عشق بازی پارت ۱۵
هوسوک (اینجا هوسوک، جیهوپ نیست پس اشتباه نگیرید)
رزی رو به اتاق ژرفین بورد. چشمش رو باز کرد.
#رزی
چشمام بسته بود. نمیدونستم کجا بودم تا اینکه چشمم رو یکی باز کرد.
اولش نور اذیتم کرد بعد چشمم عادت کرد.
ژرفین اومد.
گفت.. من ژرفین ام شریک بابای بی معرفتت. شناختی؟
رزی: نـــــــه
ژرفین: میدونم اون موقع تو کوچیک بودی فقط مانانت منو دیده
رزی: الان میخوای با من چیکار کنی؟
ژرفین: مامانت رو میخوام
رزی: چی؟
ــ خودت شنیدی چی گفتم.
ــ چرا؟
ــ من قبل از پدرت مامانت رو میخواستم اما اون نمیخواست تو رستوران با بابات اشنا شدم با هم دوست بودیم این برادر تا اینکه فهمیدم اون هم مامانت رو میخواد هیچی نگفتم چون مامانت منو نمیخواست.
گفتم از طریقه بابات بهش نزدیک میشم با هم شریک شدیم. گفتم که وقتی شریک شیم بیشتر همدیگه رو میبینیم و منم مامانت رو میبینم؛ اما وقتی بابات فهمید دیگه با من کار نکرد منم تنهایی نمیتونستم کار کنم کسی هم نمیامد شریکم بشه که کار خراب شد و من ۲سال رفتم زندان.
همه ی این بدبختی ها تقصیر بابات بود برای همون منم بدهی های اون رو ازش گرفتم و دستش خالی شد و مرد.
رزی: ا اما امکان نداره بابای من تو تصادف فوت کرد منم تو اون ماشین بودم.
ژرفین: میدونم اما اون کامیونی که به ماشینتون زد...
رزی رو به اتاق ژرفین بورد. چشمش رو باز کرد.
#رزی
چشمام بسته بود. نمیدونستم کجا بودم تا اینکه چشمم رو یکی باز کرد.
اولش نور اذیتم کرد بعد چشمم عادت کرد.
ژرفین اومد.
گفت.. من ژرفین ام شریک بابای بی معرفتت. شناختی؟
رزی: نـــــــه
ژرفین: میدونم اون موقع تو کوچیک بودی فقط مانانت منو دیده
رزی: الان میخوای با من چیکار کنی؟
ژرفین: مامانت رو میخوام
رزی: چی؟
ــ خودت شنیدی چی گفتم.
ــ چرا؟
ــ من قبل از پدرت مامانت رو میخواستم اما اون نمیخواست تو رستوران با بابات اشنا شدم با هم دوست بودیم این برادر تا اینکه فهمیدم اون هم مامانت رو میخواد هیچی نگفتم چون مامانت منو نمیخواست.
گفتم از طریقه بابات بهش نزدیک میشم با هم شریک شدیم. گفتم که وقتی شریک شیم بیشتر همدیگه رو میبینیم و منم مامانت رو میبینم؛ اما وقتی بابات فهمید دیگه با من کار نکرد منم تنهایی نمیتونستم کار کنم کسی هم نمیامد شریکم بشه که کار خراب شد و من ۲سال رفتم زندان.
همه ی این بدبختی ها تقصیر بابات بود برای همون منم بدهی های اون رو ازش گرفتم و دستش خالی شد و مرد.
رزی: ا اما امکان نداره بابای من تو تصادف فوت کرد منم تو اون ماشین بودم.
ژرفین: میدونم اما اون کامیونی که به ماشینتون زد...
۱۲.۶k
۳۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.