سرنوشت من پارت ۲۴
ا/ت ویو
در گوشم گفت :
_توی این یک هفته دختر خوبی باش
حرکت هام دست خودم نبود نه پسش میزدم نه متقابلا بغلش میکردم همین جوری وایستاده بودم
سرش رو از تو گردنم در آورد و چند دقیقه همین جوری بهم زل زده بودیم که لباش رو نزدیک لبام کرد و شروع کرد به بوسیدنم خیلی آروم می بوسید اصلا همکاری نمی کردم تو شُک بودم اون چشم هاش رو بسته بود ولی من نه بعد چند مین نفس کم آورد و جدا شد
_ا/ت توی این یک هفته خواهش می کنم مراقب خودت باش
+.......
_من ۱ ساعت دیگه قراره برم
+ا....آهان ب....اشه من دیگه برم
از اتاق اومدم بیرون من چم شده چرا لکنت گرفتم بیخیال رفتم پایین جنی از خواب بیدار شده بود
رفتم پیشش
@چقد خوابیدم ساعت ۵ و نیمه
+اره منم تازه بیدار شدم
اینو که گفتم زنگ در خورد
کنجکاو بودم ببینم کیه اجوما دستش بند بود گفت
*ا/ت دخترم میشه در رو باز کنی
+چشم الان باز می کنم
رفتم در رو باز کردم
یکم تعجب کردم ولی نشون ندادم که تعجب کردم همون دوست جونگکوک بود اسمش چی بود اها تهیونگ که اون شب کوک رو مست آورد خونه
×(علامت تهیونگه تو پارت های قبلم بود )
×سلام لیدی اجازه می دید بیام داخل
+عا....بله بفرمایید داخل
اومد داخل در رو بستم که صدای پا اومد نگاه کردم دیدم کوکه که داره از پله ها میاد پایین اومد پایین و اومد سمت تهیونگ و هم دیگه رو بغل کردن
×سلام داداش
_سلام خوبی ممنون که اومدی
×نه بابا مگه میشد تو به من چیزی بگی و من انجام ندم
_(لبخند )
_ا/ت
با صدای کوک حواسم رو دادم سمتشون
+ها؟عا بله ؟
_تهیونگ همون دوستمه که قراره تواین یک هفته این جا باشه
+اها که این طور
_بیا بریم بالا
×بریم
رفتن بالا بیخیال این موضوع شدم رفتم پیش جنی که غرق در فکر بود
+به چی فک می کنی ها(نگاه شیطانی )
@........
+داری به پسره فک می کنی نه
@ها؟...... چی ؟ عا نه چرا باید فک کنم
+اصن دروغگوی خوبی نیستی ضایع س ازش خوشت اومده
@نه ....... خب اره خیلی کراشه
+خبر خوبی بهت بدم جونگکوک قراره ۱ هفته بره آمریکا و این پسره قراره تو عمارت باشه که مواظبمون باشه
@واقعا؟؟؟؟؟؟
+اره خوشحالی نه ؟!
@ایول .....خب معلومه خوشحالم
+بسه دیگه از این فکر بیا بیرون
خماری بده نه 😈
شرطا رو نمی رسونید باهاتون قهرم
برسونید پارت بعد رو نوشتم شرطا برسه میزارم
شرطا
۳۸ لایک
۳۰ کامنت
بایییییی
😁💜
در گوشم گفت :
_توی این یک هفته دختر خوبی باش
حرکت هام دست خودم نبود نه پسش میزدم نه متقابلا بغلش میکردم همین جوری وایستاده بودم
سرش رو از تو گردنم در آورد و چند دقیقه همین جوری بهم زل زده بودیم که لباش رو نزدیک لبام کرد و شروع کرد به بوسیدنم خیلی آروم می بوسید اصلا همکاری نمی کردم تو شُک بودم اون چشم هاش رو بسته بود ولی من نه بعد چند مین نفس کم آورد و جدا شد
_ا/ت توی این یک هفته خواهش می کنم مراقب خودت باش
+.......
_من ۱ ساعت دیگه قراره برم
+ا....آهان ب....اشه من دیگه برم
از اتاق اومدم بیرون من چم شده چرا لکنت گرفتم بیخیال رفتم پایین جنی از خواب بیدار شده بود
رفتم پیشش
@چقد خوابیدم ساعت ۵ و نیمه
+اره منم تازه بیدار شدم
اینو که گفتم زنگ در خورد
کنجکاو بودم ببینم کیه اجوما دستش بند بود گفت
*ا/ت دخترم میشه در رو باز کنی
+چشم الان باز می کنم
رفتم در رو باز کردم
یکم تعجب کردم ولی نشون ندادم که تعجب کردم همون دوست جونگکوک بود اسمش چی بود اها تهیونگ که اون شب کوک رو مست آورد خونه
×(علامت تهیونگه تو پارت های قبلم بود )
×سلام لیدی اجازه می دید بیام داخل
+عا....بله بفرمایید داخل
اومد داخل در رو بستم که صدای پا اومد نگاه کردم دیدم کوکه که داره از پله ها میاد پایین اومد پایین و اومد سمت تهیونگ و هم دیگه رو بغل کردن
×سلام داداش
_سلام خوبی ممنون که اومدی
×نه بابا مگه میشد تو به من چیزی بگی و من انجام ندم
_(لبخند )
_ا/ت
با صدای کوک حواسم رو دادم سمتشون
+ها؟عا بله ؟
_تهیونگ همون دوستمه که قراره تواین یک هفته این جا باشه
+اها که این طور
_بیا بریم بالا
×بریم
رفتن بالا بیخیال این موضوع شدم رفتم پیش جنی که غرق در فکر بود
+به چی فک می کنی ها(نگاه شیطانی )
@........
+داری به پسره فک می کنی نه
@ها؟...... چی ؟ عا نه چرا باید فک کنم
+اصن دروغگوی خوبی نیستی ضایع س ازش خوشت اومده
@نه ....... خب اره خیلی کراشه
+خبر خوبی بهت بدم جونگکوک قراره ۱ هفته بره آمریکا و این پسره قراره تو عمارت باشه که مواظبمون باشه
@واقعا؟؟؟؟؟؟
+اره خوشحالی نه ؟!
@ایول .....خب معلومه خوشحالم
+بسه دیگه از این فکر بیا بیرون
خماری بده نه 😈
شرطا رو نمی رسونید باهاتون قهرم
برسونید پارت بعد رو نوشتم شرطا برسه میزارم
شرطا
۳۸ لایک
۳۰ کامنت
بایییییی
😁💜
۱۱.۱k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.