فیک کوک (عشق پنهان)
فیک کوک (عشق پنهان)
پارت³⁴
از زبان ا.ت:
صورتم خیس بود.
گوشام سوت میکشید.
دستام میلرزید.
با کمال ناباوری،برای بار پنجاه و هفتم ویدیو رو پلی کردم.بی توجه به صداهای بیرون اتاق که دارن صدام میزنن.
یعنی جونگکوک..نه
جیغ زدم: نهههههههههههههه
امکان نداشت..کسی که من عاشقش شدم قاتل پدرمه؟:)
بیلیارد ها نفر روی کره خاکی وجود دارن،چرا فقط کسی که من عاشقشم باید قاتل پدرم باشه؟:)
در اتاق شکسته شد و جونگکوک و خاله مین و جسیکا و تهیونگ و جانگ مین وارد اتاق شدن
جونگکوک اومد بغلم کنه که محکم هلش دادم اونور
با گریه گفتم: چرا..چرا آخه..
تهیونگ چشمش به محتوای درحال پخش لبتاپ افتاد و دستش محکم با سرش برخورد کرد..
خاله مین بغض کرده بود انگار یه چیزی میدونست..
از زبان جونگکوک:
دقیقا همون چیزی که استرسش همیشه باهام بود اتفاق افتاد..ا.ت فهمید قاتل پدرش منم..
من از کجا باید میدونستم یه روزی عاشق ا.ت میشم..؟:)
من تنها کاری که کردم انتقام پدرم بود..
از زبان ا.ت:
تهیونگ گفت: جونگکوک این چیه؟ این پدره ا.ت نیست؟؟!
جونگکوک یه مشت محکم توی آینه قدی اتاق زد که باعث شد سرم رو توی دستام بگیرم..
جونگکوک گفت: همتون میشه برین بیرون..با ا.ت خیلی حرف دارم
جانگ مین که تا الان تو شوک بود گفت: جونگکوک دستت داره خون میاد
جونگکوک گفت: مگه کَرید؟ گمشید بیرون!
همه رفتن بیرون و درو بستن
هیچی نمیگفتم دستم رو مشت کرده بودم و گاز میگرفتم و گریه میکردم
جونگکوک گفت: ببین ا.ت..
گفتم: هیسسسسس خفه شو ازت متنفرم!
از زبان جونگکوک:
این اون ا.ت همیشگی نبود..و البته حقم داره اگه بهم بی احترامی کنه..
بعد۱۷ سال داشت گریم میگرفت..نه من گریه نمیکنم..
از زبان ا.ت:
چند ساعت گذشت جونگکوکم رفته بود نمیدونم چرا تصمیم گرفتم برم زیر دوش وایسم
از زبان جسیکا:
رفتم بالا برای ا.ت یه چیزی ببرم بخوره هیچی نخورد طفلک
تقریبا یه متر با در اتاقش فاصله داشتم که صدای خورد شدن شیشه از اتاقش اومد
سینی رو رو زمین ول کردم بدو بدو رفتم تو اتاقش در زدم ولی باز نکرد
گفتم: ا.ت ا.تتت در حموم رو باز کن،حالت خوبههه؟؟
داشتم گریه میکردم
در رو باز نکرد تصمیم گرفتم همونطور با گریه رفتم جونگکوک رو صدا زدم
گفتم: جونگکوک،ا.ت،حموم،بعد،شیشه
گفت: جسیکا چته
گفتم: ا.ت تو حمومه و صدای خورد شدن شیشه اومد و در حموم رو باز نمیکنه!!
اصلا نفهمیدم کی رفت جونگکوک انقدر که سریع میدویید..
از زبان ا.ت:
شمع افتاد زمین داشتم جمعش میکردم که یهو صدای جونگکوک اومد
گفت: ا.ت حالت خوبه؟ا.ت ا.تت
جوابی ندادم،نمیخواستم هم بدم
در یه جوری شد انگار داره بهش ضربه میخوره....باز شد؟!!
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
شرط پارت بعد:۱۶۰ فالور
پارت³⁴
از زبان ا.ت:
صورتم خیس بود.
گوشام سوت میکشید.
دستام میلرزید.
با کمال ناباوری،برای بار پنجاه و هفتم ویدیو رو پلی کردم.بی توجه به صداهای بیرون اتاق که دارن صدام میزنن.
یعنی جونگکوک..نه
جیغ زدم: نهههههههههههههه
امکان نداشت..کسی که من عاشقش شدم قاتل پدرمه؟:)
بیلیارد ها نفر روی کره خاکی وجود دارن،چرا فقط کسی که من عاشقشم باید قاتل پدرم باشه؟:)
در اتاق شکسته شد و جونگکوک و خاله مین و جسیکا و تهیونگ و جانگ مین وارد اتاق شدن
جونگکوک اومد بغلم کنه که محکم هلش دادم اونور
با گریه گفتم: چرا..چرا آخه..
تهیونگ چشمش به محتوای درحال پخش لبتاپ افتاد و دستش محکم با سرش برخورد کرد..
خاله مین بغض کرده بود انگار یه چیزی میدونست..
از زبان جونگکوک:
دقیقا همون چیزی که استرسش همیشه باهام بود اتفاق افتاد..ا.ت فهمید قاتل پدرش منم..
من از کجا باید میدونستم یه روزی عاشق ا.ت میشم..؟:)
من تنها کاری که کردم انتقام پدرم بود..
از زبان ا.ت:
تهیونگ گفت: جونگکوک این چیه؟ این پدره ا.ت نیست؟؟!
جونگکوک یه مشت محکم توی آینه قدی اتاق زد که باعث شد سرم رو توی دستام بگیرم..
جونگکوک گفت: همتون میشه برین بیرون..با ا.ت خیلی حرف دارم
جانگ مین که تا الان تو شوک بود گفت: جونگکوک دستت داره خون میاد
جونگکوک گفت: مگه کَرید؟ گمشید بیرون!
همه رفتن بیرون و درو بستن
هیچی نمیگفتم دستم رو مشت کرده بودم و گاز میگرفتم و گریه میکردم
جونگکوک گفت: ببین ا.ت..
گفتم: هیسسسسس خفه شو ازت متنفرم!
از زبان جونگکوک:
این اون ا.ت همیشگی نبود..و البته حقم داره اگه بهم بی احترامی کنه..
بعد۱۷ سال داشت گریم میگرفت..نه من گریه نمیکنم..
از زبان ا.ت:
چند ساعت گذشت جونگکوکم رفته بود نمیدونم چرا تصمیم گرفتم برم زیر دوش وایسم
از زبان جسیکا:
رفتم بالا برای ا.ت یه چیزی ببرم بخوره هیچی نخورد طفلک
تقریبا یه متر با در اتاقش فاصله داشتم که صدای خورد شدن شیشه از اتاقش اومد
سینی رو رو زمین ول کردم بدو بدو رفتم تو اتاقش در زدم ولی باز نکرد
گفتم: ا.ت ا.تتت در حموم رو باز کن،حالت خوبههه؟؟
داشتم گریه میکردم
در رو باز نکرد تصمیم گرفتم همونطور با گریه رفتم جونگکوک رو صدا زدم
گفتم: جونگکوک،ا.ت،حموم،بعد،شیشه
گفت: جسیکا چته
گفتم: ا.ت تو حمومه و صدای خورد شدن شیشه اومد و در حموم رو باز نمیکنه!!
اصلا نفهمیدم کی رفت جونگکوک انقدر که سریع میدویید..
از زبان ا.ت:
شمع افتاد زمین داشتم جمعش میکردم که یهو صدای جونگکوک اومد
گفت: ا.ت حالت خوبه؟ا.ت ا.تت
جوابی ندادم،نمیخواستم هم بدم
در یه جوری شد انگار داره بهش ضربه میخوره....باز شد؟!!
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
شرط پارت بعد:۱۶۰ فالور
۶.۵k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.