[شکست عشق ]
[شکست عشق ]
p2
<ویو کوک >
این روزا سرم خیلی شلوغه و این منشی هرزه هم ول کنم نیست امروز صبح مثل هر روز رفتم شرکت
<ویو رسیدن به شرکت توی اتاق>
روی صندلی کارم نشسته بودم و داشتم پرونده ها رو چک می کردم که صدای اون هرزه اومد
#قربان براتون قهوه آوردم <عشوه>
_من که نگفتم قهوه بیار<سرد>
در رو باز و وارد شد قهوه رو گذاشت رو میز و رفت بیرون
کمی از قهوه رو خوردم که متوجه شدم توش تحریک کننده ریخته، دختره هرزه
خیلی گرمم شده بود که اون منشی هرزه با ی لباس باز اومد توی اتاق
_گمشو برو بیرون< داد>
#ددی جون چرا عصبی <عشوه
اومد نشت روی پام و لبای کثیفش رو گذاشت روی لبام
منم که تحریک شده بودم باهاش همکاری کردم...
داشتم می بوسیدمش که متوجه نگاه های یکی شدم
صورتم رو برگردوندم و با صورت گریون عشق زندگیم
رو به رو شدم الا سبد انداخت و بدو بدو از شرکت
رفت بیرون منم اون هرزه رو از روی پاهام انداختم و
ی سیلی محکم که باعث پاره شدن لبش شد زدم
و با نگاهی عصبی و ترسناک لب زدم.
_ اگه بخاطر تو هرزه برای عشق زندگیم اتفاقی بیفته خودم می کشمت<عصبی و داد>
و از شرکت زدم بیرون داشت بارون می بارید دنبال الا می گشتم.....
<ساعت ها بعد >
همه جا رو گشتم ولی نتونستم تنها دلیل نفس هام رو
پیدا کنم. نا امید به سمت خونه حرکت کردم ......
وارد خونه شدم و رفتم سمت اتاق مشترکمون یکی از
لباس های الا رو از تو کمد بیرون کردم و بوی خوشش
رو وارد ریه هام کردم... قطره اشکی از گوشه چشمم
روانه شد خودم رو روی تخت انداختم و با بو کردن
لباسش متوجه نشدم کی خوابم برد.
#فیک
#چندپارتی
#بی_تی_اس
#جونگ_کوک
p2
<ویو کوک >
این روزا سرم خیلی شلوغه و این منشی هرزه هم ول کنم نیست امروز صبح مثل هر روز رفتم شرکت
<ویو رسیدن به شرکت توی اتاق>
روی صندلی کارم نشسته بودم و داشتم پرونده ها رو چک می کردم که صدای اون هرزه اومد
#قربان براتون قهوه آوردم <عشوه>
_من که نگفتم قهوه بیار<سرد>
در رو باز و وارد شد قهوه رو گذاشت رو میز و رفت بیرون
کمی از قهوه رو خوردم که متوجه شدم توش تحریک کننده ریخته، دختره هرزه
خیلی گرمم شده بود که اون منشی هرزه با ی لباس باز اومد توی اتاق
_گمشو برو بیرون< داد>
#ددی جون چرا عصبی <عشوه
اومد نشت روی پام و لبای کثیفش رو گذاشت روی لبام
منم که تحریک شده بودم باهاش همکاری کردم...
داشتم می بوسیدمش که متوجه نگاه های یکی شدم
صورتم رو برگردوندم و با صورت گریون عشق زندگیم
رو به رو شدم الا سبد انداخت و بدو بدو از شرکت
رفت بیرون منم اون هرزه رو از روی پاهام انداختم و
ی سیلی محکم که باعث پاره شدن لبش شد زدم
و با نگاهی عصبی و ترسناک لب زدم.
_ اگه بخاطر تو هرزه برای عشق زندگیم اتفاقی بیفته خودم می کشمت<عصبی و داد>
و از شرکت زدم بیرون داشت بارون می بارید دنبال الا می گشتم.....
<ساعت ها بعد >
همه جا رو گشتم ولی نتونستم تنها دلیل نفس هام رو
پیدا کنم. نا امید به سمت خونه حرکت کردم ......
وارد خونه شدم و رفتم سمت اتاق مشترکمون یکی از
لباس های الا رو از تو کمد بیرون کردم و بوی خوشش
رو وارد ریه هام کردم... قطره اشکی از گوشه چشمم
روانه شد خودم رو روی تخت انداختم و با بو کردن
لباسش متوجه نشدم کی خوابم برد.
#فیک
#چندپارتی
#بی_تی_اس
#جونگ_کوک
۱۱.۶k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.