قلب شکسته پارت ۴ 💔 (:
از زبان جیمین :
یه صدایی اومد با پسرا رفتیم تو حیاط که دیدیم کسی نیست ولی رو زمین یه ساعته . برش داشتیم و رفتیم داخل و شروع کردیم به نگاه کردن به ساعت .
از زبان ا.ت :
همه رفتیم تو اتاقمون منم خواستم ببینم چند تا قلب دارم ولی دیدم ساعتم نیست اون لحظه از استرس و نگرانی بیهوش شدم .
سانا : ا.ت بیا فیلم ببین..... ا.تتتتتتتت
جینا : سانا چرا داد می.... ا.تتتت .
سانا : ا.تو بهوش آوردیم.
ا.ت : دخترا ساعتم نیست ( گریه)
هیونا : مگه میشه ؟
ا.ت : نیست دیگه 😫
جینا : لابد وقت داشتیم فرار میکردیم گم شده .
ا.ت : حالا چه شکری به سرم بریزم .
سانا : نگران نباش پیداش میکنیم .
از زبان جیمین :
یه کلید خیلی نظرمو رو ساعت جلب کرد اونو فشار دادم که یهو یه دختر جلومون ظاهر شد ( ا.ته ) هممون داد زدیم و فرار کردیم .
[ خب اون ساعته نه تنها نشون میده ا.ت چقد قلب داره بلکه اون ساعت یه دکمه داره که ا.تو پیش خودش ظاهر میکنه ]
ا.ت : با جیغ ۷ تا پسرا منم ترسیدم و جیغ کشیدم که دیدم اعضایه بی تی اسن. همونجا تا مرحله سکته رفتم حالا این به کنار دیدم ساعتم دست جیمینه .😱
جیمین : توکی هستی ؟
ا.ت : م..من ا.تم .
کوک : خب چجوری اینجا ظاهر شدی ؟ چرا موهات این رنگیه ؟
ا.ت : خب م..من ....
[ ا.ت قدرت اینو داره تا از چشمایه بقیه بفهمه اونا مهربون و قابل اعتمادن .]
نامجون : اروم باش نترس ما کاریت نداریم .
راوی : ا.ت کله ماجرا رو واسه پسرا گفت ولی به غیر از اون قضیه تعقیب پسرا 😂
جین : یعنی تو الان یه فضایی ؟
ا.ت : آره!
تهیونگ: نمیدونستم فضایی ها انقد خوشگلن .
ا.ت : ممنون ( خجالت زده )
نامجون : هی جیمین چته ؟
ا.ت : یهو جیمین محکم بغلم کرد .
جیمین : ا.ت ممنونم پس واسه همین اونروز انقد سرحال شده بودم .
ا.ت : خواهش میکنم .
یونگی: خب تو ارمی ؟
ا.ت : اگه ارمی نبودم تو کنسرت شماها چیکار میکردم .
جیهوپ : منطقی بود .
ا.ت : 😁😁
جین : حالا برايه تشکر باید امشبو پیش ما بمونی !
ا.ت : چییییی نه ممنون.
جیهوپ : عااااا توکه نمیخوای ما ناراحت بشیم ؟🥲
ا.ت : نه معلومه دوس ندارم ....
گوشیه ا.ت زنگ خورد بهش نگاه کرد سانا بود جواب داد ولی لپش خورد به صفحه گوشی و گوشی رفت رو آیفون و ....
سانا : پدصگ کدوم قبرستونی هااااا؟ نمیگی منه مادر مرده نگرانت میشم بی صاحاب ؟ ( داد )
ا.ت : با هزار بدبختی پایه سانا رو جمع کردم از وسط و به اسرار پسرا خونشون موندم خواستیم بخوابیم ....
نامجون : خب ام تو باید پیش جیمین بخوابی آخه فقط تخت جیمین دونفره ست !
پسرا جز جیمین: شب بخیر
ا.ت : پسرا ولی ..... پسرا بدون اینکه به حرفام گوش کنن رفتن سمت اتاقشون. منو جیمین موندیم.
جیمین : ام خب من رو کاناپه میخوا... عه کجایی ؟
ا.ت : دیر گفتی برو رو تختت بخواب شب بخیر ( رو کاناپه خوابیده و چشماشو بسته )
ببخشید این چند روز نبودم .
لایک و کامنت!
یه صدایی اومد با پسرا رفتیم تو حیاط که دیدیم کسی نیست ولی رو زمین یه ساعته . برش داشتیم و رفتیم داخل و شروع کردیم به نگاه کردن به ساعت .
از زبان ا.ت :
همه رفتیم تو اتاقمون منم خواستم ببینم چند تا قلب دارم ولی دیدم ساعتم نیست اون لحظه از استرس و نگرانی بیهوش شدم .
سانا : ا.ت بیا فیلم ببین..... ا.تتتتتتتت
جینا : سانا چرا داد می.... ا.تتتت .
سانا : ا.تو بهوش آوردیم.
ا.ت : دخترا ساعتم نیست ( گریه)
هیونا : مگه میشه ؟
ا.ت : نیست دیگه 😫
جینا : لابد وقت داشتیم فرار میکردیم گم شده .
ا.ت : حالا چه شکری به سرم بریزم .
سانا : نگران نباش پیداش میکنیم .
از زبان جیمین :
یه کلید خیلی نظرمو رو ساعت جلب کرد اونو فشار دادم که یهو یه دختر جلومون ظاهر شد ( ا.ته ) هممون داد زدیم و فرار کردیم .
[ خب اون ساعته نه تنها نشون میده ا.ت چقد قلب داره بلکه اون ساعت یه دکمه داره که ا.تو پیش خودش ظاهر میکنه ]
ا.ت : با جیغ ۷ تا پسرا منم ترسیدم و جیغ کشیدم که دیدم اعضایه بی تی اسن. همونجا تا مرحله سکته رفتم حالا این به کنار دیدم ساعتم دست جیمینه .😱
جیمین : توکی هستی ؟
ا.ت : م..من ا.تم .
کوک : خب چجوری اینجا ظاهر شدی ؟ چرا موهات این رنگیه ؟
ا.ت : خب م..من ....
[ ا.ت قدرت اینو داره تا از چشمایه بقیه بفهمه اونا مهربون و قابل اعتمادن .]
نامجون : اروم باش نترس ما کاریت نداریم .
راوی : ا.ت کله ماجرا رو واسه پسرا گفت ولی به غیر از اون قضیه تعقیب پسرا 😂
جین : یعنی تو الان یه فضایی ؟
ا.ت : آره!
تهیونگ: نمیدونستم فضایی ها انقد خوشگلن .
ا.ت : ممنون ( خجالت زده )
نامجون : هی جیمین چته ؟
ا.ت : یهو جیمین محکم بغلم کرد .
جیمین : ا.ت ممنونم پس واسه همین اونروز انقد سرحال شده بودم .
ا.ت : خواهش میکنم .
یونگی: خب تو ارمی ؟
ا.ت : اگه ارمی نبودم تو کنسرت شماها چیکار میکردم .
جیهوپ : منطقی بود .
ا.ت : 😁😁
جین : حالا برايه تشکر باید امشبو پیش ما بمونی !
ا.ت : چییییی نه ممنون.
جیهوپ : عااااا توکه نمیخوای ما ناراحت بشیم ؟🥲
ا.ت : نه معلومه دوس ندارم ....
گوشیه ا.ت زنگ خورد بهش نگاه کرد سانا بود جواب داد ولی لپش خورد به صفحه گوشی و گوشی رفت رو آیفون و ....
سانا : پدصگ کدوم قبرستونی هااااا؟ نمیگی منه مادر مرده نگرانت میشم بی صاحاب ؟ ( داد )
ا.ت : با هزار بدبختی پایه سانا رو جمع کردم از وسط و به اسرار پسرا خونشون موندم خواستیم بخوابیم ....
نامجون : خب ام تو باید پیش جیمین بخوابی آخه فقط تخت جیمین دونفره ست !
پسرا جز جیمین: شب بخیر
ا.ت : پسرا ولی ..... پسرا بدون اینکه به حرفام گوش کنن رفتن سمت اتاقشون. منو جیمین موندیم.
جیمین : ام خب من رو کاناپه میخوا... عه کجایی ؟
ا.ت : دیر گفتی برو رو تختت بخواب شب بخیر ( رو کاناپه خوابیده و چشماشو بسته )
ببخشید این چند روز نبودم .
لایک و کامنت!
۳.۲k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.