وقتی لات محلتون بودو...
از وقتی ات با جونگکوک کات کرده بود ، ات شکسته و افسرده شده بود
تمام فکر و زکرش شده بود جئون
تمام تمرکزش سمت جئون بود
طوری که نمرات دانشگاهش هم پایین اومده بود و همه فهمیده بودن ات دیگه اون ات قبلی نیست.
اما تمام این مدت ات کنار یه نفر گریه می کرد ینفر زخماشو مرهم میکرد
و اون تهیونگ بود..
مردی که شیفته و دلبسته ی ات بود
عاشق ات بود و الان فرصتی بود که ات رو مال خودش کنه
کم کم کم کم ات هم به تهیونگ علاقه مند شد
فهمید که تهیونگ مکان امنشه
و الان باهم بودن ، تقریبا ۵ ماهی از تموم شدن دانشگاه و کات کردن ات و جونگکوک گذشته بود
الان ات کاملا حالش خوب بود و درگیر کارهای ازدواجش با تهیونگ بود
****
مادر ات : اتتتت، اون بچه جلوی در خشک شد
بیا پایین(پرت کردن دمپاییش سمت در ات)
ات : اومدمم
از مامانم خدافظی کردمو از خونه خارج شدم .
با دیدن تهیونگ که با لبخند بهم خیره شده دلم ضعف رفت سوار ماشین شدم
ات : سلاممم
تهیونگ : سلام ، باز که میبینم موهاتو باز گذاشتی
مگه نگفتم نمیخوام کسی زیبایی هاتو ببینه؟
ات : میخوام الان ببندم
تهیونگ : برگرد من ببندم
تهیونگ با ملایمت موهای دخترکشو بافت کردو پشت گردن ات رو بوسه ی خیسی گذاشت
ات : با بوسه اش تا خلسه رفتمو برگشتم
*****
ات : تهیونگ ، همین لباس خوبه؟
تهیونگ : تهیونگ با بالا آوردن سرش از شدت زیبایی دخترکش دلش برای دخترکش قش کرد . اون دختر یه فرشته بود از نگاه تهیونگ
تهیونگ: اره عزیزم ، خوبه
ادامه دارد...
****
بچه هااا
سلاممم ، عشقتون اومددد
شوخی میکنم ، چطورین؟
از ناظم ها لذت میبرین؟🍌
تمام فکر و زکرش شده بود جئون
تمام تمرکزش سمت جئون بود
طوری که نمرات دانشگاهش هم پایین اومده بود و همه فهمیده بودن ات دیگه اون ات قبلی نیست.
اما تمام این مدت ات کنار یه نفر گریه می کرد ینفر زخماشو مرهم میکرد
و اون تهیونگ بود..
مردی که شیفته و دلبسته ی ات بود
عاشق ات بود و الان فرصتی بود که ات رو مال خودش کنه
کم کم کم کم ات هم به تهیونگ علاقه مند شد
فهمید که تهیونگ مکان امنشه
و الان باهم بودن ، تقریبا ۵ ماهی از تموم شدن دانشگاه و کات کردن ات و جونگکوک گذشته بود
الان ات کاملا حالش خوب بود و درگیر کارهای ازدواجش با تهیونگ بود
****
مادر ات : اتتتت، اون بچه جلوی در خشک شد
بیا پایین(پرت کردن دمپاییش سمت در ات)
ات : اومدمم
از مامانم خدافظی کردمو از خونه خارج شدم .
با دیدن تهیونگ که با لبخند بهم خیره شده دلم ضعف رفت سوار ماشین شدم
ات : سلاممم
تهیونگ : سلام ، باز که میبینم موهاتو باز گذاشتی
مگه نگفتم نمیخوام کسی زیبایی هاتو ببینه؟
ات : میخوام الان ببندم
تهیونگ : برگرد من ببندم
تهیونگ با ملایمت موهای دخترکشو بافت کردو پشت گردن ات رو بوسه ی خیسی گذاشت
ات : با بوسه اش تا خلسه رفتمو برگشتم
*****
ات : تهیونگ ، همین لباس خوبه؟
تهیونگ : تهیونگ با بالا آوردن سرش از شدت زیبایی دخترکش دلش برای دخترکش قش کرد . اون دختر یه فرشته بود از نگاه تهیونگ
تهیونگ: اره عزیزم ، خوبه
ادامه دارد...
****
بچه هااا
سلاممم ، عشقتون اومددد
شوخی میکنم ، چطورین؟
از ناظم ها لذت میبرین؟🍌
۴.۰k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.