part ¹¹🐻💕فصل دوم
لارا یه اور کت نباتی با شلوار لی ابی و تیشرت سفید پوشیده بود و به خاطر مسائل امنیتی که مجبور بودیم چهره امون رو بپوشونیم یه کلاه ست روی سرش گذاشته بود... بعد از اون هم کاترین با یه کاپشن مشکی و کلاه و شال گردن خرسی اومد پایین... خیلی کاوایی شده بودن... بریم؟
لونا « بریمممم
کاترین « توی راه با لارا عملیات های قاچاق گروه رو برسی کردیم ... برعکس بقیه باند ها از این یکی خیلی میترسیدم و حس بدی داشتم.... با رسیدن به اداره دادگستری که محل نگه داری پرونده های قاچاق بود پیاده شدیم... کوک کارتش رو نشون داد و همه وارد اتاقی شدیم که پر از پرونده بود .. به سرم زد برم و پرونده مرگ یورا رو برسی کنم... پس یواشکی رفتم سراغ پرونده یورا و اونو از قفسه، برداشتم... داشتم پرونده رو میخوندم که یهو ...
کوک « چیکار میکنی؟
کاترین « هان؟ هیچی
کوک « اما اون پرونده ای که توی دستاته مربوط به مرگ یو راست
کاترین « لعنتی... دور زدن کوک؟ اخه این چه ایده ای بود؟ پرونده رو بیشتر به خودم فشردم و گفتم « نکنه جناب دادستان تو رو گذاشته به پای من باشی؟
کوک « فاصله بینمون رو پر کردم و پرونده رو ازش گرفتم... نه اما میتونی به چشم یه فرشته محافظ بهم نگاه کنی... همین دیشب به خاطر فشار زیاد تب کردی و هذیون میگفتی... دوست ندارم دوباره اونجوری ببینمت... در ظمن خوده تهیونگ داره تحقیق میکنه... اگه بفهمه اینقدر بهش بی اعتمادی مطمئنم ناراحت میشه
کاترین « معلومه طرف اونو میگیری... اما مگه برای اون ناراحتی من مهم بود؟؟؟ خیلی راحت منو دور انداخت... معلومه همسر عزیزش اومده و کاترین براش مرده.. چقدر احمق بودم که عاشق همچین آدمی شدم ... اصلا
_حرفش با نشستن دست کوک روی دهنش ناقص موند... با تعجب به کوک خیره شد
کوک « کافیه... کاری نکن بعدا به خاطر حرفهایی که الان زدی عذاب وجدان بگیری! الانم راه بیفت بچه ها پرونده ها رو برداشتن و منتظر توان...
کاترین « دست کوک رو با حرص کنار زدم و داشتم میرفتم که مچ دستم رو گرفت... برگشتم و سوالی بهش خیره شدم
کوک « خواست رو بزار توی پرونده! اینم مهمه اگه اشتباه کنی جون همه به خطر میفته
کاترین « لازم، نیست این چیزا رو به من یادآوری کنی
لارا « همه توی ماشین منتظر کوک و کاترین بودیم... چند دقیقه بعد کاترین عصبی و بدون حرف رفت آخر ماشین نشست و پشت سرش کوک سوار شد و نشست پیش من... حرصی لبم رو گاز گرفتم و به کوک گفتم « ببینم تو چت شده؟ چرا اینقدر اذیتش میکنی؟ ته رهاش کرده!
کوک « از تو توقع نداشتم این حرف رو بزنی! من به ته قول دادم مراقبش باشم
لارا « این فرق داره! تو حتی نمیزاری تو حال خودش باشه
کوک « اون مسئوله... اگه فکر میکنه خیلی براش سخته میتونه استفاء بده!
استایل کاترین //
لونا « بریمممم
کاترین « توی راه با لارا عملیات های قاچاق گروه رو برسی کردیم ... برعکس بقیه باند ها از این یکی خیلی میترسیدم و حس بدی داشتم.... با رسیدن به اداره دادگستری که محل نگه داری پرونده های قاچاق بود پیاده شدیم... کوک کارتش رو نشون داد و همه وارد اتاقی شدیم که پر از پرونده بود .. به سرم زد برم و پرونده مرگ یورا رو برسی کنم... پس یواشکی رفتم سراغ پرونده یورا و اونو از قفسه، برداشتم... داشتم پرونده رو میخوندم که یهو ...
کوک « چیکار میکنی؟
کاترین « هان؟ هیچی
کوک « اما اون پرونده ای که توی دستاته مربوط به مرگ یو راست
کاترین « لعنتی... دور زدن کوک؟ اخه این چه ایده ای بود؟ پرونده رو بیشتر به خودم فشردم و گفتم « نکنه جناب دادستان تو رو گذاشته به پای من باشی؟
کوک « فاصله بینمون رو پر کردم و پرونده رو ازش گرفتم... نه اما میتونی به چشم یه فرشته محافظ بهم نگاه کنی... همین دیشب به خاطر فشار زیاد تب کردی و هذیون میگفتی... دوست ندارم دوباره اونجوری ببینمت... در ظمن خوده تهیونگ داره تحقیق میکنه... اگه بفهمه اینقدر بهش بی اعتمادی مطمئنم ناراحت میشه
کاترین « معلومه طرف اونو میگیری... اما مگه برای اون ناراحتی من مهم بود؟؟؟ خیلی راحت منو دور انداخت... معلومه همسر عزیزش اومده و کاترین براش مرده.. چقدر احمق بودم که عاشق همچین آدمی شدم ... اصلا
_حرفش با نشستن دست کوک روی دهنش ناقص موند... با تعجب به کوک خیره شد
کوک « کافیه... کاری نکن بعدا به خاطر حرفهایی که الان زدی عذاب وجدان بگیری! الانم راه بیفت بچه ها پرونده ها رو برداشتن و منتظر توان...
کاترین « دست کوک رو با حرص کنار زدم و داشتم میرفتم که مچ دستم رو گرفت... برگشتم و سوالی بهش خیره شدم
کوک « خواست رو بزار توی پرونده! اینم مهمه اگه اشتباه کنی جون همه به خطر میفته
کاترین « لازم، نیست این چیزا رو به من یادآوری کنی
لارا « همه توی ماشین منتظر کوک و کاترین بودیم... چند دقیقه بعد کاترین عصبی و بدون حرف رفت آخر ماشین نشست و پشت سرش کوک سوار شد و نشست پیش من... حرصی لبم رو گاز گرفتم و به کوک گفتم « ببینم تو چت شده؟ چرا اینقدر اذیتش میکنی؟ ته رهاش کرده!
کوک « از تو توقع نداشتم این حرف رو بزنی! من به ته قول دادم مراقبش باشم
لارا « این فرق داره! تو حتی نمیزاری تو حال خودش باشه
کوک « اون مسئوله... اگه فکر میکنه خیلی براش سخته میتونه استفاء بده!
استایل کاترین //
۱۷۵.۲k
۰۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.