پارت ۵
کوک:بیا جلو .....اسمت چیه ؟
خدمتکار :دو این هه
کوک:چی ریختی تو این ؟
هه ایی: همونچیزی که لازم داری
ویو راوی
کوک بعد شنیدن این جمله موهای هه ایی رو کشید و پرتش کرد رو تخت
کووک:پس تا صب اینجا میمونی
هه ایی: همینو میخوام
کوک: باشه
ویو هه ایی
ارباب از روم بلند داشت کمربندشو باز میکرد منم ذوق داشتم
ویو ات
رفتم از جونگکوک تشکر کنم که دیدم یه دختری رو تخته و جونگکوک روش خیمه زده
دویدم تو اتاقی که بهم داد ولی اهمیت ندادم
ویو هه ایی یهو کمربندشو درآورد و......
پایین
یکم دیگه...
شروع کرد به کتک زدنم و منم جیغ میکشیدم
ویوا.ت
صدای جیغ دختر میومد منم ترسیدم اما گفتم ولش
به خودش مربوطه
ویو کوک
از کارش خیلی اعصبانی بودم و شروع کردم به زدنش
نگران شدم ا.ت ببینع
پس تمومش کردم که صدای گلوله اومد تفنگم رو برداشتم رفتم بیرون که به به یه آشنای قدیمی .......
خماری
شرط: ۵ لایک
۵ کامنت
خدمتکار :دو این هه
کوک:چی ریختی تو این ؟
هه ایی: همونچیزی که لازم داری
ویو راوی
کوک بعد شنیدن این جمله موهای هه ایی رو کشید و پرتش کرد رو تخت
کووک:پس تا صب اینجا میمونی
هه ایی: همینو میخوام
کوک: باشه
ویو هه ایی
ارباب از روم بلند داشت کمربندشو باز میکرد منم ذوق داشتم
ویو ات
رفتم از جونگکوک تشکر کنم که دیدم یه دختری رو تخته و جونگکوک روش خیمه زده
دویدم تو اتاقی که بهم داد ولی اهمیت ندادم
ویو هه ایی یهو کمربندشو درآورد و......
پایین
یکم دیگه...
شروع کرد به کتک زدنم و منم جیغ میکشیدم
ویوا.ت
صدای جیغ دختر میومد منم ترسیدم اما گفتم ولش
به خودش مربوطه
ویو کوک
از کارش خیلی اعصبانی بودم و شروع کردم به زدنش
نگران شدم ا.ت ببینع
پس تمومش کردم که صدای گلوله اومد تفنگم رو برداشتم رفتم بیرون که به به یه آشنای قدیمی .......
خماری
شرط: ۵ لایک
۵ کامنت
۸.۰k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.