پارت ۴بعد شام شوگا منو بلند کرد و پا

رفتیم تو تخت

.
.‌
‌.
شوگا: ا.ت تو بغلم بود که بهش گفتم
عشقم دلت هنوز درد می‌کنه
ا.ت: نه عزیزم زیاد درد ندارم حالا که تو بغل توهم هستم خوب شدم :)
شوگا : فدات شم خانومم(خانومم اسکلی شوگا جان میخوای آرمی خفت کننن) ‌
.
.
.
ا.ت : بعد ی مدت من شوگا بخواب رفتم تو بغل هم
۳ صبح:
ا.ت: تو بغل شوگا خوابیدم که یهو از صدای بارون بیدار شدم بارون شدید میومد
شوگا مثل خرس خوابیده بود
بعد چند دقیقه من هرکاری میکردم خوابم نمی‌برد
یهو کرمم فعال شد شروع کردم با دهن دماغ شوگا بازی کردن
‌.
.
‌.
شوگا: ا.تتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
ولم کن دیگه خوابم
ا.ت: باید بیدار شی پیشی جونممممم
شوگا: چرا خب اه
ا.ت : اه اوه نکن هرچی من بگم خوابم نمی‌برد باید بریم بیرون
شوگا: جان😐
ا.ت : همینی که شنیدی میریم بیرون وگرنه باهات قهر میکنم
شوگا: ا.ت می‌دونی ساعت چنده ؟
ساعت ۴ صبح تو بارون به این شدیدی بریم بیرون چیکار
ا.ت؛: باشه بابا نخواستم اصن
شوگا: دیدم ا.ت روشوکرد اونور وایییی قهر نکن دیگه عشق جذابم بدو برو لباس بپوش
بریم
ا.ت: اخخخخخخخخخ جوننننننمممم هورااااا بریم

حمایت یادتون نره من الان اصلا حوصله نداشتم دوست نداشتم بزارم ولی به فکر شما بودم پس شما هم به فکر من باشید 🤝❤️