𝗣𝗮𝗿𝘁⁴⁷
𝗣𝗮𝗿𝘁⁴⁷
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
بی اختیار سرم رو با تایید تکون دادم و اون دوباره ادامه داد:
جونگ کوک: از فردا جایی خواستی بری خودم میبرمت.....دانشگاه، سرکارت، خونه دوستت یا عمه ت،هر جایی خواستی بری بهم زنگ میزنی بیام دنبالت....
ا/ت: چرا باید این کارو بکنم؟
توی چشمام زل زد، زل زد و کمی بعد بدون اینکه جوابم رو بده آروم گفت:
جونگ کوک: برو به کارت برس.
نگاهم رو با شَک ازش گرفتم و از ماشین پیاده شدم.
دوباره تاکید کرد:
جونگ کوک: کارت تموم شد بهم زنگ بزن.
سرم رو از بیرون جلوی شیشه ماشین خم کردم و با تحکم گفتم:
ا/ت: شب میمونم همین جا.
اونم با جدیتِ بیشتری محکم گفت:
جونگ کوک: ساعت 9 خوبه دیگه؟ هر کاری هم باشه ساعت 9 شب تموم میشه....اومدم حاضر باشی.
و قبل از اینکه اعتراضم رو بشنوه ماشین رو به حرکت درآورد.
ولی دور نشد، کمی بالاتر ایستاد تا منو از سر خودش باز کنه.
با عصبانیت سرم رو تکون دادم و رفتم به طرف خونه ای که صاحب هاش توی این چند ساعت منتظرم مونده بودن.
☆☆☆
تمام حرف های همونی رو به آقای شوگا گفتم، فقط گوش میداد و منتظر بود حرفام تموم بشه.
در بین حرف زدن یونا هم روی پاهام خوابش برده بود.
وقتی حرفام تموم شد آقای شوگا بلند شد و گفت:
شوگا: یونا رو بده ببرم تو اتاقش.
ساعت 7 عصر بود و از زمان اومدنم تا الان آقای شوگا از خونه بیرون نرفته بود و حتی نخواست برگرده سر کارش تا درمورد امروز باهاش حرف بزنم.
وقتی بلند شد یونا رو ببره با تعجب نگاهش کردم.
حواسش به نگاهم بود اما خم شد و یونا رو از روی پاهام برداشت و وقتی بهم نگاه کرد،گفتم:
ا/ت: نمیخواین در این مورد چیزی بگین؟
هنوزم باهاش رسمی حرف میزدم،نمیتونستم مثل خودش سریع رفتارم رو صمیمانه کنم.
هر چند بخاطر اعتمادم به تهیونگ مار گزیده شده بودم.
آروم گفت:
شوگا: الان میام حرف میزنیم.
یونا رو که برد داخل اتاق، بلاخره تونستم قهوه سرد شده ام رو بنوشم.
توی این فاصله گوشیِ آقای شوگا زنگ خورد، روی میز با فاصله کمی از من قرار داشت.
اون لحظه حس فضولی بود یا هر چی،سرم رو کمی جلو بردم و با اسمی که روی گوشیش دیدم لحظه ای جا خوردم.
اسمی به عنوانِ " زندگیم " روی گوشیش نشسته بود.
حدس میزدم زن سابق ش باشه، کسی که زندگیش رو رها کرد و دنبال عشقش رفت اما با این وجود اسمش هنوز توی گوشیِ آقای شوگا " زندگی " بود.
بی اراده پر شدم از حسِ حسادتی که خودمم نمیدونم چرا.
•پارت چهل و هفتم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
بی اختیار سرم رو با تایید تکون دادم و اون دوباره ادامه داد:
جونگ کوک: از فردا جایی خواستی بری خودم میبرمت.....دانشگاه، سرکارت، خونه دوستت یا عمه ت،هر جایی خواستی بری بهم زنگ میزنی بیام دنبالت....
ا/ت: چرا باید این کارو بکنم؟
توی چشمام زل زد، زل زد و کمی بعد بدون اینکه جوابم رو بده آروم گفت:
جونگ کوک: برو به کارت برس.
نگاهم رو با شَک ازش گرفتم و از ماشین پیاده شدم.
دوباره تاکید کرد:
جونگ کوک: کارت تموم شد بهم زنگ بزن.
سرم رو از بیرون جلوی شیشه ماشین خم کردم و با تحکم گفتم:
ا/ت: شب میمونم همین جا.
اونم با جدیتِ بیشتری محکم گفت:
جونگ کوک: ساعت 9 خوبه دیگه؟ هر کاری هم باشه ساعت 9 شب تموم میشه....اومدم حاضر باشی.
و قبل از اینکه اعتراضم رو بشنوه ماشین رو به حرکت درآورد.
ولی دور نشد، کمی بالاتر ایستاد تا منو از سر خودش باز کنه.
با عصبانیت سرم رو تکون دادم و رفتم به طرف خونه ای که صاحب هاش توی این چند ساعت منتظرم مونده بودن.
☆☆☆
تمام حرف های همونی رو به آقای شوگا گفتم، فقط گوش میداد و منتظر بود حرفام تموم بشه.
در بین حرف زدن یونا هم روی پاهام خوابش برده بود.
وقتی حرفام تموم شد آقای شوگا بلند شد و گفت:
شوگا: یونا رو بده ببرم تو اتاقش.
ساعت 7 عصر بود و از زمان اومدنم تا الان آقای شوگا از خونه بیرون نرفته بود و حتی نخواست برگرده سر کارش تا درمورد امروز باهاش حرف بزنم.
وقتی بلند شد یونا رو ببره با تعجب نگاهش کردم.
حواسش به نگاهم بود اما خم شد و یونا رو از روی پاهام برداشت و وقتی بهم نگاه کرد،گفتم:
ا/ت: نمیخواین در این مورد چیزی بگین؟
هنوزم باهاش رسمی حرف میزدم،نمیتونستم مثل خودش سریع رفتارم رو صمیمانه کنم.
هر چند بخاطر اعتمادم به تهیونگ مار گزیده شده بودم.
آروم گفت:
شوگا: الان میام حرف میزنیم.
یونا رو که برد داخل اتاق، بلاخره تونستم قهوه سرد شده ام رو بنوشم.
توی این فاصله گوشیِ آقای شوگا زنگ خورد، روی میز با فاصله کمی از من قرار داشت.
اون لحظه حس فضولی بود یا هر چی،سرم رو کمی جلو بردم و با اسمی که روی گوشیش دیدم لحظه ای جا خوردم.
اسمی به عنوانِ " زندگیم " روی گوشیش نشسته بود.
حدس میزدم زن سابق ش باشه، کسی که زندگیش رو رها کرد و دنبال عشقش رفت اما با این وجود اسمش هنوز توی گوشیِ آقای شوگا " زندگی " بود.
بی اراده پر شدم از حسِ حسادتی که خودمم نمیدونم چرا.
•پارت چهل و هفتم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
۶.۴k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.