برادر غیرتی من
پارت ۱
ویوی یونا
از خواب بلند شدم و دست و صورتم رو شستم رفتم پایین مامان و بابام رفته بودن بیرون یون هم مثل همیشه خونه نبود و زود تر از من رفته بود دانشگاه داشتم می رفتم که یهو آیو رو دیدم
آیو : سلام دختر خوبی
یونا : سلام آیو خوبم خوبی
آیو : آره راستی
یونا : چی
آیو : دیروز زنگ خونه یه پسره ای رو دیدم ولی
یونا : ولی چیییی بگو دارم از فضولی میمیرم
آیو : اصلا نگاه به یه دختر هم نکرد حتی لیا که خوشگل ترین دختر کلاسه هم روش کراشه
یونا : عه بریم ببینیمش شاید منم روش کراش شدم
بعد از رسیدن به دانشگاه
یونا : کو پسر کو آیو
آیو : اونه
آیو : یونا دستمو ول کن
یونا : بیا حرف نزن
یونا : اینه
آیو : آره
یونا : این برادر منه
یون : یونا چته این کیه
یونا : باکیم نیست اینم زن.......
آیو : ببخشید من لی آیو دوست یونا هستم
که در گوش یون گفتم
یونا : داداش چرا هیچ وقت فرم مدرسه نمی پوشی
یون : چون دلم نمی خواد
لیا : سلام یونا
یونا : آیو لیا اومد
آیو : عه لیا چرا انقدر دیر اومدی
لیا : خواب موندم
لیا : یونا من این پسره رو دوس دارم
یونا : بهش بگو یون
لیا : اسمشو از کجا میدونی
یونا : داداشمه
یونا : تازه اینو نمی دونی استاد مامانمه مدیر بابامه
لیا : چی
یونا : همین که شنیدی
یون : به بابا بگو رفت خونه
یونا : از زیر درس فرار نکن بدبخت
یون : اولن دلم می خواد دومن فاصله بگیر از من ( با داد )
یونا : ب ب باش ش ش شه من که کاریت نداشتم ( بابقض )
آیو : یونا حالت خوبه
یونا : نه اولین بار بود یون سرم داد می زد باید برم دلیل نیومدنشم به بابام بگم
بعد از رفتن به دفتر مدیر
یونا : بابا ( با گریه )
ته : چی شده پرنسس بابا
یونا : یون سرم داد زد و گفت میره خونه
ته : پسره ی احمق
ته : دخترم آروم باش و برو سر کلاس
یونا : باشه
ویوی یون
تقریباً ۲ ساعت میگذره و الان جلسه تموم میشه تو خونه نشسته بودم که بابام و مامانم با صورتی اخم آلود با یونا اومدن تو که بابام یه سیلی محکم زد تو گوشم
ته : مگه نگفتم با خواهرت درست رفتار کن
ا/ت : چرا سرش داد زدی
ته : یون جواب بده
ته : شما خونه ی ما چیکار میکنین
کوک : همین طوری اومدیم دیگه
ته : یون جواب بده
جوآ : چطور با دهن پر خون جواب بده
ته : چی
یونا : داداشی حالت خوبه ؟
ا/ت : یون خوبی ؟
جوآ : دهن بچت رو پر خون کردی انتظار داری جواب بده
کوک : یون یون یون بیدارشو
یون : م من خوبم فقط یکم میرم بیرون
کوک : نه تو با من و جوآ میای خونه
یون :ن ن نه نمیام جنی ناراحت میشه
ادمین : کوک برادر ناتنی ا/ت هست و جنی دختر دایی یون هست
ته و ا/ت : نه نمیاد بچه ی ما هست ماهم ادبش میکنیم
جوآ : شما دوتا خفه
کوک : تازه خوشحالم میشه هیونگش بیاد
یون : نه ممنون من مزاحم نمیشم
کوک : چرت نگو
جوآ : ما رفتیم
یون : دایی کوک م من میمونم
کوک : جوآ یون چیزی گفت
جوآ : ...
ویوی یونا
از خواب بلند شدم و دست و صورتم رو شستم رفتم پایین مامان و بابام رفته بودن بیرون یون هم مثل همیشه خونه نبود و زود تر از من رفته بود دانشگاه داشتم می رفتم که یهو آیو رو دیدم
آیو : سلام دختر خوبی
یونا : سلام آیو خوبم خوبی
آیو : آره راستی
یونا : چی
آیو : دیروز زنگ خونه یه پسره ای رو دیدم ولی
یونا : ولی چیییی بگو دارم از فضولی میمیرم
آیو : اصلا نگاه به یه دختر هم نکرد حتی لیا که خوشگل ترین دختر کلاسه هم روش کراشه
یونا : عه بریم ببینیمش شاید منم روش کراش شدم
بعد از رسیدن به دانشگاه
یونا : کو پسر کو آیو
آیو : اونه
آیو : یونا دستمو ول کن
یونا : بیا حرف نزن
یونا : اینه
آیو : آره
یونا : این برادر منه
یون : یونا چته این کیه
یونا : باکیم نیست اینم زن.......
آیو : ببخشید من لی آیو دوست یونا هستم
که در گوش یون گفتم
یونا : داداش چرا هیچ وقت فرم مدرسه نمی پوشی
یون : چون دلم نمی خواد
لیا : سلام یونا
یونا : آیو لیا اومد
آیو : عه لیا چرا انقدر دیر اومدی
لیا : خواب موندم
لیا : یونا من این پسره رو دوس دارم
یونا : بهش بگو یون
لیا : اسمشو از کجا میدونی
یونا : داداشمه
یونا : تازه اینو نمی دونی استاد مامانمه مدیر بابامه
لیا : چی
یونا : همین که شنیدی
یون : به بابا بگو رفت خونه
یونا : از زیر درس فرار نکن بدبخت
یون : اولن دلم می خواد دومن فاصله بگیر از من ( با داد )
یونا : ب ب باش ش ش شه من که کاریت نداشتم ( بابقض )
آیو : یونا حالت خوبه
یونا : نه اولین بار بود یون سرم داد می زد باید برم دلیل نیومدنشم به بابام بگم
بعد از رفتن به دفتر مدیر
یونا : بابا ( با گریه )
ته : چی شده پرنسس بابا
یونا : یون سرم داد زد و گفت میره خونه
ته : پسره ی احمق
ته : دخترم آروم باش و برو سر کلاس
یونا : باشه
ویوی یون
تقریباً ۲ ساعت میگذره و الان جلسه تموم میشه تو خونه نشسته بودم که بابام و مامانم با صورتی اخم آلود با یونا اومدن تو که بابام یه سیلی محکم زد تو گوشم
ته : مگه نگفتم با خواهرت درست رفتار کن
ا/ت : چرا سرش داد زدی
ته : یون جواب بده
ته : شما خونه ی ما چیکار میکنین
کوک : همین طوری اومدیم دیگه
ته : یون جواب بده
جوآ : چطور با دهن پر خون جواب بده
ته : چی
یونا : داداشی حالت خوبه ؟
ا/ت : یون خوبی ؟
جوآ : دهن بچت رو پر خون کردی انتظار داری جواب بده
کوک : یون یون یون بیدارشو
یون : م من خوبم فقط یکم میرم بیرون
کوک : نه تو با من و جوآ میای خونه
یون :ن ن نه نمیام جنی ناراحت میشه
ادمین : کوک برادر ناتنی ا/ت هست و جنی دختر دایی یون هست
ته و ا/ت : نه نمیاد بچه ی ما هست ماهم ادبش میکنیم
جوآ : شما دوتا خفه
کوک : تازه خوشحالم میشه هیونگش بیاد
یون : نه ممنون من مزاحم نمیشم
کوک : چرت نگو
جوآ : ما رفتیم
یون : دایی کوک م من میمونم
کوک : جوآ یون چیزی گفت
جوآ : ...
۷.۱k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.