هانی بال پارت آخر
ا.ت ویو
- جونگکوک داشت میومد واقعاً ذوق داشتم چون فکر میکردم فکر میکردم شاید جونگکوک عاشقم باشه
که یهو ..
یه دختر با صدای آشنایی صداش کرد
نور غروب خورشید میخورد به چشمم زیاد واضح ندیدم
بلند شدم از سر جام و رفتم سمتشون
دیدم جونگکوک داره .. اکسشو میبوسه..سوزی رو میبوسه
قلبم تیر کشید بدجوری تیر کشید حس کردم قلبی که برای
خیسی و گرمی قطرات اشکم رو روی گونه هام حس میکردم و باد رد اون خیسی هارو خنک میکرد
سریع رفتم سمتشون و محکم یکی خوابوندم تو گوش دختره که افتاد زمین
سوزی : دختره عوضی.!! چیکار من و عشقم داری؟؟
ا.ت : عشقت برادر و ... هرچی که هست برای منه! دیر اومدی نخوا زود برو عوضی هرزه
بلند شد و به جونگکوک که عصبی نگاهم میکرد اشاره کرد
- چرا اونطوری نگاهم میکنی حق ندارم بزنمش؟
~ نه حق نداری دوست دخترمو بزنی
- چی..چی گفتی؟؟
جونگکوک ویو:
خون جلو چشمامو گرفته بود ا.ت چطور میتونست این کارو بکنه ؟؟ دختری که اولین دوست دخترم بود رو ازم بگیره
لعنت بهش من عاشق همچین دختر هرزه ای..هرزه؟ لعنت بهت کوکاز کی تاحالا به عشقت میگی هرزه
چشامو باز و بسته کردم و محکم ا.ت رو هول دادم جوری که چند قدم رفت عقب و خورد زمین
چیزی جز سیاهی مغزم درگیر نکرده بود مطمئن بودم بعد این ماجرا یادم میاد چجوری افسارم پاره شد و هار شدم..چ
رفتم بالای ا.ت گل پرت کردم رو صورتش
- باورم نمیشه به یک هرزه گوش دادی جونگکوک.. دیگه هیچ حسی بهت ندارم جئون!
با این حرف ا.ت فهمیدم چه کار اشتباهی کردم ولی مهم نبود مهم این بود اون منو از رلم چخ دوسش داشتم جدا کردعچه
~ منم همینطور.
-یک روز پشیمون میشی ازت متنفرم!
ا.ت بیو:
دستم رو لباسم کشیدم که دختره اومد سمتم
و خواست منو بزنه که دستش رو هوا موند
تهیونگ.. جلوشو گرفته بود
+ هی هرزه کوچولو دست رو زن من بلند میکنی؟
~ حرف دهنتو بفهم عوضی
+ اوه عاشق بودن تو اینطوریه جئون؟ که دل بشکونی؟
~ به تو مربوط نیست اون عاشق منه و من می دونم چیکار کنم!
تهیونگ ویو :
ا.ت داشت با چشمای خیسش به حرف جونگکوک توجه میکرد
اروم با قدم های ارومم رفتم سمتش و دستمو دور کمرش حلقه کردم و دو انگشتمو روی گودیش کشیدم و چسبوندمش به خودم
لبامو گذاشتم روی لباش و مکی بهش زدم چشامو به تعجب باز کردم ا.ت داشت همراهیم میکرد
ا.ت ویو :
با کار تهیونگ شوکه شدم ولی آرامش داد .. تو اوج احساساتم نزدیکم شده امیدوارم وابسته ادم عوضی و خوبی مثل اون و حتی کوک نشم
با بوسش روی لبام حس کردم داخل یه کافه دنج وسط شهرم ، در این حد اروم و خوب
چشامو ناخداگاه بستم و شروع کردم به همراهی کردنش و زبونمو بین خط لباش کشیدم
بعد چند دقیقه*
جونگکوک مارو از هم جدا کرد
~ الحق جنده ای ا.ت من دیوونه رو باش عاشقت بودم!!
با مشتی که تهیونگ به جونگکوک زد پخش زمینش کرد
+ حق نداری به زن من بد بگی وگرنه سپیده دم فردا برات تو تاریکی فرو میره کوچولو
راوی:
جونگکوک با دل شکسته و دست در دست دوست دخترش از عمارت رفتن به عمارت جونگکوک
ا.ت با افسردگی که گرفته بود میخواست به تهیونگ تکیه کنه ولی نفرتش نمیزاشت پس پسش زد تا دوباره نشکنه
تهیونگ ا.ت رو گرفت و برد تو عمارت و بهش گفت که قرار بود برای همیشه اونجا زندگی کنه قرداد مهم نیست اسیر تهیونگه
یعنی تهیونگ روانی چه کاری قراره با دخترک دل شکسته ما انجام بده
The End..
──────────────
به پایان فصل یک هانیبال خوشومدید
امیدوارم از فصل اول خوشتون اومده باشه
قراره فصل دوم و سوم هیجانی باشه
──────────────
شرط ۳۵ لایک
۴۰ کامنت ( نزارید قهر میکنم پایانشو تلخ میکنما )
- جونگکوک داشت میومد واقعاً ذوق داشتم چون فکر میکردم فکر میکردم شاید جونگکوک عاشقم باشه
که یهو ..
یه دختر با صدای آشنایی صداش کرد
نور غروب خورشید میخورد به چشمم زیاد واضح ندیدم
بلند شدم از سر جام و رفتم سمتشون
دیدم جونگکوک داره .. اکسشو میبوسه..سوزی رو میبوسه
قلبم تیر کشید بدجوری تیر کشید حس کردم قلبی که برای
خیسی و گرمی قطرات اشکم رو روی گونه هام حس میکردم و باد رد اون خیسی هارو خنک میکرد
سریع رفتم سمتشون و محکم یکی خوابوندم تو گوش دختره که افتاد زمین
سوزی : دختره عوضی.!! چیکار من و عشقم داری؟؟
ا.ت : عشقت برادر و ... هرچی که هست برای منه! دیر اومدی نخوا زود برو عوضی هرزه
بلند شد و به جونگکوک که عصبی نگاهم میکرد اشاره کرد
- چرا اونطوری نگاهم میکنی حق ندارم بزنمش؟
~ نه حق نداری دوست دخترمو بزنی
- چی..چی گفتی؟؟
جونگکوک ویو:
خون جلو چشمامو گرفته بود ا.ت چطور میتونست این کارو بکنه ؟؟ دختری که اولین دوست دخترم بود رو ازم بگیره
لعنت بهش من عاشق همچین دختر هرزه ای..هرزه؟ لعنت بهت کوکاز کی تاحالا به عشقت میگی هرزه
چشامو باز و بسته کردم و محکم ا.ت رو هول دادم جوری که چند قدم رفت عقب و خورد زمین
چیزی جز سیاهی مغزم درگیر نکرده بود مطمئن بودم بعد این ماجرا یادم میاد چجوری افسارم پاره شد و هار شدم..چ
رفتم بالای ا.ت گل پرت کردم رو صورتش
- باورم نمیشه به یک هرزه گوش دادی جونگکوک.. دیگه هیچ حسی بهت ندارم جئون!
با این حرف ا.ت فهمیدم چه کار اشتباهی کردم ولی مهم نبود مهم این بود اون منو از رلم چخ دوسش داشتم جدا کردعچه
~ منم همینطور.
-یک روز پشیمون میشی ازت متنفرم!
ا.ت بیو:
دستم رو لباسم کشیدم که دختره اومد سمتم
و خواست منو بزنه که دستش رو هوا موند
تهیونگ.. جلوشو گرفته بود
+ هی هرزه کوچولو دست رو زن من بلند میکنی؟
~ حرف دهنتو بفهم عوضی
+ اوه عاشق بودن تو اینطوریه جئون؟ که دل بشکونی؟
~ به تو مربوط نیست اون عاشق منه و من می دونم چیکار کنم!
تهیونگ ویو :
ا.ت داشت با چشمای خیسش به حرف جونگکوک توجه میکرد
اروم با قدم های ارومم رفتم سمتش و دستمو دور کمرش حلقه کردم و دو انگشتمو روی گودیش کشیدم و چسبوندمش به خودم
لبامو گذاشتم روی لباش و مکی بهش زدم چشامو به تعجب باز کردم ا.ت داشت همراهیم میکرد
ا.ت ویو :
با کار تهیونگ شوکه شدم ولی آرامش داد .. تو اوج احساساتم نزدیکم شده امیدوارم وابسته ادم عوضی و خوبی مثل اون و حتی کوک نشم
با بوسش روی لبام حس کردم داخل یه کافه دنج وسط شهرم ، در این حد اروم و خوب
چشامو ناخداگاه بستم و شروع کردم به همراهی کردنش و زبونمو بین خط لباش کشیدم
بعد چند دقیقه*
جونگکوک مارو از هم جدا کرد
~ الحق جنده ای ا.ت من دیوونه رو باش عاشقت بودم!!
با مشتی که تهیونگ به جونگکوک زد پخش زمینش کرد
+ حق نداری به زن من بد بگی وگرنه سپیده دم فردا برات تو تاریکی فرو میره کوچولو
راوی:
جونگکوک با دل شکسته و دست در دست دوست دخترش از عمارت رفتن به عمارت جونگکوک
ا.ت با افسردگی که گرفته بود میخواست به تهیونگ تکیه کنه ولی نفرتش نمیزاشت پس پسش زد تا دوباره نشکنه
تهیونگ ا.ت رو گرفت و برد تو عمارت و بهش گفت که قرار بود برای همیشه اونجا زندگی کنه قرداد مهم نیست اسیر تهیونگه
یعنی تهیونگ روانی چه کاری قراره با دخترک دل شکسته ما انجام بده
The End..
──────────────
به پایان فصل یک هانیبال خوشومدید
امیدوارم از فصل اول خوشتون اومده باشه
قراره فصل دوم و سوم هیجانی باشه
──────────────
شرط ۳۵ لایک
۴۰ کامنت ( نزارید قهر میکنم پایانشو تلخ میکنما )
۱۶.۶k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.