برادر ناتنی
patt 9
یونگی توی گوشم گفت:میدونم قبلا با جونگو بودی و ازش جدا شدی.
خیلی تعجب کرده بودم.
اون از کجا میدونست.
ات:.ااز...از کجا..
با گفتن این جمله حرفم نصفه موند.
یونگی:چون خودم بهش گفتم.
ات:چرا
یونگی:چون اون ادم درستی نیست ات.
اون یه دختر بازه و منم نمیخاستم زندگی خاهر عزیزم بر یه بز خراب شه.
با کلمه بز خندم گرفت.
خودشم داشت میخندید که جونگو گفت:چیزی هست بگید ما هم بخندیم.
خواستم جوابشو بدم که یونگی گفت:چیزیه ک به شما مربوط نی و منم بعدش دیگه چیزی نگفتم.
یونگی ازم جدا شد و منم برگشتم سمتش که خم شد در گوشم گفت:چطوره ازش انتقام بگیریم
ات:.چچی
که لباشو روی لبامگذاشت
و بوسه کوتاهی رو اغاز کرد.
بعد از ۲۰ ثانیه ازم جدا شد.
باورم نمیشد یونگیو این کارا!
یونگی توی گوشم گفت:میدونم قبلا با جونگو بودی و ازش جدا شدی.
خیلی تعجب کرده بودم.
اون از کجا میدونست.
ات:.ااز...از کجا..
با گفتن این جمله حرفم نصفه موند.
یونگی:چون خودم بهش گفتم.
ات:چرا
یونگی:چون اون ادم درستی نیست ات.
اون یه دختر بازه و منم نمیخاستم زندگی خاهر عزیزم بر یه بز خراب شه.
با کلمه بز خندم گرفت.
خودشم داشت میخندید که جونگو گفت:چیزی هست بگید ما هم بخندیم.
خواستم جوابشو بدم که یونگی گفت:چیزیه ک به شما مربوط نی و منم بعدش دیگه چیزی نگفتم.
یونگی ازم جدا شد و منم برگشتم سمتش که خم شد در گوشم گفت:چطوره ازش انتقام بگیریم
ات:.چچی
که لباشو روی لبامگذاشت
و بوسه کوتاهی رو اغاز کرد.
بعد از ۲۰ ثانیه ازم جدا شد.
باورم نمیشد یونگیو این کارا!
۱۲.۵k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.