برزخ ویرانگر روحش

برزخ ویرانگر روحش
پدر چرا اونجا رهاش کردی ؟
پدر:اونجا دست پاش به زنجیره تا درکم کنه .
من:مگه جهنمیا قدر روحت رو دونستن اینم قدر دان نبود بیارش اون دردی که تنهایی میکشه خیلی بده .
پدر:جهنمیا روح من رو درک نکردن این درک کرد که هستم ولی باز نیازمند من نبود تو اخر تو جهنم انقدر میسوزی تا پاک بشی وبعد تازه بیایاینجایی که هست، اینم انقدر میمونه تا بفهمه که نیازهای بزرگش رو من پر میکردم نه دیگران از اول بهش گفتم که اونی که باید اول عاشقش میشد کیه، ولی باید الان پوچ بمونه تا بفهمه پوچ بودن یعنی بزرگترین عذاب خودکشیم کنه بازم میزارمش اینجا تا بفهمه.
من:چرا باید پوچ بمونه؟
پدر:من هزار بار تکامل رو بهت نشون دادم پسرم، چطور از میمون تبدیل شدی به انسان من نشون دادم که یک جلبک توی روند زمان چطور به تکامل میرسه تا به گل تبدیل شه من نشونت دادم فرزندم قلبم مهربانه من نمیخوام بسوزونم روحم رو من به همه چی روح دادم پسرم.فقط
من :پدر داری گریه میکنی؟فقط چی؟
پدر:تو میدونی اون قسمتی از قلب منه، اون فقط باید روحش رو پاک کنه از ناراحتی از کینه از حرفهای بی مورد دیگران من کنارشم و مراقبش ،اگه پاک کنه اون نور ذاتمه که میتابه بهش.
http://uupload.ir/filelink/eGIFyQmW7KJk/l1qg_01._james_last_amp_gheorghe_zamfir_-_der_einsame_hirte_39_1977.mp3