فیک کوک ( جدایی ناپذیر) پارت ۱۲
از زبان ا/ت
رفتم بیرون پیشته سرم جونگ کوک میومد از دستش اعصبانی بودم
اومد بازوم رو گرفت بدونه اینکه نگاش کنم وایستادم گفت : چرا اخم کردی... چیشده؟
گفتم : دیگه میخواستی چی بشه الان همه عالم و آدم میدونن منو تو باهم قرار میزاریم مامانم منو از خونه بیرون کرد کارکنان شرکت با چشم بدی نگام میکنن....و فکر میکنی مردم چی میگن ها؟
گفت : میدونم خیلی ناراحت عصبی هستی ولی من خودمم خبر نداشتم صبح که اومدم شرکت با خبر شدم
گفتم : حداقل میتونستی بهم بگی باهم مشورت کنیم بعد بری به همه اعتراف کنی
با اینکه هوا سرد بود ولی بخاطر تبی که داشتم عرق کرده بودم ، جونگ کوک گفت : چرا عرق کردی گفتم : چیزی نیست
دستش رو گذاشت روی پیشونیم و گفت : تو تب داری ؟
گفتم : نه ، به راهم ادامه دادم اما براید استایل بغلم کرد گفتم : هی چیکار میکنی بزارم زمین گفت : میریم دکتر
منی که تاحالا از ترسم یدونه سرُم هم نزدم داره میبرتم دکتر
گفتم : جونگ کوک ولم کن خواهش میکنم گفت : نمیشه
سواره ماشین کردم
رفتم بیرون پیشته سرم جونگ کوک میومد از دستش اعصبانی بودم
اومد بازوم رو گرفت بدونه اینکه نگاش کنم وایستادم گفت : چرا اخم کردی... چیشده؟
گفتم : دیگه میخواستی چی بشه الان همه عالم و آدم میدونن منو تو باهم قرار میزاریم مامانم منو از خونه بیرون کرد کارکنان شرکت با چشم بدی نگام میکنن....و فکر میکنی مردم چی میگن ها؟
گفت : میدونم خیلی ناراحت عصبی هستی ولی من خودمم خبر نداشتم صبح که اومدم شرکت با خبر شدم
گفتم : حداقل میتونستی بهم بگی باهم مشورت کنیم بعد بری به همه اعتراف کنی
با اینکه هوا سرد بود ولی بخاطر تبی که داشتم عرق کرده بودم ، جونگ کوک گفت : چرا عرق کردی گفتم : چیزی نیست
دستش رو گذاشت روی پیشونیم و گفت : تو تب داری ؟
گفتم : نه ، به راهم ادامه دادم اما براید استایل بغلم کرد گفتم : هی چیکار میکنی بزارم زمین گفت : میریم دکتر
منی که تاحالا از ترسم یدونه سرُم هم نزدم داره میبرتم دکتر
گفتم : جونگ کوک ولم کن خواهش میکنم گفت : نمیشه
سواره ماشین کردم
۱۲۴.۲k
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.