فیک جونگ کوک ( سرنوشت من ) پارت 4
تا اینکه به خودت اومدی و گفتی وای کلاسم تموم شد با تمام سرعت رفتی توی کلاس که دیدی کسی تو کلاس نیست گفتی :عه چرا کلاس خالیه کجا رفتن که یه دفعه
یه اقایی اومد تو کلاس گفت :خانم پارک!برگشتی و گفتی :بله میشه از تون بپرسم چرا کلاس ما خالیه معلم:من سو هستم معلم ورزش تون هستم الان ورزش داریم و باید برید توی حیاط تعظیم میکنی و پشت سرش به راه میوفتی که یه دفعه وای میسه بعش سوالی نگاه میکنی که میگه : نمی تونی که با این لباس ها ورزش کنی برو تو رخت کنه دخترا اونجا لباسات تو کمد هست شماره ی کمددبیسته تشکری ازش میکنی و به طرف رخت کن میری و کمدت رو پیدا میکنی بازش میکنی که میبینی یه لباس سفید استین کوتاه که فکر میکنی اگه به پوشی همه چیت پیداس توش و یه رویی مشکی و شلوار مشکلی مطمعن بودی که این لباس خیلی سکسیت میکنه
اما دیگه مجبور بودی بپوشی میپوشی و میری جلوی اینه یه دفعه گفتی :اوه اوه اوه خاک عالم سوتینم که پیدا میشه میمردن مشکی میدادن این رو که با سوتینمم ست بود دیگه پیدا نبود که رویی مشکیه رو میپوشی و میگی هیچ اشکالی نداره مگه چیه بزار یکم پسرهاببینن که بفهمن تو یه دختر خوشگله سکسی هستی اما بازم میترسی بهت تجاوز شه پسر های مدرسه تون خیلی بی ادب و بی حیان برا همین یکم میترسی نفست رو صدادار بیرون میدی و میری بیرون تو زمین ورزش که معلم به یه جایی اشاره میکنه که منظورش اینه که یار من اوجاس نگاه انگشتش رو با چشمات دونبال میکنی یه میبینی یه پسره که پشتش بهت شروع میکنی راه رفتن که پسر های دورت که داشتن تمرین میکردن بهت نگاه میکنن میری پشت پسر ه وبعد میری جلوش که سرش رو میاره بالا و میبینی جونکوک که یه دفعه انگار سطل اب یخ ریختن رو سر ت شدی که فهمیدی جونکوک داره به سینه هات نگاه میکنه از استرس ترسو شده بود اومد توپ رو بهت بده که گفتی :چرااااااااااا من باید با تو بیوفتم و زیپ رویه مشکیت رو بستی و نشستی رو نمیکته پشتت اون جلوت ایستاده بود و خیلی جدی بود که گفت :می خوام یه چیزی بهت بگم که تا حالا به هیچ کسی نگفتم و الان هم سر اینکه چاره ای ندارم به تو می خوام بگم میاد جلوی پات میشینه که میترسی و یکممیری عقب که یه دفعه......
یه اقایی اومد تو کلاس گفت :خانم پارک!برگشتی و گفتی :بله میشه از تون بپرسم چرا کلاس ما خالیه معلم:من سو هستم معلم ورزش تون هستم الان ورزش داریم و باید برید توی حیاط تعظیم میکنی و پشت سرش به راه میوفتی که یه دفعه وای میسه بعش سوالی نگاه میکنی که میگه : نمی تونی که با این لباس ها ورزش کنی برو تو رخت کنه دخترا اونجا لباسات تو کمد هست شماره ی کمددبیسته تشکری ازش میکنی و به طرف رخت کن میری و کمدت رو پیدا میکنی بازش میکنی که میبینی یه لباس سفید استین کوتاه که فکر میکنی اگه به پوشی همه چیت پیداس توش و یه رویی مشکی و شلوار مشکلی مطمعن بودی که این لباس خیلی سکسیت میکنه
اما دیگه مجبور بودی بپوشی میپوشی و میری جلوی اینه یه دفعه گفتی :اوه اوه اوه خاک عالم سوتینم که پیدا میشه میمردن مشکی میدادن این رو که با سوتینمم ست بود دیگه پیدا نبود که رویی مشکیه رو میپوشی و میگی هیچ اشکالی نداره مگه چیه بزار یکم پسرهاببینن که بفهمن تو یه دختر خوشگله سکسی هستی اما بازم میترسی بهت تجاوز شه پسر های مدرسه تون خیلی بی ادب و بی حیان برا همین یکم میترسی نفست رو صدادار بیرون میدی و میری بیرون تو زمین ورزش که معلم به یه جایی اشاره میکنه که منظورش اینه که یار من اوجاس نگاه انگشتش رو با چشمات دونبال میکنی یه میبینی یه پسره که پشتش بهت شروع میکنی راه رفتن که پسر های دورت که داشتن تمرین میکردن بهت نگاه میکنن میری پشت پسر ه وبعد میری جلوش که سرش رو میاره بالا و میبینی جونکوک که یه دفعه انگار سطل اب یخ ریختن رو سر ت شدی که فهمیدی جونکوک داره به سینه هات نگاه میکنه از استرس ترسو شده بود اومد توپ رو بهت بده که گفتی :چرااااااااااا من باید با تو بیوفتم و زیپ رویه مشکیت رو بستی و نشستی رو نمیکته پشتت اون جلوت ایستاده بود و خیلی جدی بود که گفت :می خوام یه چیزی بهت بگم که تا حالا به هیچ کسی نگفتم و الان هم سر اینکه چاره ای ندارم به تو می خوام بگم میاد جلوی پات میشینه که میترسی و یکممیری عقب که یه دفعه......
۸.۶k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.