دخترک مغرور 🧬♥️
دخترک مغرور 🧬♥️
پارت ۴
arslwn
نشسته بودیم که یهو اون دختره که تو شرکت دیده بودمش اومد چقد خوشگل بود
یه پسره هم بغلش بود دست همو گرفته بودن
دیانا و متین: سلام
بچه ها : سلام
دیانا : آقای کاشی
ارسلان : ارسلان بگید راحت ترم
دیانا: منم دیانام
ممد : همو میشناسید
دیانا : تو شرکت آشنا شدیم
ممد : عه ، خبریه
دیانا: اممممم.....راستش منو متین باهم رل زدیم
نیکا : و.و.واقعا
متین : آره
نیکا : با حرف دیانا انگار یه چاقو فرو کردن تو قلبم حالم خیلی بد بود
نیکا : بچه ها ببخشید من باید برم
دیانا : وا چرا تازه اومدیم
نیکا: نه ببخشید واقعا یه مشکلی برام پیش اومده
دیانا : باشه پس مراقب خودت باش
نیکا : خدافظ
بچه ها : خدافظ
ارسلان : فهمیدم اون دختره اسمش چی بود.....اها نیکا وفتی فهمید متین و دیانا رلن حالش بد شد
رفتم پیشش
ارسلان : ببخشید
نیکا : بفرمایید
ارسلان : جسارت نباشه ولی شما عاشق متینید
نیکا : به شما چه
ارسلان : آخه وقتی فهمیدی حالت بد شد
نیکا : گفتم به تو چه
ارسلان : باشه فقط خواستم کمکت کنم
ببخشید مزاحم شدم
nika
یجورایی میومد پسر خوبی باشه داشت میرف که صداش کردم
نیکا : ببخشید
ارسلان: بله
نیکا : من حالم بد بود که اونطوری صحبت کردم
ارسلان : اشکال نداره
نیکا : برا چی پرسیدی
ارسلان : آخه....ولش کن
نیکا : بگو
ارسلان: راستیتش منم عاشق دیانا شدم ولی خو.....ولش
نیکا : دوس داری باهام حرف بزنی
ارسلان : اممممم....
نیکا : داشت حرف میزد که گوشیش زنگ خورد جواب داد با هر چیزی که میشنوید رنگش میپرید
قطع کرد
نیکا : چیشده
ارسلان : .....
ادامه دارد....
به نظرتون چیشد؟
پارت ۴
arslwn
نشسته بودیم که یهو اون دختره که تو شرکت دیده بودمش اومد چقد خوشگل بود
یه پسره هم بغلش بود دست همو گرفته بودن
دیانا و متین: سلام
بچه ها : سلام
دیانا : آقای کاشی
ارسلان : ارسلان بگید راحت ترم
دیانا: منم دیانام
ممد : همو میشناسید
دیانا : تو شرکت آشنا شدیم
ممد : عه ، خبریه
دیانا: اممممم.....راستش منو متین باهم رل زدیم
نیکا : و.و.واقعا
متین : آره
نیکا : با حرف دیانا انگار یه چاقو فرو کردن تو قلبم حالم خیلی بد بود
نیکا : بچه ها ببخشید من باید برم
دیانا : وا چرا تازه اومدیم
نیکا: نه ببخشید واقعا یه مشکلی برام پیش اومده
دیانا : باشه پس مراقب خودت باش
نیکا : خدافظ
بچه ها : خدافظ
ارسلان : فهمیدم اون دختره اسمش چی بود.....اها نیکا وفتی فهمید متین و دیانا رلن حالش بد شد
رفتم پیشش
ارسلان : ببخشید
نیکا : بفرمایید
ارسلان : جسارت نباشه ولی شما عاشق متینید
نیکا : به شما چه
ارسلان : آخه وقتی فهمیدی حالت بد شد
نیکا : گفتم به تو چه
ارسلان : باشه فقط خواستم کمکت کنم
ببخشید مزاحم شدم
nika
یجورایی میومد پسر خوبی باشه داشت میرف که صداش کردم
نیکا : ببخشید
ارسلان: بله
نیکا : من حالم بد بود که اونطوری صحبت کردم
ارسلان : اشکال نداره
نیکا : برا چی پرسیدی
ارسلان : آخه....ولش کن
نیکا : بگو
ارسلان: راستیتش منم عاشق دیانا شدم ولی خو.....ولش
نیکا : دوس داری باهام حرف بزنی
ارسلان : اممممم....
نیکا : داشت حرف میزد که گوشیش زنگ خورد جواب داد با هر چیزی که میشنوید رنگش میپرید
قطع کرد
نیکا : چیشده
ارسلان : .....
ادامه دارد....
به نظرتون چیشد؟
۳.۶k
۱۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.