my little girl 2
پارت 1 فصل دوم
ویو شوگا
صبح از خواب بیدار شدم... به عکس خودم و ات که کنار تختم بود نگاه کردم..
7سال از اوم اتفاق نحس گذشته بود.. بعد از کشته شدن جیهوپ من سرپرستی ات رو قبول کردم و و اونو پیش خودم نگه داشتم همچی از اون شب شروع شد
(پرش به، 7سال پیش)
همه توی حال نشسته بودیم خونه توی سکوت فورو رفته بود.. که ات این سکوت رو شکست و گفت
ات: عمو من میخوام انتقام بابام رو از اون عوضی بگیرم... من من میخوام مثل بابام و مثل شما یه مـــا فـــیا ب. شم. ـ
جیمین: نه نمیشه
شوگا: چرا اونوقت... اهه پسرا ما باید اینو قبول کنیم که ما همیشه پیش ات نیستیم. و اون باید بلد باشه که از خودش دفاع کنه
نامجون: ولی خطرناکه اگه اونم مثل جیهوپ...
جین: شوگا ما باید از ات مثل چشمامون محافظت کنیم پدرش اونو به ما سپرده
جونگکوک: راستشو بخوای هیونگ ما همون میخواییم برگردیم کره دیگه نمیخواییم امریکا بمونیم. شرایط یه مافیای زن اونم تو کره خیلی بده پس بهتره از این کار صرفه نظر کنی ـ
شوگا: پس که اینطور.. ولی کی گفته که قراره منو ات با شما بیایم؟
جین: شوگا یعنی چی ما همون باهم اومدیم جیهوپ رو از دست دادیم نمیتونیم تو و ات هم اینجا بزاریم بریم(بلند.جدی) شوگا: همین که گفتم هیونگ ما نمیاییم
(پرش به حال)
ویو شوگا
چه شبه بدی بود
اون شب تا صبح با پسرا دعوا کردیم. دو روز بعدش پسرا از امریکا رفتن. و منو ات موندیم..
الان 7سال از اون موقع گذشته شنیدم که تهیونگ جین و جیمین نامجون ازدواج کردن مثل اینکه همسراشون صاحب شرکتای خیلی معروفی هستن..
فقط مونده جونگکوک که الان 3ساله کسی ازش خبر نداره..
از جام بلند شد به سمت حموم رفتم یه دوش 5مینی گرفتم و لباسامو پوشیدم از اتاقم اومدم بیرون رفتم به ات سر بزنم که ببینم چیکار داره میکنه تقه ای به در زدم و درو باز کردم که......
❤️🩹⛓️❤️🩹⛓️❤️🩹⛓️❤️🩹
شرط
لایک 20
کامنت10
❤️🩹⛓️❤️🩹⛓️❤️🩹⛓️❤️🩹
ویو شوگا
صبح از خواب بیدار شدم... به عکس خودم و ات که کنار تختم بود نگاه کردم..
7سال از اوم اتفاق نحس گذشته بود.. بعد از کشته شدن جیهوپ من سرپرستی ات رو قبول کردم و و اونو پیش خودم نگه داشتم همچی از اون شب شروع شد
(پرش به، 7سال پیش)
همه توی حال نشسته بودیم خونه توی سکوت فورو رفته بود.. که ات این سکوت رو شکست و گفت
ات: عمو من میخوام انتقام بابام رو از اون عوضی بگیرم... من من میخوام مثل بابام و مثل شما یه مـــا فـــیا ب. شم. ـ
جیمین: نه نمیشه
شوگا: چرا اونوقت... اهه پسرا ما باید اینو قبول کنیم که ما همیشه پیش ات نیستیم. و اون باید بلد باشه که از خودش دفاع کنه
نامجون: ولی خطرناکه اگه اونم مثل جیهوپ...
جین: شوگا ما باید از ات مثل چشمامون محافظت کنیم پدرش اونو به ما سپرده
جونگکوک: راستشو بخوای هیونگ ما همون میخواییم برگردیم کره دیگه نمیخواییم امریکا بمونیم. شرایط یه مافیای زن اونم تو کره خیلی بده پس بهتره از این کار صرفه نظر کنی ـ
شوگا: پس که اینطور.. ولی کی گفته که قراره منو ات با شما بیایم؟
جین: شوگا یعنی چی ما همون باهم اومدیم جیهوپ رو از دست دادیم نمیتونیم تو و ات هم اینجا بزاریم بریم(بلند.جدی) شوگا: همین که گفتم هیونگ ما نمیاییم
(پرش به حال)
ویو شوگا
چه شبه بدی بود
اون شب تا صبح با پسرا دعوا کردیم. دو روز بعدش پسرا از امریکا رفتن. و منو ات موندیم..
الان 7سال از اون موقع گذشته شنیدم که تهیونگ جین و جیمین نامجون ازدواج کردن مثل اینکه همسراشون صاحب شرکتای خیلی معروفی هستن..
فقط مونده جونگکوک که الان 3ساله کسی ازش خبر نداره..
از جام بلند شد به سمت حموم رفتم یه دوش 5مینی گرفتم و لباسامو پوشیدم از اتاقم اومدم بیرون رفتم به ات سر بزنم که ببینم چیکار داره میکنه تقه ای به در زدم و درو باز کردم که......
❤️🩹⛓️❤️🩹⛓️❤️🩹⛓️❤️🩹
شرط
لایک 20
کامنت10
❤️🩹⛓️❤️🩹⛓️❤️🩹⛓️❤️🩹
۴.۲k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.