دآستآن کوتآه؛)🔞
#دآستآن کوتآه؛)🔞
دخترم به شدت خوشگل بود و کلی هم خاستگار داشت
ولی اعتقادش این بود که باید درسشو بخونه
روز به روز زیباییش بیشتر میشد
و من ترسم از این که دخترم و گول بزنن بیشتر
بعد از گرفتن دیپلم یهو نظر دخترم عوض شد و گفت من میخوام ازدواج کنم
خاستکارای زیادی میومدن
ولی به هیچکدوم راضی نبود
یه روز یه پسر خوشگل مثه دخترم خاستگاری اومد
پسره به شدت خوشگل و خوشتیپ بود
فکر نمیکردم دخترم قبول کنه
ولی در کمال ناباوری قبول کرد دخترم شب و روز گریه میکرد و میگف من این پسر رو میخوام
ولی من دلم راضی نمیشد
یه روز رفتم پیش یه عابد و گفتم چی کار کنم
عابد که قضیرو فهمید گف به دخترت بگو شب ساعت۳ بیاد قبرستون•••
ساعت ۳وقتی به قبرستون تاریک نگا میکردیم
یهو پسررو دیدم
دخترم با خوشحالی گفت عه مامان ببینش
پسر وارد یه اتاق کوچیک که تو قبرستون بود شد
وقتی بیرون اومد یه صورت وحشتناک با پاهایی که سم بودند یه صدای وحشتناک از خودش درآورد و خودشو کشوند تو یکی از قبرها•••!!؛)
#ترسناک
#ترس
#وحشت
#وحشتناک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
دخترم به شدت خوشگل بود و کلی هم خاستگار داشت
ولی اعتقادش این بود که باید درسشو بخونه
روز به روز زیباییش بیشتر میشد
و من ترسم از این که دخترم و گول بزنن بیشتر
بعد از گرفتن دیپلم یهو نظر دخترم عوض شد و گفت من میخوام ازدواج کنم
خاستکارای زیادی میومدن
ولی به هیچکدوم راضی نبود
یه روز یه پسر خوشگل مثه دخترم خاستگاری اومد
پسره به شدت خوشگل و خوشتیپ بود
فکر نمیکردم دخترم قبول کنه
ولی در کمال ناباوری قبول کرد دخترم شب و روز گریه میکرد و میگف من این پسر رو میخوام
ولی من دلم راضی نمیشد
یه روز رفتم پیش یه عابد و گفتم چی کار کنم
عابد که قضیرو فهمید گف به دخترت بگو شب ساعت۳ بیاد قبرستون•••
ساعت ۳وقتی به قبرستون تاریک نگا میکردیم
یهو پسررو دیدم
دخترم با خوشحالی گفت عه مامان ببینش
پسر وارد یه اتاق کوچیک که تو قبرستون بود شد
وقتی بیرون اومد یه صورت وحشتناک با پاهایی که سم بودند یه صدای وحشتناک از خودش درآورد و خودشو کشوند تو یکی از قبرها•••!!؛)
#ترسناک
#ترس
#وحشت
#وحشتناک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۴.۶k
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.