پارت⁴⁵~
کوک رفت سمتشو با یه حرکت بغلش کرد ...
یونهی داشت از تعجب شاخاش در میامد...و نگاه کوک میکرد..
کوک : هومم چیه
یونهی: هی...هیچی
یونهی خواست خیلی عادی دستشو بزاره روی سینه کوک و لی دستش خورد به سیکس پک های جونگ کوک و بعد چشماش گرد شد و یواش سرشو برد بالا و نگاه چشمای کوک کرد ....کوکم همنطور که داشت راه می رفت نگاش کرد ...یونهیم یواش اب دهنشو قورت داد و خواست دستشو برداره...
کوک: دستت و بزار همونجا
یونهی: هاا؟
کوک: (یکی از ابروهاشو داد بالا)شنیدی ن؟
یونهی سرشو انداخت پایین و چشماش و بست و دستشو گذاشت همونجا تا راحت باشه ....
فلش بک پیش ا/ت
ا/ت:هوففف
گفت و دستشو برد لای موهاش و سرش و به دست هاش تکیه داد که در اتاق باز شد و جیهوپ اومد بیرون ..ا/ت سریع دوید سمتش ...
ا/ت: چ..چی شد حا...حالش خوبه
اشک تو چشماش جمع شده بود ...جیهوپ دست گذاشت سر شونه های ا/ت گفت : همه چی خوب پیش رفت ...نگران نباش ..فقط یکم باید بخوابه ...
یه لبخند محوی اومد روی لبا های ا/ت و بعد گفت:م..متونم ببینمش...
جیهوپ: همم..اره
ا/ت: ممنون ممنون ...خیلی ممنون
جیهوپ یه لبخندی زد و گفت: وظیفه ام بود ...
و بعد از اونجا دور شد ...ا/ت رفت سمت در اتاق و سعی کرد خیلی اروم بازش کنه تا جیمین بیدار نشه ...پشت سرشم در و بست ...رفت سمت تخت و بغلش نشست و به چهره جیمین زل زد ....
دلش می خواست با دستش صورت جیمین و لمس کنه ولی میترسید بیدار شه ....اولش بیخیال شد ولی بعد نتونست طاقت بیاره یواش دست شو برد سمت صورت جیمین و معکس کرد بعد اروم دستش و گذاشت یه نوازش اروم کرد کم کم عادت کرد و دستشو بصورت ارامش بخشی روی سر جیمین می کشید به چهره جیمین نگاه کرد ...تازه فهمیده بود چقد عاش این چهره
شد ..چقد دلش برای این چهره تنگ شده بود بی هواس دستش از حرکت ایستاده بود و فقط با چشماش به چهره جیمین نگاه دوخته بود ...تو عالمه خودش بود که...
جیمین: چرا وایسادی
با این حرف جیمین ا/ت از ترس یه تکون ریزی خورد و نگاه جیمینی که چشماش بسته بود کرد ...اول فکر کرد خیالاتی شده برا همین گوشش و نزدیک لب جیمین کرد تا ببینه چیزی میشنوه یا ن ...وقتی گوشش و نزدیک کرد جیمین گفت: هممم ..نترس خیالاتی نشدی ..
ا/ت سریع گوشش و فاصله داد و با تعجب به جیمین نگاه کرد ...جیمین چشماش و باز کرد و نگاهش کرد ..
جیمین: چرا دیگ نوازشم نمیکنی...
ا/ت که تازه ویندوزش بالا اومده بود یه جیغ خفیفی کشید و محکم جیمین بغل کرد انگار ن انگار که تازه از زیر عمل اومده بود بیرون...
ا/ت: جییمیننننن....می دونی چقدر ترسیدم ...
جیمین: اههه...لهم کردی ...
ا/ت سریع فاصله گرفت و گفت: بب...بخشید ..
جیمین یه لبخندی زد و گفت: دستت و بده من ...
ا/ت: ها
جیمین : دستت و بهم بده
ا/ت که تعجب کر بود یواش دستشو برد سمت جیمین ..جیمینم اهسته دستشو گرفت ..
کامنت : ۲۰۰ پارت بعد😐
یونهی داشت از تعجب شاخاش در میامد...و نگاه کوک میکرد..
کوک : هومم چیه
یونهی: هی...هیچی
یونهی خواست خیلی عادی دستشو بزاره روی سینه کوک و لی دستش خورد به سیکس پک های جونگ کوک و بعد چشماش گرد شد و یواش سرشو برد بالا و نگاه چشمای کوک کرد ....کوکم همنطور که داشت راه می رفت نگاش کرد ...یونهیم یواش اب دهنشو قورت داد و خواست دستشو برداره...
کوک: دستت و بزار همونجا
یونهی: هاا؟
کوک: (یکی از ابروهاشو داد بالا)شنیدی ن؟
یونهی سرشو انداخت پایین و چشماش و بست و دستشو گذاشت همونجا تا راحت باشه ....
فلش بک پیش ا/ت
ا/ت:هوففف
گفت و دستشو برد لای موهاش و سرش و به دست هاش تکیه داد که در اتاق باز شد و جیهوپ اومد بیرون ..ا/ت سریع دوید سمتش ...
ا/ت: چ..چی شد حا...حالش خوبه
اشک تو چشماش جمع شده بود ...جیهوپ دست گذاشت سر شونه های ا/ت گفت : همه چی خوب پیش رفت ...نگران نباش ..فقط یکم باید بخوابه ...
یه لبخند محوی اومد روی لبا های ا/ت و بعد گفت:م..متونم ببینمش...
جیهوپ: همم..اره
ا/ت: ممنون ممنون ...خیلی ممنون
جیهوپ یه لبخندی زد و گفت: وظیفه ام بود ...
و بعد از اونجا دور شد ...ا/ت رفت سمت در اتاق و سعی کرد خیلی اروم بازش کنه تا جیمین بیدار نشه ...پشت سرشم در و بست ...رفت سمت تخت و بغلش نشست و به چهره جیمین زل زد ....
دلش می خواست با دستش صورت جیمین و لمس کنه ولی میترسید بیدار شه ....اولش بیخیال شد ولی بعد نتونست طاقت بیاره یواش دست شو برد سمت صورت جیمین و معکس کرد بعد اروم دستش و گذاشت یه نوازش اروم کرد کم کم عادت کرد و دستشو بصورت ارامش بخشی روی سر جیمین می کشید به چهره جیمین نگاه کرد ...تازه فهمیده بود چقد عاش این چهره
شد ..چقد دلش برای این چهره تنگ شده بود بی هواس دستش از حرکت ایستاده بود و فقط با چشماش به چهره جیمین نگاه دوخته بود ...تو عالمه خودش بود که...
جیمین: چرا وایسادی
با این حرف جیمین ا/ت از ترس یه تکون ریزی خورد و نگاه جیمینی که چشماش بسته بود کرد ...اول فکر کرد خیالاتی شده برا همین گوشش و نزدیک لب جیمین کرد تا ببینه چیزی میشنوه یا ن ...وقتی گوشش و نزدیک کرد جیمین گفت: هممم ..نترس خیالاتی نشدی ..
ا/ت سریع گوشش و فاصله داد و با تعجب به جیمین نگاه کرد ...جیمین چشماش و باز کرد و نگاهش کرد ..
جیمین: چرا دیگ نوازشم نمیکنی...
ا/ت که تازه ویندوزش بالا اومده بود یه جیغ خفیفی کشید و محکم جیمین بغل کرد انگار ن انگار که تازه از زیر عمل اومده بود بیرون...
ا/ت: جییمیننننن....می دونی چقدر ترسیدم ...
جیمین: اههه...لهم کردی ...
ا/ت سریع فاصله گرفت و گفت: بب...بخشید ..
جیمین یه لبخندی زد و گفت: دستت و بده من ...
ا/ت: ها
جیمین : دستت و بهم بده
ا/ت که تعجب کر بود یواش دستشو برد سمت جیمین ..جیمینم اهسته دستشو گرفت ..
کامنت : ۲۰۰ پارت بعد😐
۱۳۳.۳k
۱۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.