چند پارتی هان وقتی دعوا کردین و....
پارت ۱
ویو ا.ت
این چند وقت هان اصلا باهام خوب نیست
همش سرم داد میزنه
اصلا بهم توجه نمیکنه و همش دعوام میکنه و مهم تر از همه باهام سرده
نمیدونم چیکار کردم که باهام اینجوری رفتار میکنه
میترسم...میترسم دیگه دوستم نداشته باشه و هزاران فکر دیگه
همش صبح زود میرفت و شبا ساعت ۳ برمیگشت خونه
امروزم مثل روزای دیگه از خواب بلند شدم
بلند شدم و رفتم روتین پوستم رو انجام دادم و رفتم پایین
برا خودم یه صبحانه درست کردم و رفتم کارام رو کنم
امروز میخواستم با هان حرف بزنم
میخواستم تا شب خودم رو سرگرم کنم
که مثل هر روز نشینم گریه کنم
رفتم لباس پوشیدم و رفتم بیرون
اول رفتم سوپر
^خب چی بخرم
بزار یه بابل تی بگیرم
اااام...یکم هم پاستیل
رفتم بر داشتم و حساب کردم و اومدم بیرون
بعد هم رفتم جایی که منو هان همو دیدیم و عاشق هم شدیم
رفتم برج نامسان
قرار بود گریه نکنم اما...اما نمیشه
^چرا باید اینجوری میشد
من کاری کردم که نمیدونم(بغض)
نشستم اونجا و اصلا نفهمیدم زمان چقدر زود داره میگذره
همش داشتم به خودم و هان و خاطراتمون فکر میکردم
به اینکه چیشد که رابطه مون از هم پاشید
ویو هان
این چند وقت اصلا حوصله ا.ت رو ندارم
نمیدونم چرا
دارم باهاش مثل یه خدمت کار حرف میزنم
حتی با خدمت کار ها هم اینجوری حرف نمیزنم
صبح بود و ساعت ۷ بود که از خونه زدم بیرون و رفتم کمپانی
*سلام بچه ها
همه . سلام
رفتم لباسم رو پوشیدم و رفتم سر تمرین
تمرین ساعت ۹شب بود که تموم شد
رفته بودم تو رختکن که چان هیونگ اومد
%هی پسر
*بله هیونگ
%چرا با ا.ت اینجوری میکنی
*چ...چطوری میکنم؟
%هیونگ...خودتو نزن به نفهمی
چرا با ا.ت اینجوری میکنی
من نه همه پسرا فهمیدن که تو و ا.ت رابطه تون خرابه!
از مدل حرف زدنت
از مدل نگاهت
از همه چیزت معلومه
*ه...هیونگ بسه
من الان حوصله ندارم
%تو کی حوصله داری هاا...کی(کمی بلند)
برو...برو هر چی شده بین خودتون درستش کن
و چان از رختکن اومد بیرون
هان هم کاراش رو کرد و به سمت خونه راهی شد
ویو ا.ت
به ساعت نگاهی کردم
^واااای...چند ساعته که من گریه کردم و اینجا نشستم
سریع بلند شدم و سوار ماشین شدم و سریع رفتم خونه
ساعت ۱۰ بود
اومدم خونه و رمز رو زدم
اومدم تو و کارام رو کردم و منتظر هان موندم
ساعت ۱۲ و نیم بود که دیدم در باز شد
ایندفعه زود اومد
داشت میرفت داخل اتاق که
^هان...باید حرف بزنیم
*ا.ت حوصله ندارم لطفا برا بعد
^چیو حوصله ندارم باید حرف بزنیم
*ا.ت نمیفهمی دادم میگم بعدأ(کمی بلند)
^الان چی گفتم که داری داد میزنی
*ا.ت حوصلت رو ندارم...خسته شدم(داد)
^کار هر روزت همینه داد زدن (داد)
*صدات رو برام بلند نکن ا.ت(عربده)
^خسته شدم اینقدر تحملت کردم
خسته شدم اينقدر سرم داد زدی و دعوام میکنی
چط شده هاااا...چرا یهو اينقدر عوض شدی هان(داد)
*ا.ت بسههههه(داد)
^چرا اینقدر شبا دیر میای
میدونی کی همو بغل کردیم
کی رفتیم مسافرت
کی همو بوسیدیم
۱ ماه ۳ ماه
چت شده
*ا.ت دارم میگم بسهههههه(عربده)
و یهو بعدش گفت.......
پایان
۱۰ یا ۱۵ تا لایک
۵ یا ۱۰ تا کامنت
۳ یا ۵ دنبال کننده
ویو ا.ت
این چند وقت هان اصلا باهام خوب نیست
همش سرم داد میزنه
اصلا بهم توجه نمیکنه و همش دعوام میکنه و مهم تر از همه باهام سرده
نمیدونم چیکار کردم که باهام اینجوری رفتار میکنه
میترسم...میترسم دیگه دوستم نداشته باشه و هزاران فکر دیگه
همش صبح زود میرفت و شبا ساعت ۳ برمیگشت خونه
امروزم مثل روزای دیگه از خواب بلند شدم
بلند شدم و رفتم روتین پوستم رو انجام دادم و رفتم پایین
برا خودم یه صبحانه درست کردم و رفتم کارام رو کنم
امروز میخواستم با هان حرف بزنم
میخواستم تا شب خودم رو سرگرم کنم
که مثل هر روز نشینم گریه کنم
رفتم لباس پوشیدم و رفتم بیرون
اول رفتم سوپر
^خب چی بخرم
بزار یه بابل تی بگیرم
اااام...یکم هم پاستیل
رفتم بر داشتم و حساب کردم و اومدم بیرون
بعد هم رفتم جایی که منو هان همو دیدیم و عاشق هم شدیم
رفتم برج نامسان
قرار بود گریه نکنم اما...اما نمیشه
^چرا باید اینجوری میشد
من کاری کردم که نمیدونم(بغض)
نشستم اونجا و اصلا نفهمیدم زمان چقدر زود داره میگذره
همش داشتم به خودم و هان و خاطراتمون فکر میکردم
به اینکه چیشد که رابطه مون از هم پاشید
ویو هان
این چند وقت اصلا حوصله ا.ت رو ندارم
نمیدونم چرا
دارم باهاش مثل یه خدمت کار حرف میزنم
حتی با خدمت کار ها هم اینجوری حرف نمیزنم
صبح بود و ساعت ۷ بود که از خونه زدم بیرون و رفتم کمپانی
*سلام بچه ها
همه . سلام
رفتم لباسم رو پوشیدم و رفتم سر تمرین
تمرین ساعت ۹شب بود که تموم شد
رفته بودم تو رختکن که چان هیونگ اومد
%هی پسر
*بله هیونگ
%چرا با ا.ت اینجوری میکنی
*چ...چطوری میکنم؟
%هیونگ...خودتو نزن به نفهمی
چرا با ا.ت اینجوری میکنی
من نه همه پسرا فهمیدن که تو و ا.ت رابطه تون خرابه!
از مدل حرف زدنت
از مدل نگاهت
از همه چیزت معلومه
*ه...هیونگ بسه
من الان حوصله ندارم
%تو کی حوصله داری هاا...کی(کمی بلند)
برو...برو هر چی شده بین خودتون درستش کن
و چان از رختکن اومد بیرون
هان هم کاراش رو کرد و به سمت خونه راهی شد
ویو ا.ت
به ساعت نگاهی کردم
^واااای...چند ساعته که من گریه کردم و اینجا نشستم
سریع بلند شدم و سوار ماشین شدم و سریع رفتم خونه
ساعت ۱۰ بود
اومدم خونه و رمز رو زدم
اومدم تو و کارام رو کردم و منتظر هان موندم
ساعت ۱۲ و نیم بود که دیدم در باز شد
ایندفعه زود اومد
داشت میرفت داخل اتاق که
^هان...باید حرف بزنیم
*ا.ت حوصله ندارم لطفا برا بعد
^چیو حوصله ندارم باید حرف بزنیم
*ا.ت نمیفهمی دادم میگم بعدأ(کمی بلند)
^الان چی گفتم که داری داد میزنی
*ا.ت حوصلت رو ندارم...خسته شدم(داد)
^کار هر روزت همینه داد زدن (داد)
*صدات رو برام بلند نکن ا.ت(عربده)
^خسته شدم اینقدر تحملت کردم
خسته شدم اينقدر سرم داد زدی و دعوام میکنی
چط شده هاااا...چرا یهو اينقدر عوض شدی هان(داد)
*ا.ت بسههههه(داد)
^چرا اینقدر شبا دیر میای
میدونی کی همو بغل کردیم
کی رفتیم مسافرت
کی همو بوسیدیم
۱ ماه ۳ ماه
چت شده
*ا.ت دارم میگم بسهههههه(عربده)
و یهو بعدش گفت.......
پایان
۱۰ یا ۱۵ تا لایک
۵ یا ۱۰ تا کامنت
۳ یا ۵ دنبال کننده
۴.۸k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.