PΛЯƬ20
در کمال تعجب گفت:باشه
تعجب کردم و گفتم:واقعا
با لبخن گفت:اوهوم معلومه
رفت از توی اشپز خونه دوتا کارد اورد و یکیشون رو داد به من و یکیشونم خودش برداشت
جیمین کارتون بزرگ که تخت بود رو باز کرد
منم کارتون تشک
تشک رو از کارتون دراوردم و نشستم روش و گفتم:اخ عالیه نرمه
جیمین گفت:خب خوبه چون اصلا حوصله نداشتم برم تا شرکت پست و اینو مرجوع کنم
قیافه گرفتم و گفتم:حالا کسی هم از تو نخواست بری خودم میرفتم
گفت:اینو ول کن بیا کمک کن این تخته تخت رو بگیر
رفتم و تخته تخت که سنگین بود رو گرفتم
خودشم چیزای دیگه تخت رو ریخت بیرون
داشتم مرتبشون میکردم که جیمین گفت:ا/ت اینجارو
گفتم:ها؟چیه؟
گفت:نمیدونستم از قبل میدونستی اینقدر زود میبازی
گفتم:چی میگی بابا
گفت:بیا اینو ببین مگه تو سفارشش ندادی؟
رفتم که ببینم چیه
دیدم یه کاستوم پرستاریه و روش یه کاغذه که نوشته :از خرید شما متشکریم
با تعجب گفتم:نه من اینو نخریدم
گفت:نمیدونستم اینقدر جنبه باختت بالاست
گفتم:جیمین من اینو نخریدم من این تخت رو دوروز پیش سفارش دادم و امروز رسیده این اشانتیونیه که توی خود سایت بود
گفت:من فرض میکنم که اینجوریه
یکی ازم به کمرش و گفتم:یاااا...اصلا ولش کن نمیای اینو سر همش کنیم؟
گفت:چرا بیا سر همش کنیم
تخت رو بردیم اونجا و سر همش کردیم و گذاشتیمش
ملافه و رو تختی رو روش انداختم (اسلاید 2)
گفتم :نظرت چیه؟
گفت:رنگ مورد علاقت ابیه اره؟
گفتم:اوهوم ...عاشقشم
گفت :قشنگه
گفتم:مرسی
گفت:من دورم شده میرم دیگه
گفتم:باشه
داشت میرفت که گفتم:جیمین
نگاه کرد بهم
گفتم:بابت کمکت ممنونم
لبخند زد و سرشو تکون داد
خیلی مهربون شده بود
(ظهر )
داشتم از روی گوگل یک غذا درست میکردم
که یهو صدای در عمارت رو شنیدم
گفتم:کیه؟
با صدای اشنا گفت:جیمینم
گفتم:اها سلام چه عجب زود اومدی
اومد توی اشپز خونه و گفت:کارام زود تموم شد
گفتم:اها
گفت:ا/ت
گفتم:باز چیه؟
گفت:داری غذا درست میکنی؟
گفتم :اره مگه چیه؟
گفت:اخه دست پختتو تا حالا نخوردم
گفتم:من خودمم نخوردم
خندید و گفت:راستی از شرکت بخاطر یه کاری مجبور تا 2 هفته برم امریکا
با تعجب رومو کردم بهش و گفتم:چییی؟اصلا نمیشه
گفت:اجازه نگرفتم خبر دادم
گفتم:اع ؟پس منم میام
انتظار داشتم کل کل کنه اما
گفت:اوم...باشه بیا
گفتم:واقعا؟یعنی نمیخوای غر بزنی بگه نه و اینا؟
گفت:نه اگه دوست داری بیا
گفتم:کِیه؟
گفت:پرواز؟
گفتم:اره
گفت:2 روز دیگه
گفتم :خب خوبه وقت دارم کارامو کنم
گفت:سریع کاراتو بکن و وسایلتو جمع کن
گفتم:باشه..راستی کیا هستن؟
گفت:دوتا از همکارام
گفتم:اونا مجردن؟
گفت:اونا زنن ا/ت
گفتم:چی با دوتا زن میخواستی بری؟
گفت:برای همین راحت بهت گفتم بیای و گرنه نمیگفتم که بیای
گفتم:خب خوبه حداقل دروغ نگفتی
صورتشو اورد نزدیک صورتم و گفت:من بچه میخوام ا/ت
صورتمو بردم سمت غذا و همش زدم
(2 روز بعد)
تعجب کردم و گفتم:واقعا
با لبخن گفت:اوهوم معلومه
رفت از توی اشپز خونه دوتا کارد اورد و یکیشون رو داد به من و یکیشونم خودش برداشت
جیمین کارتون بزرگ که تخت بود رو باز کرد
منم کارتون تشک
تشک رو از کارتون دراوردم و نشستم روش و گفتم:اخ عالیه نرمه
جیمین گفت:خب خوبه چون اصلا حوصله نداشتم برم تا شرکت پست و اینو مرجوع کنم
قیافه گرفتم و گفتم:حالا کسی هم از تو نخواست بری خودم میرفتم
گفت:اینو ول کن بیا کمک کن این تخته تخت رو بگیر
رفتم و تخته تخت که سنگین بود رو گرفتم
خودشم چیزای دیگه تخت رو ریخت بیرون
داشتم مرتبشون میکردم که جیمین گفت:ا/ت اینجارو
گفتم:ها؟چیه؟
گفت:نمیدونستم از قبل میدونستی اینقدر زود میبازی
گفتم:چی میگی بابا
گفت:بیا اینو ببین مگه تو سفارشش ندادی؟
رفتم که ببینم چیه
دیدم یه کاستوم پرستاریه و روش یه کاغذه که نوشته :از خرید شما متشکریم
با تعجب گفتم:نه من اینو نخریدم
گفت:نمیدونستم اینقدر جنبه باختت بالاست
گفتم:جیمین من اینو نخریدم من این تخت رو دوروز پیش سفارش دادم و امروز رسیده این اشانتیونیه که توی خود سایت بود
گفت:من فرض میکنم که اینجوریه
یکی ازم به کمرش و گفتم:یاااا...اصلا ولش کن نمیای اینو سر همش کنیم؟
گفت:چرا بیا سر همش کنیم
تخت رو بردیم اونجا و سر همش کردیم و گذاشتیمش
ملافه و رو تختی رو روش انداختم (اسلاید 2)
گفتم :نظرت چیه؟
گفت:رنگ مورد علاقت ابیه اره؟
گفتم:اوهوم ...عاشقشم
گفت :قشنگه
گفتم:مرسی
گفت:من دورم شده میرم دیگه
گفتم:باشه
داشت میرفت که گفتم:جیمین
نگاه کرد بهم
گفتم:بابت کمکت ممنونم
لبخند زد و سرشو تکون داد
خیلی مهربون شده بود
(ظهر )
داشتم از روی گوگل یک غذا درست میکردم
که یهو صدای در عمارت رو شنیدم
گفتم:کیه؟
با صدای اشنا گفت:جیمینم
گفتم:اها سلام چه عجب زود اومدی
اومد توی اشپز خونه و گفت:کارام زود تموم شد
گفتم:اها
گفت:ا/ت
گفتم:باز چیه؟
گفت:داری غذا درست میکنی؟
گفتم :اره مگه چیه؟
گفت:اخه دست پختتو تا حالا نخوردم
گفتم:من خودمم نخوردم
خندید و گفت:راستی از شرکت بخاطر یه کاری مجبور تا 2 هفته برم امریکا
با تعجب رومو کردم بهش و گفتم:چییی؟اصلا نمیشه
گفت:اجازه نگرفتم خبر دادم
گفتم:اع ؟پس منم میام
انتظار داشتم کل کل کنه اما
گفت:اوم...باشه بیا
گفتم:واقعا؟یعنی نمیخوای غر بزنی بگه نه و اینا؟
گفت:نه اگه دوست داری بیا
گفتم:کِیه؟
گفت:پرواز؟
گفتم:اره
گفت:2 روز دیگه
گفتم :خب خوبه وقت دارم کارامو کنم
گفت:سریع کاراتو بکن و وسایلتو جمع کن
گفتم:باشه..راستی کیا هستن؟
گفت:دوتا از همکارام
گفتم:اونا مجردن؟
گفت:اونا زنن ا/ت
گفتم:چی با دوتا زن میخواستی بری؟
گفت:برای همین راحت بهت گفتم بیای و گرنه نمیگفتم که بیای
گفتم:خب خوبه حداقل دروغ نگفتی
صورتشو اورد نزدیک صورتم و گفت:من بچه میخوام ا/ت
صورتمو بردم سمت غذا و همش زدم
(2 روز بعد)
۴.۱k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.