¶ چند پارتی جیمین ¶
¶ چند پارتی جیمین ¶
part ⁵
* روز به روز ا.ت شده بود درد و سختی !!!
همه اذیتش میکردن چون دیگه تک و تنها بود ...
قلدرا که هرروز کتکش میزدن معلما هم همش تحقیرش میکردن سر چیزای الکی ...
+ لنگ میزدم راه میرفتم ...
مثل آبشار آمازون گریه میکردم ...
بلاخره رسیدم خونه ...
دیدم مامانم رو مبل نشسته و سرش تو گوشیه ...
نمیدونم چیشد که دلتنگ مامانم شدم ...
دلم خواست تو بغل مامانم یه دل سیر اشک بریزم ...
لباسامو عوض کردم و رفتم پیشش...
خواستم سرمو بزارم رو پاش که پسم زد ...
مامان ا.ت : باز چی میخوای ؟ برو اونور حوصلتو ندارم .
+ حتما باز با داداشم دعواش شده بود و داشت سرمن خالی میکرد ...
+ نه باور کن فقط ... دلم خواست بغلم کنی ...
از آخرین باری که تو بغلت گریه کردم ۵ ماهی میگذره ... ( لبخند و آروم )
مامان ا.ت : برو بابا حوصلتو ندارم کاشکی بمیری راحت شم.
+ اگه ازم متنفری چرا به دنیا آوردیم ؟؟ ( داد و گریه )
مامان ا.ت : ( تعجب )
+ چیه ؟ چرا نگام میکنی ؟ اصن بچه میخواستی چیکار ها ؟ من اصلا دلم بابا میخواد ... من بابا میخوام مگه دخترا بابایی نیستن ؟ من دلم بابا میخواد بغلم کنه لااقل مثل تو نباشه سنگ نباشه بدش میاد سرمو بزارم رو پاش هققق من دلم بابا میخواد بغلش کنم بگم بابایی من بدم میاد از همه...
من از اون یونسوک عوضی بدم میاد ( داداش ا.ت ) من از اون قلدرای مدرسم بدم میاد که کند زدن تو جوونیم من از جیمین بدم میاد من از همهی مردا بدمم میاددد ( گریه شدید )
part ⁵
* روز به روز ا.ت شده بود درد و سختی !!!
همه اذیتش میکردن چون دیگه تک و تنها بود ...
قلدرا که هرروز کتکش میزدن معلما هم همش تحقیرش میکردن سر چیزای الکی ...
+ لنگ میزدم راه میرفتم ...
مثل آبشار آمازون گریه میکردم ...
بلاخره رسیدم خونه ...
دیدم مامانم رو مبل نشسته و سرش تو گوشیه ...
نمیدونم چیشد که دلتنگ مامانم شدم ...
دلم خواست تو بغل مامانم یه دل سیر اشک بریزم ...
لباسامو عوض کردم و رفتم پیشش...
خواستم سرمو بزارم رو پاش که پسم زد ...
مامان ا.ت : باز چی میخوای ؟ برو اونور حوصلتو ندارم .
+ حتما باز با داداشم دعواش شده بود و داشت سرمن خالی میکرد ...
+ نه باور کن فقط ... دلم خواست بغلم کنی ...
از آخرین باری که تو بغلت گریه کردم ۵ ماهی میگذره ... ( لبخند و آروم )
مامان ا.ت : برو بابا حوصلتو ندارم کاشکی بمیری راحت شم.
+ اگه ازم متنفری چرا به دنیا آوردیم ؟؟ ( داد و گریه )
مامان ا.ت : ( تعجب )
+ چیه ؟ چرا نگام میکنی ؟ اصن بچه میخواستی چیکار ها ؟ من اصلا دلم بابا میخواد ... من بابا میخوام مگه دخترا بابایی نیستن ؟ من دلم بابا میخواد بغلم کنه لااقل مثل تو نباشه سنگ نباشه بدش میاد سرمو بزارم رو پاش هققق من دلم بابا میخواد بغلش کنم بگم بابایی من بدم میاد از همه...
من از اون یونسوک عوضی بدم میاد ( داداش ا.ت ) من از اون قلدرای مدرسم بدم میاد که کند زدن تو جوونیم من از جیمین بدم میاد من از همهی مردا بدمم میاددد ( گریه شدید )
۲۴۷
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.