𝕻𝖆𝖗𝖙 ³²
خون مورد علاقه ی من(𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙪𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙗𝙡𝙤𝙤𝙙)𝕻𝖆𝖗𝖙 ³²
هان: پدر من با ا/ت خانم جای که باید کار کنن رو نشون میدم + مرخص میشم. با اون پسر اومدیم بیرون . هان: اوفففف حرف های پیرمردشون پیخاست شروع شه . خندیدم و گفتم + خوب تونستین در برین از زیرش. (هان با این علامت € دیدم نمیشه بدون علامت دیگه گذاشتم 😂) € خب اسم من هان هست خوشبختم از دیدنت + همچنین و فکر کنم اسمم دو بلدین € آه درسته خب رسیدیم اینجا اتاقت هست + اشتباه نکنم اتاق شما هم اونجاست € درسته فردا ساعت هشت بیا اینجا و این برگه ها رو مطالعه کن بهت راهنمایی میکنه چیکار کنی + ممنونم. از اتاق اومدیم بیرون و اجوشی داشتن خداحافظی میکرد رفتیم سمتشون واز همدیگه خداحافظی کردیم.
چن روز از کار کردنم اینجا میگذره با هان خیلی راحت بودم عین دوست باهامرفتار میکرد و قضیه فراموشی و اینا رو هم بهش گفتم € ا/ت امروز میریم کارخونه ی تا مواد مورد نیاز بخریم + چه خوب خیلی دوست داشتم همچین جایی بیام € اوک بیرون منتظرم بیا. رفتم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم رسیدیم خیلی بزرگ بود رفتیم داخل و به سمت اتاق رئیس نوشته بود رفتیم € رئیستون کجاس ٪ آقا یه چن دقیقه دیگه میرسن شما برین داخل اتاق . منتظر موندیم تا اینکه یه نفر اومد تو ٪ قربان رئیس اومدن یه نفر دیگه اومد تو چشمام چهار تا شد موهامو ریختم جلوی صورتم و تعظیم کردم € به تهیونگ چه خبر _ چه عجب ما شما رو دیدیم و اونی که همراهت هست € منشی جدیدم ا/ت هست + سلام _ سلام . از زیر موهام دو تاشون با دهن باز نگام کردن € ا/ت این چه وضعیه + همینطوری( صدای خنده فیک مدیونید نفهمید😂 ) € خب تهیونگ چه خبر از پسرا _ سلامتیت میبینم مشتری هات روز به روز بیشتر میشه € بخاطر مواد با کیفیتشه . خدا خدا چرا باید این مرد رو ببینم € ا/ت لیست رو به تهیونگ نشون بده + آه حتما خب این تعداد مواد لازمی هست که ازتون میخوایم بخریم که جمع بندیش انقدر میشع _ خب الان به اون وو میگم براتون آماده کنن شب بیارن € خوبه . رفتم دوباره پیش هان حرف هاشون تموم شد و برگشتیم تو ماشین موهامو زدم کنار و نفس عمیقی کشیدم + آخیعششش € وای وای اونجا چه خنده دار بودی ( 😂 ). زدم به دستش + نخند دیگه € باشه باشه......
.
.
.
.
.
€ خب خب همگی امشب یک مهمان ویژه داریم خودتون رو آماده کنید . شب شد و دوتایی از دفتر اومدیم بیرون رفتیم توی یکی از اتاق ها € اوه ببخشید دیر اومدم _ عیبی نداره . خدا رو شکر ماسک زدم و عینک واگرنه میفهمید کی هستم هان رو صندلی نشست و منم وایساده بودم _ تجارت چطور میگذره € اون عالیه. شروع کردن غذا خوردن بعد غذا خوردن اومدن ظرف ها رو بردن و شراب گذاشتن رو میز چرا این شب تموم شدنی نیست رفتم سمت شراب و برای هان ریختم € تهیونگ تو نمیخای دوست دختر داشته باشی . داشتم براش میریختم که دستم رو گرفت باعث شه روی پاهاش بیوفتم _ نه بعدم چون یه نفر قراره بدجور تنبیه شه. با چشم های ترسیده بهش نگاه کردم و گفتم + تهیونگ ولم کن نه ببخشید قربان لطفا ولم کنید اشتباهی شده شما مستین . هان و تهیونگ زدن زیر خنده ماسکم و عینکم رو برداشت و گفت _ تظاهر تا چقدر € ا/ت باید همراهش بری + هان خیلی گاوی تو از کجا فهمیدی _ از همون اول که اومدی کارخونه + من که موهامو جلوم بود ججوری اونوقت _ اما مغزت و افکارت و حرکاتت لو داد + شت ولم کن اومد کنار گوشم و با صدای بم گفت _ نمیزارم در بری € تهیونگ ولش کن معذبه _ خو من چیکار کنم . دستشو شل کرد که از رو پاهاش بلند شدم و گوش هان رو گرفتم + هان خیلی خری € آخ آخ میخواستی اوندفعه خودت رو لو ندی به منچه _ هان تقصیری نداره + باشه ولی هان خیلی گاوی € اوکاوک تو هم خری _ بسه ا/ت امشب میای عمارت + نمیام _ تو فروخته شدی و اجازه ات هم دست خودت نیست پس بدون هیچ جنگ و دعوایی بیا بریم وسایلتو برداریم + نمیام. منو زد زیر بغل و رفتیم تو ماشین . راننده حرکت کرد معلوم نیست تهیونگ قراره چیکارم کنه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد و رفتم جلوی مغازه ی آجوشی ازش تشکر و کردم و دوباره حرکت کردیم . وقتی رسیدیم تهیونگمنو به زور میبرد تا اینکه رسیدیم به یه اتاقی وسایل ترسناکی توش بود تهیونگ کشور در اورد و آستینش رو زد بالا _قبلا یه بار فرار کردی سپردمت به دست چانگ اما اون کافی نبود که باید خودم میومدم یه چیزی مثل شلاق اورد با ضربه ی که زد سرم تیر کشید با هر ضربه اش سرم درد میکرد و گریه ها و جیغ هام شدت میگرفت از کارش دست کشید
از زبان تهیونگ:
شلاق و گذاشتم کنار ا/ت پاهاش رو .....
بزارید ول کنم نزارم ای خدااا نباید الان جایزه میدادمممم پارا بعد پست بعد
هان: پدر من با ا/ت خانم جای که باید کار کنن رو نشون میدم + مرخص میشم. با اون پسر اومدیم بیرون . هان: اوفففف حرف های پیرمردشون پیخاست شروع شه . خندیدم و گفتم + خوب تونستین در برین از زیرش. (هان با این علامت € دیدم نمیشه بدون علامت دیگه گذاشتم 😂) € خب اسم من هان هست خوشبختم از دیدنت + همچنین و فکر کنم اسمم دو بلدین € آه درسته خب رسیدیم اینجا اتاقت هست + اشتباه نکنم اتاق شما هم اونجاست € درسته فردا ساعت هشت بیا اینجا و این برگه ها رو مطالعه کن بهت راهنمایی میکنه چیکار کنی + ممنونم. از اتاق اومدیم بیرون و اجوشی داشتن خداحافظی میکرد رفتیم سمتشون واز همدیگه خداحافظی کردیم.
چن روز از کار کردنم اینجا میگذره با هان خیلی راحت بودم عین دوست باهامرفتار میکرد و قضیه فراموشی و اینا رو هم بهش گفتم € ا/ت امروز میریم کارخونه ی تا مواد مورد نیاز بخریم + چه خوب خیلی دوست داشتم همچین جایی بیام € اوک بیرون منتظرم بیا. رفتم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم رسیدیم خیلی بزرگ بود رفتیم داخل و به سمت اتاق رئیس نوشته بود رفتیم € رئیستون کجاس ٪ آقا یه چن دقیقه دیگه میرسن شما برین داخل اتاق . منتظر موندیم تا اینکه یه نفر اومد تو ٪ قربان رئیس اومدن یه نفر دیگه اومد تو چشمام چهار تا شد موهامو ریختم جلوی صورتم و تعظیم کردم € به تهیونگ چه خبر _ چه عجب ما شما رو دیدیم و اونی که همراهت هست € منشی جدیدم ا/ت هست + سلام _ سلام . از زیر موهام دو تاشون با دهن باز نگام کردن € ا/ت این چه وضعیه + همینطوری( صدای خنده فیک مدیونید نفهمید😂 ) € خب تهیونگ چه خبر از پسرا _ سلامتیت میبینم مشتری هات روز به روز بیشتر میشه € بخاطر مواد با کیفیتشه . خدا خدا چرا باید این مرد رو ببینم € ا/ت لیست رو به تهیونگ نشون بده + آه حتما خب این تعداد مواد لازمی هست که ازتون میخوایم بخریم که جمع بندیش انقدر میشع _ خب الان به اون وو میگم براتون آماده کنن شب بیارن € خوبه . رفتم دوباره پیش هان حرف هاشون تموم شد و برگشتیم تو ماشین موهامو زدم کنار و نفس عمیقی کشیدم + آخیعششش € وای وای اونجا چه خنده دار بودی ( 😂 ). زدم به دستش + نخند دیگه € باشه باشه......
.
.
.
.
.
€ خب خب همگی امشب یک مهمان ویژه داریم خودتون رو آماده کنید . شب شد و دوتایی از دفتر اومدیم بیرون رفتیم توی یکی از اتاق ها € اوه ببخشید دیر اومدم _ عیبی نداره . خدا رو شکر ماسک زدم و عینک واگرنه میفهمید کی هستم هان رو صندلی نشست و منم وایساده بودم _ تجارت چطور میگذره € اون عالیه. شروع کردن غذا خوردن بعد غذا خوردن اومدن ظرف ها رو بردن و شراب گذاشتن رو میز چرا این شب تموم شدنی نیست رفتم سمت شراب و برای هان ریختم € تهیونگ تو نمیخای دوست دختر داشته باشی . داشتم براش میریختم که دستم رو گرفت باعث شه روی پاهاش بیوفتم _ نه بعدم چون یه نفر قراره بدجور تنبیه شه. با چشم های ترسیده بهش نگاه کردم و گفتم + تهیونگ ولم کن نه ببخشید قربان لطفا ولم کنید اشتباهی شده شما مستین . هان و تهیونگ زدن زیر خنده ماسکم و عینکم رو برداشت و گفت _ تظاهر تا چقدر € ا/ت باید همراهش بری + هان خیلی گاوی تو از کجا فهمیدی _ از همون اول که اومدی کارخونه + من که موهامو جلوم بود ججوری اونوقت _ اما مغزت و افکارت و حرکاتت لو داد + شت ولم کن اومد کنار گوشم و با صدای بم گفت _ نمیزارم در بری € تهیونگ ولش کن معذبه _ خو من چیکار کنم . دستشو شل کرد که از رو پاهاش بلند شدم و گوش هان رو گرفتم + هان خیلی خری € آخ آخ میخواستی اوندفعه خودت رو لو ندی به منچه _ هان تقصیری نداره + باشه ولی هان خیلی گاوی € اوکاوک تو هم خری _ بسه ا/ت امشب میای عمارت + نمیام _ تو فروخته شدی و اجازه ات هم دست خودت نیست پس بدون هیچ جنگ و دعوایی بیا بریم وسایلتو برداریم + نمیام. منو زد زیر بغل و رفتیم تو ماشین . راننده حرکت کرد معلوم نیست تهیونگ قراره چیکارم کنه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد و رفتم جلوی مغازه ی آجوشی ازش تشکر و کردم و دوباره حرکت کردیم . وقتی رسیدیم تهیونگمنو به زور میبرد تا اینکه رسیدیم به یه اتاقی وسایل ترسناکی توش بود تهیونگ کشور در اورد و آستینش رو زد بالا _قبلا یه بار فرار کردی سپردمت به دست چانگ اما اون کافی نبود که باید خودم میومدم یه چیزی مثل شلاق اورد با ضربه ی که زد سرم تیر کشید با هر ضربه اش سرم درد میکرد و گریه ها و جیغ هام شدت میگرفت از کارش دست کشید
از زبان تهیونگ:
شلاق و گذاشتم کنار ا/ت پاهاش رو .....
بزارید ول کنم نزارم ای خدااا نباید الان جایزه میدادمممم پارا بعد پست بعد
۱۰۵.۲k
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.