پارت(۱۲)

و کشیدش توی پیاده رو
کوک:چرا اینجوری میکنی؟
ا/ت:دستتو بکش
کوک:مگه دست منه که دوستت دارم؟
ا/ت:ولم کن
و ا/ت دوباره بیهوش میشه و کوک ا/ت رو میذتره توی ماشین و میبره بیمارستان
ا/ت رو روی تخت میذارن و کوکی دستشو میگیره و خیلی نگرانه
دکتر: این خانم از نگرانی شدید غش کردن مثل.. مثل اینکه نخوان یه اتفاقی دوباره براشون تکرار بشه
ویو کوک
اتفاق؟چه اتفاقیبراش افتاده؟ اینو ته حتما میدونه
کوک به ته زنگ میزنه
کوک: گذشته چه اتفاق بدی برای ا/ت افتاده؟
ته:مگه چی شده؟
کوک:خب بگو دیگه ما الان بیمارستانیم
ته:خب صبر کن من الان میام
کوک:نمیخواد تو فقط بگو
ته:قول میدی نگی بهت گفتم؟
کوک:اره بجنب
و قضیه دوست پسرش رو براش تعریف میکنه
کوک:خداحافظ
ته:بای
ویو کوک
یعنی فکر کرده اگه بامن باشه من اذیتش میکنم؟
ا/ت بعد چند ساعت بهوش اومد و کوک رو دید که دست تو دستش خوابیده و خواست دستش رو بکشه که دلش نیومد
ا/ت،: میدونی کوکی،شاید منم دوستت دارم اما دیگه به همه مردا بی اعتمادم و میترسم
کوک سرش و بلند کرد و ا/ت یه جیغ کشید
ا/ت:تو مگه خواب نبودی؟
کوک:لازم نیست به من بی اعتماد باشی چون من ادم خوبیم خودتم میدونی
ا/ت:اما تو نمیدوتی تو گذشته چی کشیدم
کوک:من همه چیو فهمیدم