s2 p23
از موقعیت استفاده کردم و لبشو بوسیدم..که بوسیدنو با گذاشتن دستش پشت کمرم ادامه داد برای چند ثانیه
...سرم رو روی سینه لختش گذاشتم
در حالی که چشمام بسته بود پیشونیمو بوسید و دستشو پشِت سرم، گذاشت و سرمو بیشتر به سینش
.....چسبوند
...جونگکوک...میتونم یچی بگم؟+
بگو بیب...چی میخوای بگی؟_
از جام بلند شدم...کشوی تخت رو باز کردم و با برخورد دستم به شی مستطیلی ای برش داشتم تو
....دستم
....مثل من بلند شد نشست
...میخوام یچی بهت نشون بدم+
چیه تو دستت؟ چی میخوای نشون بدی؟)اون لبخند همیشگی(_
...اممم....+
...دستمو از پشتم بیرون آوردم و بیبی چکو تو دستش گذاشتم
چند ثانیه َمشغول نگاه کردن بهش شد!و وقتی سرش رو آورد باال اشک تو چشماش جمع شده
!بود...چشمایی که تو تاریکی برق میزدن
..ا.. ات_
....با دیدن اشکاش اشکای خودمم اومدن
تو یه ثانیه بغلم کردو محکم فشارم داد.._ات...تو نینی داری؟)چشماش پره(
...همونطور که سرم رو سینش بود سری تکون دادم
...وای خدای من...کی فهمیدی؟_
امروز بعد از ظهر)صدای گرفته(...+
..چرا زودتر نگفتییی؟_
...نتونستم+
چند ثانیه بهم زل زدیم....پنجره باز بود و باد خنکموهامو تو هوا رقصوند...! زیر نور ماه...هوای خنک
و بهاری سئول...آسمون خراش هایی که المپ های تزئینی داخلشون اتاق رو روشن کرده بود...دو تا
...دستش رو دیوار قرار گرفت و حصاری شد برای من...بوسه طوالنی رو شروع کردیم
...................
جیغی که آنا زد باعث شد کل پرنده های رو درخت که از بارون پناه گرفته بودن...تو اون دشت نابود
...شن
تهیونگ نکنننن)داد(&
هوم...کاپلی رفته بودن پیک نیک تو اون بارون خیلی قشنگ....توی یه دشت خیلی خوشگل و سرسبز که
!زیباییش قابل وصف نبود...دلی االن کال گل شده بود همه جا بخاطر بارونن
حاال جیغش واسه چی بود؟
!تهیونگ میترسوندتش
...آنا ایندفعه راست میگم...داره میاد...÷
.....آنا فوبیای گاو و گوسفند داشت
...اون دشت هم که پر بود از گاو و گوسفند
...به کاپوت ماشین تکیه داده بود و سیگار مشکی رنگ..با طعم قهوه رو میکشید
!واقعا گوسفنده از آنا خوشش اومده بود...بخاطر لباس سبز رنگش
...و این شد که آنا تو اون بارون و گل از استرس دوید و خورد زمین
!نه تنها کال خیس شد...بلکه کال لباساش گلی شدن
....ای وای÷
تهیونگگگگ)بغض(&
...ای جانم...خوردی زمین÷
&...
...قهقهه قشنگی سر داد
تهیونگ نخند دیگه...)اشک(...خیس شدم کال...گوسفنده داشت نزدیک تر میشد که آنا با نزدیک شدن&
....به تهیونگ...امنیت رو احساس کرد
...تهیونگ آنا رو گرفت و آنا سرشو تو سینه تهیونگ قایم کرد
..تهیونگ االن میاد...)گریه(&
....آنا....نترس..ببینش...÷
.....با عالمت دادن تهیونگ نزدیک تر اومد
...تهیونگ دستی رو سرش کشید
..میخوای نازش کنی؟÷
...گوسفنده بهم نگاه میکرد
..بگو برهههه)بلند(&
...آنا خیلی ناز و کوچولوعه÷
...سرم رو روی سینه لختش گذاشتم
در حالی که چشمام بسته بود پیشونیمو بوسید و دستشو پشِت سرم، گذاشت و سرمو بیشتر به سینش
.....چسبوند
...جونگکوک...میتونم یچی بگم؟+
بگو بیب...چی میخوای بگی؟_
از جام بلند شدم...کشوی تخت رو باز کردم و با برخورد دستم به شی مستطیلی ای برش داشتم تو
....دستم
....مثل من بلند شد نشست
...میخوام یچی بهت نشون بدم+
چیه تو دستت؟ چی میخوای نشون بدی؟)اون لبخند همیشگی(_
...اممم....+
...دستمو از پشتم بیرون آوردم و بیبی چکو تو دستش گذاشتم
چند ثانیه َمشغول نگاه کردن بهش شد!و وقتی سرش رو آورد باال اشک تو چشماش جمع شده
!بود...چشمایی که تو تاریکی برق میزدن
..ا.. ات_
....با دیدن اشکاش اشکای خودمم اومدن
تو یه ثانیه بغلم کردو محکم فشارم داد.._ات...تو نینی داری؟)چشماش پره(
...همونطور که سرم رو سینش بود سری تکون دادم
...وای خدای من...کی فهمیدی؟_
امروز بعد از ظهر)صدای گرفته(...+
..چرا زودتر نگفتییی؟_
...نتونستم+
چند ثانیه بهم زل زدیم....پنجره باز بود و باد خنکموهامو تو هوا رقصوند...! زیر نور ماه...هوای خنک
و بهاری سئول...آسمون خراش هایی که المپ های تزئینی داخلشون اتاق رو روشن کرده بود...دو تا
...دستش رو دیوار قرار گرفت و حصاری شد برای من...بوسه طوالنی رو شروع کردیم
...................
جیغی که آنا زد باعث شد کل پرنده های رو درخت که از بارون پناه گرفته بودن...تو اون دشت نابود
...شن
تهیونگ نکنننن)داد(&
هوم...کاپلی رفته بودن پیک نیک تو اون بارون خیلی قشنگ....توی یه دشت خیلی خوشگل و سرسبز که
!زیباییش قابل وصف نبود...دلی االن کال گل شده بود همه جا بخاطر بارونن
حاال جیغش واسه چی بود؟
!تهیونگ میترسوندتش
...آنا ایندفعه راست میگم...داره میاد...÷
.....آنا فوبیای گاو و گوسفند داشت
...اون دشت هم که پر بود از گاو و گوسفند
...به کاپوت ماشین تکیه داده بود و سیگار مشکی رنگ..با طعم قهوه رو میکشید
!واقعا گوسفنده از آنا خوشش اومده بود...بخاطر لباس سبز رنگش
...و این شد که آنا تو اون بارون و گل از استرس دوید و خورد زمین
!نه تنها کال خیس شد...بلکه کال لباساش گلی شدن
....ای وای÷
تهیونگگگگ)بغض(&
...ای جانم...خوردی زمین÷
&...
...قهقهه قشنگی سر داد
تهیونگ نخند دیگه...)اشک(...خیس شدم کال...گوسفنده داشت نزدیک تر میشد که آنا با نزدیک شدن&
....به تهیونگ...امنیت رو احساس کرد
...تهیونگ آنا رو گرفت و آنا سرشو تو سینه تهیونگ قایم کرد
..تهیونگ االن میاد...)گریه(&
....آنا....نترس..ببینش...÷
.....با عالمت دادن تهیونگ نزدیک تر اومد
...تهیونگ دستی رو سرش کشید
..میخوای نازش کنی؟÷
...گوسفنده بهم نگاه میکرد
..بگو برهههه)بلند(&
...آنا خیلی ناز و کوچولوعه÷
۵.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.