تابع قوانین جمهوری اسلامی
تابع قوانین جمهوری اسلامی
پارت دوم
کیم: فکر میکنی بعد از اینکه منو کشتی خانواده ی هوانگ ولت میکنن
+من فکر همه جاشو کردم تو فقط بمیر
اینو گفتی و ماشرو کشیدی و کشتیش بعد دستتو با دستمال پاک کردی و رفتی توی ماشین نشستی
علامت بنگچان ©
© حالت چطوره ات؟ خیلی وقته ندیدمت
+ بنظرت عالیم ؟ معلومه بدم
© کجا میخوای بری؟
+ میرم پیش تراپیستم، بابام کجاس؟
© شرکتشونن
+ آها....
رفتم پیش تراپیستم و شروع به سوال پرسیدن ازم کرد
×خب امروز چطوری ات
+ خوب نیستم سردگمم همش کابوس اون صحنه ی دلخراش رو میبینم
× داروهاتو مصرف میکنی؟
+ اره میکنم ولی..
× با من حرف بزن مطمئن باش صحبتامون بین خودمون میمونه من تراپیستتم میخوام با کمک هم افسردگیتو از بین ببریم پس بهم اعتماد کن
+خیلی درموندم از اینکه لمس بشم ترس دارم با هربار لمس شدن یاد جسد بی جون مامانم که توی بغلم غرق خون افتاده بود میوفتم
× الان بیش از ۱۳ سال از اون اتفاق میگذره ولی تو هنوزم غرق اون اتفاقی ات داروهایی که برات مینویسم رو واقعاً میخوری ؟
+ هروقت میخورمشون فراموشی میگیرم نمیخوام اینطوری بشه اگه فراموشی بگیرم چطور از خودم در برابر دشمنام مراقبت کنم
× ات اینقدر نگران نباش
+ نمیتونم واقعاً نمیتونم....
بعد از جلسه تراپیستم رفتم خونه لباسامو عوض کردم و لباس مشکی رنگمو پوشیدم ( اسلاید دو) آرایش خیلی ملایمی کردم و رفتم دنبال یجی که باهم بریم
ویو هیونجین بلند شدم ساعت ۸ شب بود لباسامو پوشیدم ( اسلاید سه) و با لینو و فلیکس به سمت کلاب رفتیم .....
پارت دوم
کیم: فکر میکنی بعد از اینکه منو کشتی خانواده ی هوانگ ولت میکنن
+من فکر همه جاشو کردم تو فقط بمیر
اینو گفتی و ماشرو کشیدی و کشتیش بعد دستتو با دستمال پاک کردی و رفتی توی ماشین نشستی
علامت بنگچان ©
© حالت چطوره ات؟ خیلی وقته ندیدمت
+ بنظرت عالیم ؟ معلومه بدم
© کجا میخوای بری؟
+ میرم پیش تراپیستم، بابام کجاس؟
© شرکتشونن
+ آها....
رفتم پیش تراپیستم و شروع به سوال پرسیدن ازم کرد
×خب امروز چطوری ات
+ خوب نیستم سردگمم همش کابوس اون صحنه ی دلخراش رو میبینم
× داروهاتو مصرف میکنی؟
+ اره میکنم ولی..
× با من حرف بزن مطمئن باش صحبتامون بین خودمون میمونه من تراپیستتم میخوام با کمک هم افسردگیتو از بین ببریم پس بهم اعتماد کن
+خیلی درموندم از اینکه لمس بشم ترس دارم با هربار لمس شدن یاد جسد بی جون مامانم که توی بغلم غرق خون افتاده بود میوفتم
× الان بیش از ۱۳ سال از اون اتفاق میگذره ولی تو هنوزم غرق اون اتفاقی ات داروهایی که برات مینویسم رو واقعاً میخوری ؟
+ هروقت میخورمشون فراموشی میگیرم نمیخوام اینطوری بشه اگه فراموشی بگیرم چطور از خودم در برابر دشمنام مراقبت کنم
× ات اینقدر نگران نباش
+ نمیتونم واقعاً نمیتونم....
بعد از جلسه تراپیستم رفتم خونه لباسامو عوض کردم و لباس مشکی رنگمو پوشیدم ( اسلاید دو) آرایش خیلی ملایمی کردم و رفتم دنبال یجی که باهم بریم
ویو هیونجین بلند شدم ساعت ۸ شب بود لباسامو پوشیدم ( اسلاید سه) و با لینو و فلیکس به سمت کلاب رفتیم .....
۲.۰k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.