۵ ساله ام و هنوز مجردم و پیش مادر و پدرم زندگی می کنم )
صبح که بلند شدم با صورت خوابالو رفتن مسواک زدم و ی دوش گرفتم و بعد لباس خواکستریم رو پوشیدم و ی شلوار جین سیاه پام کردم و ی تاکسی گرفتمو رفتم سرکارم ...
( ما ی رئیس داریم که اسمش شوگاست وخیلی مهربونه و خیلی کیوته )
وقتی رسیدم وسایلم ها رو گذاشتم و شروع به کار کردم و همیشه نمی دونم تو ی ساعت مشخص فکرم میره به سمت شوگا و بعد یهو از سرم میپره ...
وقتی داشتم استراحت میکردم رفتم برای خودم ی قهوه خریدم و نصفشو خوردم بعد که داشتم از بقل شوگا رد میشدم آروم تو
گوشم گفت که دوست دارم ...
لپام قرمز شده بود و باورم نمی شد همچین چیزی رو گفت ...
بعد که این حرف رو زد انقدر سرم شلوغ شد که اصلا یادم رفت چی گفت ...
با اینکه تمام وجودم از سوا پر شده بود ولی جدی نگرفته و داشتم کارم رو میکردم ...
( البته من ۲ ساله اینجا کار میکنم )
💜💜💜
صبح که بلند شدم با صورت خوابالو رفتن مسواک زدم و ی دوش گرفتم و بعد لباس خواکستریم رو پوشیدم و ی شلوار جین سیاه پام کردم و ی تاکسی گرفتمو رفتم سرکارم ...
( ما ی رئیس داریم که اسمش شوگاست وخیلی مهربونه و خیلی کیوته )
وقتی رسیدم وسایلم ها رو گذاشتم و شروع به کار کردم و همیشه نمی دونم تو ی ساعت مشخص فکرم میره به سمت شوگا و بعد یهو از سرم میپره ...
وقتی داشتم استراحت میکردم رفتم برای خودم ی قهوه خریدم و نصفشو خوردم بعد که داشتم از بقل شوگا رد میشدم آروم تو
گوشم گفت که دوست دارم ...
لپام قرمز شده بود و باورم نمی شد همچین چیزی رو گفت ...
بعد که این حرف رو زد انقدر سرم شلوغ شد که اصلا یادم رفت چی گفت ...
با اینکه تمام وجودم از سوا پر شده بود ولی جدی نگرفته و داشتم کارم رو میکردم ...
( البته من ۲ ساله اینجا کار میکنم )
💜💜💜
۵.۱k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.