(اون برادر من نیست)
P34
که یهو دیدم گوشیم زنگ خورد ......یکم خودمو کشیدم اون ور تر تا گوشی رو بردارم .....روی صفحه رو نگاه کردم .....مامان بود......اهی از سر بی حوصلگی و حرص کشیدم و جواب دادم
مامان: الو....؟..ات ....خوبی؟؟!..کجایی الان
ات: سلام....خوبم ...دیگ مشکلی نیست ....جونگ کوکم....الان دیگ رفت سر کار ...حالش خوبه
مامان: خوب خداروشکر......میگم الان ...میایی خونه دیگه؟؟!!
ات: آره.....الان راه میفتم میام
مامان: خوب ....الان دیگ برای صبحونه دیر شده ....تا تو بیایی من ناهارو آماده میکنم .....بعدشم میرم سر کار ....اومدی خونه خودت غذا رو بکش و بخور
ات: باشه .....میگم مامان......
مامان: بله!
ات: متاسفم
***بغضم داشت میترکید....و کم کم اشکام سرازیر شدن****
مامان: ات .....حالت خوبه؟؟؟؟.....برای چی متاسفی
ات: میخوام دوباره دانشگاه رفتن و شروع کنم .....دیگ کار نمی کنم
****میتونستم از پشت تلفن احساس کنم مامان داره لبخند میزنه....به وضوع احساسش میکردم ***
مامان: ببین ات.....تو هر تصمیمی بگیری من بهت احترام میزارم ....همیشه همینطور بوده ...نه؟؟!!......من هیچوقت با سر کار رفتن تو مشکلی نداشتم .....هرجور می خوای ادامه
***دیگ نمیتونستم بغضم و نگه دارم .....و گوشی رو قعط کردم و فقط گریه میکردم ***)*
^^^۱ساعت بعد^^^
***لباسامو پوشیدمو راه افتادم سمت خونه .....و بعد از ۳۰ مین رسیدم ***
**وقتی رفتم تو خونه ....غذا آماده بود .....با بی حوصلگی رفتم تو اتاقم تا لباسامو عوض کنم ****
***لباسامو عوض کردم و میخواستم برم بیرون تا غذا بخورم.....که دوباره صدای گوشیم و شنیدم .....رفتم و از روی تخت برش داشتم......روی صفحه رو نگاه کردم ....(اسم زنه رو یادم نمیاد .....همون مسئول عکاسیشون بود)
****سریع جواب دادم .....میخواستم بهش بگم که دیگ سر کار نمیام و ت. اسرع وقت میام و فرم استعفا رو پر میکنم****
ات: الو.....؟!
خ/جانگ: الو ...ات .....چرا نمیایی...بیا و ببین چی شده ....عکاسی هایی که برای آلبوم جونگ کوک انجام دادید ترکوندن.....باید بیایی
ات: واقعا خوشحالم که ....از عکاسی ها خوشتون اومده ....ولی من دیگ نمیتونم بیام سر کار .....فردا هم میام برای پر کردن فرم استعفا نامه
خ/جانگ: ولی .....ولی...چرا انقد یهویی ....مشکلی پیش اومده ....اگه مشکلت حوقوقشه نگران نباش افزایش میدیم ...می خواستم وقتی اومدی تو یه جلسه با مدیر کمپانی جلسه بزاریم و تو رو مسئول یکی از بخش ها بکنیم ....آخه....
ات: من مشکلم اینا نیست .....من میخوام دیگ فقط روی دانشگام تمرکز کنم ....
خ/جانگ: باشه ....باشه....درک میکنم ....ولی فقط امروز ....فقط. امروز و بیا کمپانی باشه؟!
***فکر بدی هم نبود ......که یادم به جونگ کوک افتاد .......
که با خودم گفتم که یه فرصت خوبی هم میشه تا باهاش حرف بزنم
ات: باشه خانم جانگ ....من تا ۴۰ مین دیگ اونجام
خ/جانگ: باشه ....من منتظرم
که یهو دیدم گوشیم زنگ خورد ......یکم خودمو کشیدم اون ور تر تا گوشی رو بردارم .....روی صفحه رو نگاه کردم .....مامان بود......اهی از سر بی حوصلگی و حرص کشیدم و جواب دادم
مامان: الو....؟..ات ....خوبی؟؟!..کجایی الان
ات: سلام....خوبم ...دیگ مشکلی نیست ....جونگ کوکم....الان دیگ رفت سر کار ...حالش خوبه
مامان: خوب خداروشکر......میگم الان ...میایی خونه دیگه؟؟!!
ات: آره.....الان راه میفتم میام
مامان: خوب ....الان دیگ برای صبحونه دیر شده ....تا تو بیایی من ناهارو آماده میکنم .....بعدشم میرم سر کار ....اومدی خونه خودت غذا رو بکش و بخور
ات: باشه .....میگم مامان......
مامان: بله!
ات: متاسفم
***بغضم داشت میترکید....و کم کم اشکام سرازیر شدن****
مامان: ات .....حالت خوبه؟؟؟؟.....برای چی متاسفی
ات: میخوام دوباره دانشگاه رفتن و شروع کنم .....دیگ کار نمی کنم
****میتونستم از پشت تلفن احساس کنم مامان داره لبخند میزنه....به وضوع احساسش میکردم ***
مامان: ببین ات.....تو هر تصمیمی بگیری من بهت احترام میزارم ....همیشه همینطور بوده ...نه؟؟!!......من هیچوقت با سر کار رفتن تو مشکلی نداشتم .....هرجور می خوای ادامه
***دیگ نمیتونستم بغضم و نگه دارم .....و گوشی رو قعط کردم و فقط گریه میکردم ***)*
^^^۱ساعت بعد^^^
***لباسامو پوشیدمو راه افتادم سمت خونه .....و بعد از ۳۰ مین رسیدم ***
**وقتی رفتم تو خونه ....غذا آماده بود .....با بی حوصلگی رفتم تو اتاقم تا لباسامو عوض کنم ****
***لباسامو عوض کردم و میخواستم برم بیرون تا غذا بخورم.....که دوباره صدای گوشیم و شنیدم .....رفتم و از روی تخت برش داشتم......روی صفحه رو نگاه کردم ....(اسم زنه رو یادم نمیاد .....همون مسئول عکاسیشون بود)
****سریع جواب دادم .....میخواستم بهش بگم که دیگ سر کار نمیام و ت. اسرع وقت میام و فرم استعفا رو پر میکنم****
ات: الو.....؟!
خ/جانگ: الو ...ات .....چرا نمیایی...بیا و ببین چی شده ....عکاسی هایی که برای آلبوم جونگ کوک انجام دادید ترکوندن.....باید بیایی
ات: واقعا خوشحالم که ....از عکاسی ها خوشتون اومده ....ولی من دیگ نمیتونم بیام سر کار .....فردا هم میام برای پر کردن فرم استعفا نامه
خ/جانگ: ولی .....ولی...چرا انقد یهویی ....مشکلی پیش اومده ....اگه مشکلت حوقوقشه نگران نباش افزایش میدیم ...می خواستم وقتی اومدی تو یه جلسه با مدیر کمپانی جلسه بزاریم و تو رو مسئول یکی از بخش ها بکنیم ....آخه....
ات: من مشکلم اینا نیست .....من میخوام دیگ فقط روی دانشگام تمرکز کنم ....
خ/جانگ: باشه ....باشه....درک میکنم ....ولی فقط امروز ....فقط. امروز و بیا کمپانی باشه؟!
***فکر بدی هم نبود ......که یادم به جونگ کوک افتاد .......
که با خودم گفتم که یه فرصت خوبی هم میشه تا باهاش حرف بزنم
ات: باشه خانم جانگ ....من تا ۴۰ مین دیگ اونجام
خ/جانگ: باشه ....من منتظرم
۱۰.۹k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.